نقد و بررسی قسمت هفتم فصل سوم Westworld ؛ مقدمه ای بر اصلاحات! 

این هفته توی نقد و بررسی قسمت هفتم فصل سوم Westworld درباره اتفاقاتی حرف میزنیم که قراره ما رو برای فینال طوفانی این فصل آماده کنه، ولی این فینال طوفانی، همون وست ورلد قدیمه؟ قبل از اینکه بریم سراغ بررسی خدمتتون عرض کنم که نقد و بررسی قسمت به قسمت فصل سوم Westworld رو میتونید از اینجا و تئوری های هر قسمت رو هم از اینجا بخونید.

تئوری های قسمت هفتم فصل سوم Westworld ؛ تئوری آخر کل داستان رو تغییر میده!

توی وست ورلد قدیم (منظور فصل اوله) پشت هرکار هدفی بود، بلکه هم چند هدف! از یک طرف با آوردن ویلیام بهمون خودخواهی بشر رو نشون داد و در پوچی زندگی کاوش کرد، از اونور با میزبان ها درباره آزادی و خودآگاهی و حتی برچسبی که روی زندگی ها میگذاریم صحبت کرد، از طرف دیگه هم با پارک و شبیه سازی هاش نشون داد جایی که بنظرمون تمام دنیامونه، میتونه چقدر کوچک باشه و با فورد هم خدای یک دنیای کوچک رو نشون داد که برای مخلوقاتش نقشه های بزرگی داره!

فصل دوم که مشخصا اینقدر سرگرم داستانگویی و غافلگیری های عجیب و غریبش بود تا کسی ازشون خبردار نشه، که از غافله عقب موند و نتونست مسیر فصل اول رو ادامه بده؛ اما فصل سوم تلاشش رو کرده که دوباره پا جای پای فصل اول بزاره، اما توی محیطی متفاوت. چیزی که واضحه اینه که تا قسمت یکی مونده به آخر فصل هم از انجام این کار عاجزه.

فصل چهارم سریال وست ورلد تایید شد !

تمرکز این فصل روی آزادی انتخاب و اختیار بشره، چیزی که تا اینجا هم انصافا خوب روی اون مانور داده شده، ولی انتظار از وست ورلد اینه که روی تک موضوعی مانور بده و فقط هر از گاهی ناخونکی به بقیه قضایا بزنه؟ فصل سوم وست ورلد اگر به عنوان فصل اول سریالی پخش میشد، قطعا ارزش بیشتری داشت، ولی با اسم سنگینی که داره تنها چیزی رو که میشه ازش دید افت کیفیته.

بازم همه این صحبت ها درباره این نیست که این فصل افتضاح به تمام معنایی بوده! ما توی این فصل یک داستان رازآلود داریم که مثل همیشه بازار تئوری پردازی دربارش داغه، داستان یک هدف و موضوع کلی داره که با استفاده از اتفاقاتی که میوفته داره خوب روی اون مانور میده، یک دنیاسازی خیلی خوب و زیبا هم از یک دنیای آرمان شهری پر از صلح و صفا داریم که اگه کمی به درون اون بریم میتونیم کثیفی کنترل تمام و کمال روی زندگی ها رو ببینیم.

صحبت درباره فصل رو تموم کنیم و بریم سراغ اتفاقات این قسمت! بالاخره نقشه هایی که برای کیلب کشیده شده، گذشته مرموزش، همه این ها اینجا افشا میشه. سراک در راستای طبقه بندی اجتماعیش (این اسم رو از فاصله گذاری اجتماعی الهام گرفتم)، به افرادی که برای رحبعام قابل پیشبینی نیستن لقب بیگانه رو میده و از رده خارجشون میکنه و یا برای اصلاحشون تلاش میکنه.

بهترین سریال های شبکه HBO که باید ببینید! شبکه بازی تاج و تخت و وست ورلد

حالا کیلب هم که از قبل خبرداشتیم توی این دسته بندی کجا قرار داره و این قسمت هم فهمیدیم که جزو زیرشاخه اصلاحی ها بوده، در اصل اولین اصلاحی! حالا این اصلاح به چه صورته، با تغییر در خاطرات افراد باعث میشن خاطراتی که ممکنه توی ذهن فرد آشوب ایجاد کنه و بعد این آشوب به جامعه منتقل بشه، دیگه وجود نداشته باشن یا تغییر داده بشن.

حالا این حذف کردن خاطرات تا چه اندازه روی شحصیت فرد تاثیر داره؟ اونقدر که دیگه حتی مادر آدم هم نمیتونه اون رو بشناسه! بله، صحبت های مادر کیلب درباره اینکه اون رو نمیشناسه احتمالا دلیلی بجز تغییرات زمین تا آسمون کیلب نداره. تاثیر این حذف خاطرات هم دقیقا مثل الگوریتم های رحبعامه، خاطراتت رو میگیرن و انتخاب های جدید رو بهت تحمیل میکنن، میتونیم کیلب رو مقایسه کنیم با کلون دلورس در بدن شارلوت هیل که با تغییر محیط و خاطرات جدید، آزادی بیشتری توی انتخاب هاش پیدا کرد و نجات خانواده هیل و سرپیچی از نقشه دلورس هم به انتخاب هاش اضافه شد؛ این هم تاثیر خاطرات بر انتخاب!

بریم سراغ دلورس که اصلا هیچ جای این فصل نمیشه فازش رو درک کرد! یک جا میبینیم داره همه رو میکشه و دنبال نابودی بشریته، یک جای دیگه میبینیم داره به کیلب از این میگه که انسان ها زندگیشون ارزش اینو داره که بتونن انتخاب داشته باشن، یک جای دیگه هم که میگن داره از کیلب استفاده میکنه تا بشریت رو نابود کنه! واقعا فازش چیه؟! اون از غافلگیری نیمه اول فصل که با فهمیدنش به اندازه کافی دلورس تبدیل به یک ربات بی احساس شد، حالا هم که با این وضعیت جدیدی که شخصیت خود دلورس داره، بیشتر از قبل درحال دور شدن از اون هستیم.

بهترین سریال های شبیه Westworld ؛ تکنولوژی، غرب وحشی، پیچیدگی مغز آب کن! 

توی بررسی ها تا حالا به برنارد اشاره نکرده بودم چون حس میکردم برنامه ویژه ای برای برنارد وجود داره و دیگه سازندگان اینقدر راحت یکی از مهم ترین شخصیت های سریال رو به امان خدا ول نمیکنن، ولی بعد از این قسمت و رسیدنمون به قسمت آخر میشه مطمئن بود که کار برنارد تمومه و باید اسمش توی تاریخ وست ورلد به عنوان تلف شده ترین شخصیت فصل سوم ثبت بشه!

توی این قسمت با برادر کوچکتر رحبعام، یعنی سلیمان (سالومان) هم آشنا شدیم. یک چیزی برام عجیب بود اون هم اینکه چقدر راحت تن به خواسته های دلورس داد. این یا حفره فیلمنامه می‌تونه باشه یا اینکه خب سلیمان هم هوش مصنوعیه و مثل دلورس و دوستان داره زندگی می‌کنه، پس احساس داره و از تنهایی خسته شده. شایدم هم همه این ها رو پیشبینی کرده و خودش نقشه ها داره!

از حق نگذریم، دعوای میو و دلورس مناسب بود و حداقل خسته کننده نبود، آخرش هم که دلورس با فشار دادن یک دکمه بزرگ دعوا رو تموم کرد، چون میدونید که دکمه بزرگ ها همیشه کارهای مهمی انجام میدم!

این قسمت رو اگه با همون قسمت های فصل سه بسنجیم قسمت خوبی بود، ولی اگه برگردیم و فصل های اول رو ببینیم، ضعف های شدید فصل سوم پدیدار میشن. این قسمت خوب تونست شخصیت پردازی کیلب رو تکمیل کنه و مقدمه خوبی هم برای فینال بود، ولی خب وقتی در قسمت آخر هم هم آش دهن سوزی ببینیم، پس نمیشه بلند بشیم و این قسمت رو هم تحسین کنیم!

در ادامه بخوانید » نقد و بررسی قسمت آخر فصل سوم Westworld

اینجا نقد و بررسی قسمت هفتم فصل سوم Westworld به اتمام میرسه. یادتون نره که حتما نظراتتون رو باهامون درمیون بزارید تا با همدیگه دربارش صحبت کنیم.