فهمیدن و درک افکاری که نوجوانان دارند، بسیار مهم است و در راه کمک به آنها برای گذر از بحران های نوجوانی و بلوغ کمک خواهد کرد.

آیا تا به حال به احساسات و افکار نوجوانان توجه کرده اید و به حرفهایش گوش داده اید؟ آیا فهمیدن احساسات فرزندتان برایتان مهم است و می خواهید به او کمک کنید تا از بحران های نوجوانی به خوبی عبور کند؟

همه ی شما زمانی نوجوان بوده اید و می دانید که دوره ای پر از تنش است، ولی مهم است که اولا توجه کنید که افراد هر دهه نسبت به دهه ی قبل خصوصیات متفاوتی دارند و با مشکلات متفاوتی رو به رو می شوند. دوما مهم است که تفاوت های فردی را در نظر بگیرید، همه دوران نوجوانی یکسانی را نمی گذرانند و احساسات و افکار نوجوانان با یکدیگر متفاوت است. پس به این دو دلیل فرزندتان را با هیچکس مقایسه نکنید.



در سطرهای زیر نمونه ای از رایج ترین احساسات و افکار نوجوانان را از زبان یک نوجوان بخوانید.

نمی دونم چرا ولی بعضی روزا از خواب بیدار می شم و عصبانی ام. من این حالت رو دوست ندارم اصلا احساس خوبی نداره. آرزو می کنم که ای کاش انقدر عصبانی نبودم ولی کاری ازم بر نمیاد. زندگیم مثل زندون شده، توی این بدن در حال تغییر گیر افتادم و همه ی روزها مثل هم شدن. کل زندگیم تشکیل شده از کارایی که باید انجام بدم، نه کارایی که می خوام انجام بدم. تست ها،امتحان ها، مقالات، تکالیف، پروژه های گروهی و … کل روز رو با افرادی که مجبور هستم با اونها باشم، صرف می کنم.

بعضی وقتا توی مدرسه احساساتم توسط معلمان و مربیان و بخصوص دانش آموزان دیگه، جریحه دار میشه. من بهتون نمیگم چون احساس شرمساری می کنم و نمی خوام که بدونید چقدر صدمه دیدم. کل زندگی من شده این کلمه “نمیخوام”. نمیخوام بیدار شم، نمیخوام بخوابم، نمیخوام برم مدرسه،نمی خوام… نمی خوام… نمی خوام….

گاهی اوقات توی اتاقم پنهان میشم و فیلم تماشا می کنم و ویدیو های بی معنی رو بارها و بارها می بینم، چون نمی تونم با افکارم کنار بیام و خودم رو از خودم دور می کنم.  آره، من می دونم که اتاقم بهم ریخته اس، ولی من اینطوری دوسش دارم و احساس خوبی دارم. خواهش می کنم ازم نپرسید چی شده، من نمی دونم این احساسات از کجا میان!



میدونم که شما ازم عصبانی هستید، سرزنش تون نمی کنم. من باهاتون صحبت نکردم و گاهی اوقات حرفهای وحشتناکی بهتون زدم، سرزنش تون کردم، نفرین تون کردم و شمارو از خودم دور کردم، حتی بعضی وقتا وسیله هارو می شکونم، چون از درون احساس شکسته شدن می کنم. همیشه این احساسات رو نداشتم. وقتی به عکسهای دبستانم نگاه میکنم، کودکی و می بینم که همیشه شاد بود، دوست داشت بخونه و برقصه و احمق باشه و براش مهم نبود دیگران چه فکری می کنن و حالا فکر می کنم اون کودک مرده…

میخوام چیزهایی بهتون بگم که گفتنش برام سخته، لطفا گوش کنید چون برام خیلی مهمه!

از من نا امید و متنفر نشید، من نیاز دارم که شما از من قوی تر باشید. احتیاج دارم بیشتر از چیزی که من می تونم باشم بردبار باشید، بیشتر درکم کنید و منو بپذیرید. حتی زمانی که سرتون داد می زنم و میگم ازتون متنفرم، بازهم احتیاج دارم که دوستم داشته باشید. اگر می تونستم بهتون بگم که چطوری کمکم کنید، ازتون می خواستم که….

به من فضا بدید!

مدام توی اتاق من نیاید یا فال گوش نایستید. وقتی بهم فشار میارید یا سرم داد می زنید، من احساس بدی می کنم. من نیاز دارم تنها باشم و به فضا احتیاج دارم.



سرم داد نزنید!

توی سر من انقدر سرو صدا زیاده که به زور می تونم افکارم رو بشنوم و نمی تونم باهاش کنار بیام. وقتی شما داد می زنید من احساس بدی راجب خودم دارم. حس می کنم دوست داشتنی نیستم و برای شما نا امیدی بزرگی ام. وقتی شما واقعا از من عصبانی می شید من فکر می کنم که اگه متولد نمی شدم بهتر بود.

برای من محدودیت در استفاده از تکنولوژی بذارید!

سعی کردم ولی نمی تونم تلفنم رو بذارم کنار، می دونم که کل وقتم رو می گیره، ولی نمی تونم به خودم کمک کنم. رسانه های اجتماعی مثل یه اعتیاد شده و نمی تونم مدام چکش نکنم. من به کمکتون احتیاج دارم که برام محدودیت تعیین کنید. شاید در مقابلش باهاتون دعوا کنم ولی واقعا بهش احتیاج دارم.

گاهی منو به یه جای آروم و ساکت ببرید!

درسته که میگم نمیخوام کاری و با شما انجام بدم، ولی اگر می تونید منو به یه جای آروم ببرید، جایی که بتونیم باهم حرف بزنیم و جروبحث نکنیم. جایی که میتونم خورشیدرو احساس کنم و صدای باد، لای شاخه های درختان رو بشنوم.جایی که میتونم آروم نفس بکشم و هرچی که اذیتم می کنه رو فراموش کنم. حتی اگه با هم صحبت نکنیم، فکر می کنم که اینطوری احساس راحتی میکنم.



منو وابسته نکنید!

از اینکه همه چیز و برام فراهم کنید، دست بردارید! من میخوام همه چیز و یاد بگیرم چون باعث میشه حس کنم بزرگ شدم. میخوام یاد بگیرم که چطوری پس انداز کنم یا پول خرج کنم.اگه شما همه چیز و برام فراهم کنید هیچ چیز و یاد نمی گیرم. من از اینکه وابسته باشم متنفرم، لطفا بهم کمک کنید مستقل بشم.

کسی و برای اینکه باهاش حرف بزنم پیدا کنید!

من به غیر از شما به کسی احتیاج دارم تا باهام حرف بزنه، منو باور داشته باشه و هدایتم کنه، یه بزرگسال که تحسینم کنه. یه مربی یا مشاور یا درمانگر… کسی که بهم امید بده.

بهم بگید که دوستم دارید!

 وانمود می کنم که اهمیتی نمیدم ولی واقعا احتیاج دارم ازتون بشنوم که دوستم دارید، چون الان من خودمو دوست ندارم. من احتیاج دارم که دوست داشته بشم، مخصوصا از طرف شما، حتی اگه زندگی تون رو جهنم کردم.

میدونم که والدین بودن خیلی سخته، من قول می دم که بهتر بشم، بزرگتر می شم و باز هم از باهم بودن لذت می بریم. از اینکه درکم می کنید ازتون متشکرم. شاید معمولا اینو نگم، ولی دوستتون دارم. نوجوان شما.

نظر و تجربیات شما درباره ی افکار و احساسات نوجوانان چیست؟ آن را با ما به اشتراک بگذارید.

در ادامه بخوانید :