در فیلم روزی زیبا در محله شاهد درخشش دوباره ی تام هنکس در کارنامه ی کاریش هستیم. در نقد و بررسی فیلم a beautiful day in the neighborhood با ما همراه باشید.

نقد و بررسی فیلم a beautiful day in the neighborhood

نقد و بررسی فیلم a beautiful day in the neighborhood

یک روز زیبا در محله، به کارگردانی ماریل هلر و بازی تام هنکس، متیو ریس، سوزن کلچی واتسون بازیگر سریال محبوب this is us , کریس کوپر و… تحسین منتقدان رو به همراه داشت و مورد توجه جشنواره های مختلف قرار گرفت.
فیلم یک روز زیبا در محله، زندگینامه ایه که نمیشه اسم زندگی نامه رو روش گذاشت, چون اطلاعات زیادی از فرد راجر مجری محبوب و قدیمی کودکان بهمون نمیده, و در واقع بریده و بخشی از زندگی اون رو به تصویر می کشه.
گویا کارگردان هیچ ترسی از استفاده از فضای نوستالژی نداره و موفق هم عمل کرده چون این فضا حتی برای منی که خارج از اون فرهنگ بودم دوست داشتنی بود.



یک روز زیبا در محله قصه ی روزنامه نگاریه که مادرش رو از دست داده و روابط خوبی با پدرش که دوباره ازدواج کرده و زندگی مستقلی رو تشکیل داده نداره. اون خونواده ای رو تشکیل داده و سعی می کنه زندگی مستقلی داشته باشه، اما سایه ی پدری که نمی خواد رو همه جای زندگیش احساس می کنه. اون یک روزنامه نگار موفقه و ازش خواسته میشه یه مصاحبه ی ساده ی صفحه پر کن با فرد راجر انجام بده. اما این مصاحبه باعث میشه مسیر زندگی ووگل به کلی عوض بشه.

در اولین سکانسی که قراره با شخصیت واقعی فرد راجر همراه بشیم، اون رو در حال هم صحبتی با یه بچه ی بد اخلاق میبینیم که چطور با اون بچه هم زبون میشه و با همدردی ارومش می کنه، در حالی که کار لنگ مونده و تمام همکاراش عصبانین و خب این نشون دهنده ی اینه که این حرفه فقط شغل راجر نیست، بلکه بخشی از شخصیت و زندگیشه.

شخصیت این مرد زمانی بهمون نشون داده میشه که وقتی موضوع برنامش چادر زدن بود و قرار بود این کار و به بچه ها یاد بده و نتونست از پسش بر بیاد و تو فیلم ضبط شده ازش شبیه یک احمق به نظر رسید، نخواست که اون فیلم رو دوباره بگیرن و گفت میخوام بچه ها بدونن حتی ممکنه وقتی بزرگ تر ها هم برنامه ریزی می کنن همه چیز اشتباه پیش بره.

اولین مصاحبه ی راجر با لیوید ووگل هم بی نهایت جالب بود، چون جوری پیش رفت که انگار راجر در حال مصاحبه گرفتن از ووگل بود و در پایان مصاحبه ازش عکس هم گرفت و در واقع واقعیت هم همین بود، راجر از اون تیپ شخصیت ها بود که سعی میکرد از همه ی ادم ها درس بگیره و فرقی نمیکرد اون یه بچه ی پنج ساله باشه یا یک روزنامه نگار موفق ولی شکست خورده در زندگی شخصیش.

این فیلم بی نهایت اموزنده اس و شبیه به این میمونه که یه روانشناس رو وارد تلوزیون کردین تا با تلنگرهاش بیدارتون کنه.
مثلا دیالوگ های فوق العادش در رابطه با کودکان، این که بزرگ ترین اشتباه والدین اینه که فراموش می کنن خودشون هم یه روزی بچه بودن و یادشون میره که اون لحظه چه احساسی داشتن. این که وقتی پدر و مادر میشین شانس اینو دارین که همراه فرزندانتون رشد کنین.

این فیلم پدری رو نشون میده که خودش با پدرش مشکل داره و ناخواسته روابط خوبی با پدرش نداره. اون چیزی که در نیمه ی ابتدایی این فیلم توجهم رو به خودش جلب کرد این بود که بچه ی ووگل همیشه بغل همسرش بود و ما اون زن رو یک مادر میدیدم و ووگل حس پدر بودن بهمون نمیداد. اما از نیمه ی دوم به بعد ووگل پسرش رو در آغوش میگیره و یاد میگیره که پدر باشه.



موزیک این فیلم فوق العادس و اشعار به شدت برنامه ریزی شده انتخاب شدن.
جایی از یک عروسک که روی تخت، تصویر سوییچ میشه به ووگل که به بیننده یاداور بشه تو هر سن و سال و درگیر هر مشکلی که باشید هنوز همون بچه ای هستید که معصومانه رو تخت خوابیده که روزایی دغدغه اش تاریکی اتاق و بی توجهی و عروسک هاش بود.

راجر جذب انسان هایی میشد که ارزشی برای انسانیت قائل نیستن تا بهشون یاداور شه زندگی بدون درد وجود نداره و نمی تونی بدون اذیت کردن خودت یا دیگران باهاش کنار بیای.
اون تو برنامه ی کودکان خودش در رابطه با مسائلی مثل مرگ، جنگ و طلاق و حتی بدتر از این ها حرف میزد چون کودکان رو صرفا کودک نمیدید اون ها رو انسان میدید و فقط سعی میکرد به زبون اونها صحبت کنه.

نقد و بررسی فیلم a beautiful day in the neighborhood

در سکانسی راجر از دوست خاص صحبت کرد، عروسکی که با وجود کهنه و پاره شدن رفیقشه با ارزشه و همیشه کنارشه. اون از دوست ووگل پرسید و باعث شد ووگل خرگوشی و به یاد بیاره که مادرش بهش هدیه داده بود و همین باعث شد اذیت شه و بره و وقتی میره دقیقا روبه روی راجر در جایی که ووگل نشسته بود اینه ای رو میبینیم که تصوییر راجر توشه و نشون دهنده ی اینه که اون خودش رو در ووگل میدید.

در صحنه ی دیگه ای وارد خواب ووگل میشیم، جایی که مادرش و تخت بیمارستان رو در تاریکی مطلقی میبینه که نشون از ناخوداگاه ووگل داره. با دست کشیدن مادرش روی صورتش گریه کرد، دقیقا مثل یک بچه و تمام بغض هاش رو به گریه تبدیل کرد و اروم شد. درد و خشم فروخورده ی خودش رو با سوگواری کردن از بین برد و به حرف های راجر رسید که درسته پدرت تو شرایط بدی تو و مادرت رو تنها گذاشت اما اون باعث شد که الان چیزی هستی که باشی.



در سکانسی دیگه وارد کافه میشیم جایی که ووگل و راجر در حال صحبت کردنن و راجر از ووگل میخواد برای لحظه ای ادم هایی رو به یاد بیاره که دوسشون داره، ووگل زیر بار نمیره و راجر میگه هر چقدر هم مقاومت کنی الان تموم اون ادم ها دارن از جلوی چشمهات میگذرن.
در این صحنه یک دقیقه سکوت می کنه و انگار به بیننده هم این فرصت رو میده که عزیزانشون رو به یاد بیارن و صحنه ی نگاه مستقیم تام هنکس به دوربین دقیقا گویای این مفهومه که به نظرم یکی از تاثیر گذار ترین سکانس های امسال بود و در نهایت بالاخره ووگل آروم میگیره و تسلیم میشه و میگه ممنون که این کار رو باهام می کنی.

بعد از حضور راجر در زندگی ووگل مسیر زندگیش به کلی عوض میشه روابط بهتری رو با پدرش شروع می کنه و خودش رو از عذاب وجدان بعد نبود پدرش نجات میده.
بهش میگه که همیشه دوسش داشته ،سعی می کنه بیشتر بشناستش بچه اش رو محکم در آغوش میگیره که این داستان تلخ دوباره تکرار نشه تا دیگه کسی متاسف نباشه و به پدری که معتقده بغل کردن بچه و شب بیداری کار مادرهاس یاد میده که اینها کارای مخصوص مادرها نیست.
حالا دیگه مادر یه گوشه نشسته و پدر بچه رو بغل گرفته و تعادل رواحساس می کنیم.

و میرسیم به بهترین جمله ی این فیلم که مرگ یه چیز انسانیه،هر چیز انسانی قابل بحثه، و هر چیز قابل بحثی قابل برنامه ریزیه.
این فیلم پر از مفهوم بود، بر خلاف زندگی نامه های دیگه ژانر درام خودش رو حفظ کرد و سر حوصله و صبر داستانش رو برامون روایت کرد.
هر چند فیلم فوق العاده ای بود اما در کنار شاهکارهای امسال حرف زیادی برای گفتن نداشت، اما برای تام هنکس تقدیر و نامزدی های زیادی رو به همراه داشت.
تو این روزها که حالمون زیاد خوب نیس دیدن این فیلم حال خوب کن رو به شدت بهتون پیشنهاد میدم