در اپیزود هفتم سریال see شاهد احساسی ترین اپیزود سریال تا به امروز هستیم. با ما در نقد و بررسی قسمت هفتم سریال see همراه باشید.

از اینجا نقد و بررسی قسمت های قبلی سریال see رو مطالعه کنید.

نقد و بررسی سریال see

در این قسمت از سریال دو اتفاق بزرگ که از قسمت های پیشین خودمون رو براشون آماده کرده بودیم به وقوع می پیونده.



دیدار مارگرا و ملکه، دو خواهر که سال ها از هم دور بودن، دو خواهر که رقیب عشقی هم بودن و همیشه با هم در رقابت بودن حالا در ضعیف ترین حالت ممکن خودشون، به هم می رسن.
یکی خونوادش رو از دست داده و دیگری تاج و تخت و پادشاهیش رو.
هر چند به شخصه فکر می کردم شاید دیدار این دو آدم با هم نیاز به چالش و دیالوگ های بیشتری داشته باشه، اما بد هم پیش نرفت.

قسمت هفتم سریال see

در ادامه ی نقد و بررسی قسمت هفتم سریال see

این که ملکه با لمس دست خواهرش اون رو شناخت به تنهایی می تونست بار احساسی این سکانس رو به بیننده القا کنه.
اما نکته ی جالب در این دیدار نا امید شدن تامکتی جون از ملکه بود. کسی که سال های زیادی از عمرش رو صرف اطاعت بی چون و چرا از ملکه کرده بود حالا با شنیدن حرف های ملکه و تصمیماتش دیگه ازش نا امید میشه.



حرف های ملکه هم بی نهایت زیبا بود. این که زمانی که دستگاه ها کار می کرد، مردم ما رو پرستش می کردن و زمانی که دستگا ه ها کار نمی کرد، مردم ازمون گله می کردن، من رو به یاد تئوری های فیزیکی و فلسفی تصادفی بودن اتفاقات جهان انداخت.
اتفاقات تصادفی که تمام اون ها رو به ناشناخته ها و نیروهای فراطبیعی ارتباط میدیم در صورتی که شاید همه چیز روند تصادفی و اتفاقی ماجراست.
و دیالوگ دیگه ی ملکه زمانی که داشت حرف های خودش برای مواجه با مردم آماده میکرد هم فوق العاده جذاب بود. این فکر که تمام پادشاهی به دلیل کفر و خشم خداوند اتفاق افتاده و تمام ریاکاران و دروغ گویان رو هم با خودش از بین برده .

سریال see

در ادامه ی نقد و بررسی قسمت هفتم سریال see

شاید براتون اتفاق افتاده باشه که گاهی به این فکر کنید ریشه ی باورهای قدیمی چیه؟؟از کجا یک باور شکل میگیره و تبدیل به یک اعتقاد میشه. اعتقادی که شاید امروزه هیچ نشونی برای اثباتش پیدا نمی کنیم. در واقع سریال سعی کرده به نوعی به این سوال پاسخ بده البته برای کسانی که کمی دقیق به اتفاقات سریال نگاه کنن و ساده ازش نگذرن.که شاید تمام باورهامون دروغی بیش نباشه.

و در نهایت تامکتی جون رو داریم که حالا شدیدا تمایل داره مارگرا جایگاه ملکه رو بگیره. برای زیاد شدن اشتباهات ملکه و از بین بردن خوانواده ی سربازانی که یک عمر برای ملکه و تامکتی جون تلاش کردن.



در نیمه ی دوم سریال وارد قلمرو جرلامارل میشیم. قلمرویی که همون طور که قبلا بارها بهش اشاره کردم واقعا بوی مرگ میده!قلمرویی که باباواس و پاریس حق ورود بهش رو ندارن، چون فقط افراد بینا می تونن واردش بشن.
و دیدن بازی احساسی فوق العاده جذاب جیسون موموا در این سکانس بی نظیر بود. جیسون موموآیی که معمولا نقش های خشن و بی رحمی رو ازش به یاد داریم، حالا در نقش پدری که فرزندانشو رها می کنه بی نهایت دیدنی بود.
این که پدر و مادر ها گاهی مجبورن اجازه بدن فرزندانشون تنها از روی پل بگذرن و این واقعیته زندگیه.

قسمت هفتم سریال see

در ادامه ی نقد و بررسی قسمت هفتم سریال see

اما سریال ما رو با واقعیت دیگه ای هم روبه رو می کنه، این که پدر و مادرها به ظاهر این اجازه رو میدن اما مثل همیشه دورادور مراقب فرزندانشون هستن.
پس فعلا به عنوان بیننده خیالمون راحته که هانیوا و کوفن در امانن چون هر اتفاقی که بیوفته فعلا باباواس مراقبشونه.
حرف های پاریس هم جذاب بود دنیایی رو بسازید هم برای کورها و هم برای بیناها. شاید اشاره ای به قشر ضعیف و قدرتمند جامعه داشت که حداقل شما جلوی تاریکی دنیای جرلامارل رو بگیرید.



یا جایی که گفت زودتر برید قبل از این که تاریکی باعث شه چیزی رو نبینید. نمی دونم ولی من همه ی این ها رو کنایه هایی از دنیای تاریک جرلامارل میبینم و تصدیق حرفم حرکت هانیوا و کوفن روی پلیه که به سمت جرلامارل میرسید. و کوفن از هانیوا میپرسه حالا چی؟ و هانیوا پاسخ میده فعلا چیزی نمیبینم . هرچند که جرلامارل سعی داره دنیای تاریکش رو با لامپ روشن کنه نوری که ناگهان تو صورت هانیوا و کوفن و ما می خوره نوری آزاردهنده است و شاید دقیقا تصدیق حرف پاریس باشه گاهی بیناییه که باعث کوری میشه.
باید منتظر بمونیم و ببینیم این سریال موفق چطور این چند رشته ی دور افتاده رو به هم پیوند میده.

در ادامه بخوانید » نقد و بررسی قسمت هشتم سریال see ؛ جهان تاریک جرلامارل