این هفته پیرامون مکتبی می خوانید که با شور و هیجان انقلابی پدیدار شد. مکتب مونتاژ روسیه.

در سالهایی که اروپا درگیر سالهای جنگ جهانی اول بود، و مکاتب هنری و سینمایی در هیاهو بودند، در روسیه، مردم درگیر سرنگونی خاندانی بودند که شرایط را برای زندگی سخت کرده بود. انقلاب 1917 نوید پیروزی خلقی را می داد که هیچگاه نتوانست پیروزی داشته باشد. اینجا مایل نیستم تا به مسائل سیاسی مارکسیستی کمونیستی بپردازم، چنان که در مباحث مکتب سوررئال، چنین نکردم. سوررئالیستها هم ابتدا فریفته کمونیسم شدند اما زیاد در بند پنهان آنها گرفتار نماندند. بگذریم. مکتب مونتاژ روسیه، بیشتر زاده کمبود های پس از انقلاب بود و آنچه آرنهایم استفاده هنری از سینما می نامید، در واقع اجباری بود که شاید در پی ایجاد هنر هم نبود!


سایر مباحث مرتبط به تاریخ سینما


در یکی از فیلم های کولشف – نظریه پرداز این مکتب – چون هزینه لازم جهت تامین سیاهی لشکر وجود نداشت، از نماهای درشت استفاده شد. این آغازی بود بر آنچه که بعدها به آزمایش ماژوخین معروف شد. در این آزمایش چهره خنثی  ماژوخین  – بازیگر مشهور روس – به سه نمای مختلف، با حال و هوای متفاوت کات می خورد – تابوت.کودک در حال بازی. سوپ – اما بیننده هر بار حالات مختلفی را دریافت می کرد. غم، شادی، گرسنگی.

خاستگاه اولیه این مکتب علاوه بر ایدئولوژی سیاسی بر اصول فکری جنبشهای گذشته، حاکم بود. از جمله کانستراکتیویسم و فوتوریسم که اگر در خاطرتان باشد در ابتدای مبحث دادا و سوررئالیسم از آن سخن گفتم.

از فیلمهای مهم این مکتب می توان از رزمناو پوتمکین ، سینما حقیقت، سینما چشم و مردی با دوربین فیلمبرداری اشاره کرد.  آنها نه تنها از تصویر استفاده خلاقانه یا هنری کردند بلکه از ورود صدا و کاربرد خلاقانه آن نیز دفاع کردند. شور و هیجان انقلاب و سخن راندن از آرمانهای آن، باعث شده بود تا سردمداران این مکتب، آثاری تولید کنند که حتی با دیدن شان در روزگار اکنون، تعجب و شگفتی ما را فرا بگیرد. اما این روند با ظهور استالین و رئالیسم سوسیالیستی قطع و خاموش شد.

دیدن رزم ناو پوتمکین (Battleship Potemkin) را حتما توصیه می کنم. فیلمی که نه تنها با تصویر سخن می گوید که با موسیقی اش رابطه ای موزون دارد.

 

 

ممکن است به خواندن این مطالب نیز علاقه مند باشید