با ما در بررسی نکات مهم فیلم جوکر که احتمالا به چشم تان نیامده است همراه باشید.



از چند وقت پیش تب و تاب فیلم جوکر بین همه ی علاقه مندان فیلم و سریال راه افتاده. فیلمی که منتقدان بعد از اکران، ایستاده تشویقش کردن. فیلمی که رکود تاریخ فروش فیلم با رده ی سنی بزرگسال رو شکست. فیلمی که به سرعت خودش رو به لیست ده فیلم برتر imdb رسوند.

شخصیت جوکر شخصیتی که واکین فینیکس برای اجرای اون ۲۲ کیلو وزن کم کرد. شخصیتی که بعد از هیث لجر حالا سنگینی باری بزرگ رو بر شونه های واکین فینیکس گذاشته.

نکات مهم فیلم جوکر

در ادامه ی بررسی نکات مهم فیلم جوکر

فیلم جوکر فیلمیه که در زیر لایه های سطحی خودش حرف های پنهانی برای شنیده شدن داره و ما در این مطلب سعی کردیم به نکته های کم تر توجه شده در فیلم اشاره کنیم.

در ابتدای فیلم با شهر گاتهام آشنا میشیم. شهری که موش های بزرگی بهش حمله کردن و کثیفش کردن. در واقع اون موش های بزرگ نماد مردم فقیر جامعه است که فقر اونقدر اون ها رو به فساد و دزدی کشونده که شهر و به سیاهی و آلودگی کشوندن.

جایی که تو یکی از برنامه  های طنز پرسیده میشه چاره ی موش های بزرگ چیه؟ و در جواب این جمله گفته میشه که گربه های بزرگ. گربه های بزرگ در واقع نماد سیاست مدارهاییه که زور بیشتری دارن برای نابود کردن آدم های عادی تا هر چیزی رو که تا حالا به دست آوردن تصاحب کنن.



در ابتدای فیلم جوکر آدمی رو میبینیم که تلاش برای خندوندن آدم های شهرش داره ولی چیزی که نصیبش میشه دزدیده شدن تابلو و کتک خوردنشه.

جایی که آرتور می خواد بچه ای که تو اتوبوس بهش نگاه می کنه رو بخندونه، اما اونقدر اون شهر و آدم هاش سیاهن که مادر بچه ازش می خواد که پسرش رو اذیت نکنه و با آرتور بد رفتاری می کنه.

خنده هایی که باعث میشد آرتور آدم عجیبی به نظر بیاد، در تمام زندگیش همراهش بود. خنده هایی که مادرش به خاطر اونا آرتور رو “هپی” به معنای “خوشحال” صدا می کرد. در صورتی که همون طور که آرتور در انتهای فیلم گفت هیچ وقت در زندگیش عمیقا احساس خوشحالی نکرد.

در ادامه ی بررسی نکات مهم فیلم جوکر که احتمالا به چشمتون نیومده است!

در واقع شاید صدای بلند خنده های جوکر از نماد خنده ی روی صورت جوکر هم فراتر رفته. خنده هایی که واقعی نیستن و تماما از دردهای زندگیش ناشی می شن و فوق العادگی فنیکس که اون غم ها رو در اوج قهقهه تو صورتمون می کوبه.

آرتور با مادرش زندگی می کنه، مادری که حتی اون هم آرتور رو دوست نداره و بهش باور نداره و این رو می تونیم تو جمله ای که به آرتور می گه ببینیم. “مگه برای کمدی نباید بامزه باشی؟؟؟”

در واقع مادر آرتور چون بهش نیاز داره کنارشه، ولی آرتور با تمام وجود مادرش رو دوست داره .حتی تو بزرگ ترین رویاهای زندگیش وقتی وارد برنامه ی مجری محبوبش میشه، در زیباترین حالت ممکن رویاش، این رو میبینه که مجری محبوبش به خاطر کنار مادرش موندن ازش تقدیر می کنه و بهش افتخار می کنه.

در واقع این صحنه اهمیت این موضوع رو در ذهن آرتور به تصویر می کشه.



در شبی که آرتور در حال نوشتن تو دفترچه اش بود، نکته ی جالبی وجود  داشت. دفترچه ای که یکی از ویژگی های مهم جوکره. به نظرم سکانس فوق العاده ای که بی نهایت بهش کم توجهی شده، جاییه که آرتور مشغول نوشتن این جمله بود. “بدترین قسمت مریض روانی بودن اینه که مردم ازت انتطار دارن درست رفتار کنی در حالی که نمیشه” و این جمله رو با دست چپ نوشت.

روی حرف o کلمه ی dont یه لبخند کشید. این خود جوکره، جوکری که می خنده ولی ناراحته، جوکری که مردم ازش می خوان درست رفتار کنه ولی نمی تونه چون مریضه، جوکری که با دست چپ نوشته در صورتی که نمی تونه.

این سکانس بی نظیره و جالب از این نظر که کسی بهش دقت نکرده.

در ادامه ی بررسی نکات مهم فیلم جوکر

آرتور دو همکار داشت یکی که همیشه باهاش مهربون بود و یکی که به ظاهر مهربون بود. چون اون به آرتور اسلحه داد، در حالی که می دونست تعادل روانی نداره. امیدوار بود آرتور اخراج بشه تا جاشو بگیره و دقیقا هم این اتفاق افتاد و خشم آرتور رو نسبت به آدم ها صد چندان کرد.

وارد صحنه ی بعدی میشیم خندیدن هایی که هیچ نشونی از شادی درش نیست. خندیدن هایی که به گفته ی منتقدین زور زدن های واگین برای اسکاره، ولی این نامهربانانه ترین نقد به بازیگریه که تا این اندازه هنرمندانه غم رو میون قهقهه های بلندش بهمون نشون داد.

دقیقه ی ۷ فیلم، جاییه که آرتور سرش رو به دیوار تیمارستان می کوبه ساعت روی ۱۱:۱۱ دقیقه است و در دو سکانس دیگه هم ساعت دقیقا یازده و یازده دقیقه است.



آرتور سه نفر رو می کشه. سه نفر از اون گربه های بزرگ رو. همون گربه هایی که موش های کثیف با کشته شدنشون احساس رهایی می کنن. جوکر نماد یه آدمه.

آدمی از دل یه شهر سیاه که هیچ کس ندیدش. آرتور می خواست همه رو راضی نگه داره، سعی کرد آدم مهربونی باشه ولی مدام تو این مسیر ضربه خورد. اونقدر به فکر آدم های اطرافش بود که کارتی داشت،  که دلیل خنده های عصبیش رو توضیح می داد تا با خنده هاش مردم رو نترسونه.

مدام وسط خنده هاش از کلمه ی متاسفم استفاده می کرد، اما هیچ کس لحظه ای سعی نکرد درکش کنه. در نهایت جایی که آرتور تصمیم گرفت از تلاش برای خوب بودن دست بکشه وقتی تبدیل شد به آدمی که مردم ازش انتظار داشتن، وقتی اون چه رو که قلبش می خواست انجام داد محبوب آدم های شهر شد.

در ادامه ی بررسی نکات مهم فیلم جوکر 

همون هایی که همیشه نادیده میگرفتنش حالا دوسش داشتن، از ماشین پلیس نجاتش دادن و تشویقش کردن. تماشایی ترین و احساسی ترین صحنه ی فیلم جایی بود که آرتور با خون خودش روی صورتش لبخند کشید با تمام دردهایی که اون رو به اینجا کشیده بود، با تمام زخم هایی که تو طول زندگی همراهش بود و این فوق العاده ترین مفاهیم این فیلمه.

در واقع آدم ها برای آرتوری دست میزدن که خود واقعیش نبود، چیزی بود که مردم دوست داشتن ببینن و برای همین مجبور بود اون لبخند رو صورتش بکشه، لبخندی که واقعی نبود.

توماس وین آرتور رو قضاوت کرد، اون و دلقکی خطاب کرد که جرات نداشت و خودشو پشت نقاب پنهان کرد، که به بهتر از خودش حسادت کرد.



ملاقات دوم جوکر با زنی که بهش مطلب می داد و گفتن این جمله ها که “هیچ وقت به حرف هام گوش نمیدی هر هفته همین سوال ها رو می پرسی ولی هیچ وقت واقعا بهم گوش نمیدی. مردم تا حالا من و نمی دیدن ولی الان دارن شروع به دیدن می کنن.”

در واقع آرتور با اون قلب مهربون داشت یاد می گرفت بی رحم باشه تا مردم ببیننش و این براش نه یه تراژدی بلکه یه جوک بزرگ بود. این همون جمله ایه که زندگیش رو تغییر داد که “تا حالا فکر می کردم زندگیم یه تراژدیه و حالا میفهمم چیزی بیشتر از یه کمدی نیست.” رسیدن به مفهوم بی رحم بودن برای دیده شدن.

در ادامه ی بررسی نکات مهم فیلم جوکر 

آرتور فهمید توماس وین پدرشه، پدری که رهاش کرده پدری که نادیده اش گرفته و و پدری که اون و همه ی آدم های شهر رو دلقک خطاب کرده. مجری محبوبش تو برنامه ی تلویزیونی محبوبش مسخره اش می کنه. مادرش تو بیمارستانه و تمام این اتفاقات آرتور رو بیشتر از قبل به هم میریزه.

آرتور توماس وین رو ملاقت می کنه و این جمله ها رو به زبون میاره “من چیزی ازت نمی خوام شاید یه کم محبت یه بغل پدرانه یه کم مهربونی” اینا پر از درده، درده که یه آدمی به خاطر نداشتن این ها به نابودی کشیده شه. این که وقتی می گه مادرم مریضه، توماس می گه اون دیوونست و دقیقا همون برچسبی رو به مادرش میزنه که آرتور تو تمام طول زندگی تحملش کرده.



پدری که بعد از این همه سال با یه سیلی از پسرش پذیرایی می کنه، آرتور رو برای یه خشم بزرگ تر آماده می کنه.

یه صحنه ی دیده نشده ی دیگه رو می خوام بهتون یادآوری کنم. تو صحنه ای که آرتور از پدرش سیلی می خوره دستش رو رو روشویی دستشویی سالن نمایش می داره و شروع می کنه به گریه کردن، تو سکانس بعد دقیقا با همین حالت دستاش کنار روشویی خونه وایساده. که کنار اون همه نشانه های بزرگ همچین نشانه های کوچیکی توهم بودن تمام این اتفاقات رو به اثبات می رسونه.

در ادامه ی بررسی نکات مهم فیلم جوکر 

یا جایی که مجری محبوبش برای اولین بار وقتی آرتور تو بیمارستان بود فیلمی رو ازش به عنوان کمدین نشون میده و مسخرش می کنه، تو اون صحنه آرتور رو با نام جوکر معرفی می کنه و صداش میزنه. اما روزی که آرتور به برنامه ی اون مجری دعوت میشه و از مجری می خواد اون رو به عنوان جوکر معرفی کنه مجری جوری برخورد می کنه که انگار اسم جوکر رو برای اولین بار میشنوه و این هم تضاد بزرگی برای اثبات توهم بودن تمام این ماجراست.

از دنیای ذهنی آرتور حرف میزنم جایی که وقتی که از آرتور دور میشیم موزیک فیلم آهسته میشه و وقتی که بهش نزدیک میشیم صدای موزیک بیشتر میشه.



از دنیای ذهنی حرف میزنم که وقتی با آهنگ برنامه ی مورد علاقه اش برای مصاحبه تمرین می کنه صدای موزیک و خنده ی آدم ها با حرف هاش هماهنگ میشه.

دنیای ذهنی آرتور حالا دیگه اونقدر سیاه شده که توهماتش هم رنگ سیاهی به خودش گرفته. آرتور مادرش رو می کشه، عمیق ترین و بهترین و دوست داشتنی ترین احساس زندگیش رو. و از این جا به بعد دنیاش رو به سمت سیاهی مطلق می کشونه.

موزیک پایانی سریال یا همون موزیکی که موقع حاضر شدن آرتور برای مصاحبش پخش میشه. “زندگی همینه. زندگی تو این دنیای خوب قدیمی هنوز جریان داره ” از رویا ها حرف میزنه.

رویاهای ذهنی آرتور که در ابتدا پر از روشنی بود اما حالا توهمات و رویاهاش هم رنگ سیاه به خودش گرفته. که دیگه حتی نمی تونه اتفاقات خوب رو تصور کنه، وقتی زن همسایه ای رو که بهش عشق داد رو برای خودش ساخت و حالا اونو نابود کرد جوری که دیگه حتی تو رویاهاش اون زن آرتور رو به یاد نمیاورد.

مادرش رو کشت. همکاری که بهش آسیب زده بود رو کشت. اما آرتور همچنان تو تاریک ترین لحظه های زندگیش هم مهربونه چون گذاشت همکاری که باهاش مهربون بود فرار کنه.



یکی دیگه از نکات مهم فیلم جوکر که می خوام بهش اشاره کنم صحنه ی کشته شدن همکار آرتوره. جایی که گریم صورت آرتور نصفه کاره مونده و فقط یه سفیدی رو صورتشه. وقتی با چاقو به همکارش حمله می کنه خون رو یه طرف صورتش میپاشه ،فقط یک دستش خونی میشه و یک طرف لباسش خونیه و طرف دیگه ی بدنش تمیز باقی میمونه.

در واقع اشاره ای به فیلم شوالیه تاریکی داره که توش نصف سیاهی و نصف سفیدی به تصویر کشیده شده بود و در واقع مفهوم اون فیلم رو دوباره برامون تداعی می کنه و شاید فیلم رو برای طرفداران به پیامی می رسونه که نگران نباشید ظاهرا همه چیز فرق کرده ولی حواسمون به گذشته ها هست.

و در اصل موضوع نشون دهنده ی سفیدی که هنوز در وجود آرتور باقی مونده. و اون  سفیدی بود که باعث شد اجازه ی فرار همکار خوب رو بده. و به همین دلیل این صحنه یکی از هوشمندانه ترین صحنه ها بود.

در ادامه ی بررسی نکات مهم فیلم جوکر

فکر می کنم بزرگ ترین سکانس این فیلم حضور آرتور در برنامه ی مورد علاقشه، جایی که آرتور واقعیت خودش رو نشون میده و مردم بهش می خندن. آرتور تغییر کرد. آرتور یک شخصیت با اعتماد به نفس جدیده. به خنده ی آدم ها اهمیت نمیده به قضاوت آدم ها اهمیت نمیده، و صراحتا اعلام می کنه که اون سه نفر رو کشته.

اعتراض می کنه به این که من هر روز از کنارتون رد شدم ولی منو ندیدید. دقیقا شبیه اون موش های کثیف ولی وقتی گربه ی بزرگ توماس وین از اون سه نفر دفاع کرد همتون دیدینش.

سکانس آخر فیلم در تیمارستان از نظر شخصی من بر خلاف تئوری دیگه ای که می گه نیمی از اتفاقات توهم و نیمی واقعیت بود، نشون دهنده ی اینه که اتفاقات تماما توهم بوده.



به خاطر تمام دلایلی که برای اثبات توهم بودن سکانس ها بهش اشاره کردم‌.

در دقیقه ی هفتم فیلم هم آرتور سرش رو به دیوار تیمارستان می کوبه شاید سکانس پایانی فیلم  ادامه ی همون سکانس باشه و تمام اتفاقاتی که در ذهن آرتور گذشت رو شاهد بودیم.

جایی که آرتور میگه اون موقع که تو بیمارستان بودم حالم بهتر بود، دلیلیش اینه که اون موقع جنس خیال پردازی های آرتور هنوز اونقدر سیاه نشده بود.

نکات مهم فیلم جوکر

در ادامه ی بررسی نکات مهم فیلم جوکر

آرتور شبیه موزیک پایان فیلم یه دنیای خیالی برای خودش ساخت دنیایی که توی اون شاید فقط مرگش باعث میشد تا مردم رو بخندونه. آرتور تو دنیای خیالی خودش فکر میکرد زندگیش یه تراژدیه بزرگه، ولی از یه جایی به بعد اون قدر دردهاش خنده دار شدن که زندگیش رو تبدیل به یه جوک بزرگ کرد.

آرتور و جامعه اش نماد دنیای ما و شاید تک تک آدم ها باشه. آدم هایی که مجبور به نقاب زدن میشن فقط به خاطر این که بتونن دیده شن، بتونن نفس بکشن و بتونن زندگی کنن‌.



به بروس وین و بتمن اشاره ای نکردم چون به اندازه ی کافی بهش پرداخته شده. لایه های این فیلم اونقدر عمیقه که جایی برای گفتن بدیهیات باقی نمی ذاره‌.

ما در تمام طول فیلم در ذهن یک بیمار و شاید کلمه ی درست تر یک انسان زندگی کردیم. انسانی که رویا داشت، شادی داشت، غم داشت ولی دنیای واقعی اونقدر باهاش بی رحم بود که حتی شادی های دنیای ذهنیش رو هم ازش گرفت و این فاجعه ای خاموشه که به نوعی همه ی ما باهاش سرو کار داریم.