با نقد و بررسی قسمت چهارم فصل سوم Westworld همراه ما باشید تا درباره این صحبت کنیم که چطور سریال بعد از قسمت قبل و تلاش های خوبی که برای تبدیل کردن دوباره دلورس به یک شخصیت قابل لمس انجام داده بود، دوباره اون رو به همون ترمیناتور خشک و بی حس قبلی تبدیل کرده! تا شروع نکردیم بگم میتونید بررسی قسمت های قبل رو از اینجا و تئوری های هر قسمت رو هم از اینجا بخونید.

قسمت چهارم فصل سوم وست ورلد بالاخره بعد از سه قسمت نشون دادن دنیای جدید و طرح کردن سوال های زیاد، به چندتا از سوال هایی که مطرح کرده بود جواب میده. از افشاسازی راز پشت میزبانان همراه دلورس، تا نشون دادن وضعیت ویلیام بعد از غیبت سه قسمتیش توی این فصل. در ادامه یک مروری روی این جریانات میکنیم و میبینیم که اینجا چه خبره.



نقد و بررسی قسمت چهارم فصل سوم Westworld

“تو آزادی و خبیث، یا بیگناه و برده؟”

جمله ای که توهم دختر ویلیام بهش میگه یک جورایی کل وضع و کشمکش درونی ویلیام رو نشونمون میده. اکثر ما ممکنه این اخلاق رو داشته باشیم که توی انجام کاری اگر موفق بشیم تمام امتیازاتش و اعتبارش رو به نام خودمون میزنیم و مدعی میشیم که همش کار خودمون بوده، کلی براش تلاش کردیم و همه این ها نتیجه زحمت هامونه. قصد ندارم این ها رو زیر سوال ببرم ولی خدا نکنه که که توی کاری موفق نشیم و شکست بخوریم، همونجا شروع میکنیم به بهونه آوردن. از اینکه زمین چمن خیس بود تا اینکه کائنات علیه ما دست به یکی کردن و چشم دیدن موفقیتمون رو ندارن!

ویلیام هم توی همچین وضعیتی گیر کرده که دراومدن از داخلش مثل انتخاب بین بد و بدتر میمونه. اول بیایم انگیزه های ویلیام رو از فصل اول تا حالا مرور کنیم.

ویلیام توی فصل های قبل به نظر میومد که دنبال یکم چالشه تا طعم زنده بودن رو بچشه و به همین خاطر هم با بازی فورد همراه میشه و دنبال مرکز هزارتو میگرده. توی فصل دوم هم که گفتیم این آدم از همون اول هم دنبال جاودانگی بوده و فکر میکرده توی مرکز هزارتو راز زندگی تا ابد قرار داره، اما فصل سوم با نشون دادن دنیایی که ویلیام توی اون زندگی میکنه بهمون میگه ویلیام دنبال چیزهای دیگه ای بوده.


بهترین سریال های شبیه سریال Money Heist که باید ببینید؛ عشق است و آتش و خون! 


نقد و بررسی قسمت چهارم فصل سوم Westworld

دنیای بیرون توسط هوش مصنوعی قدرتمندی به اسم رحبعام اداره میشه که با پیشبینی دقیق زندگی افراد، یک جورهایی حق انتخاب رو از اون ها میگیره. ما کیلب رو دیدیم که واکنشش به اینکه اختیاری برای تغییر زندگیش نداره چیه، قطعا واکنش ویلیام جوان هم آنچنان مساعد نیست. حالا توی همین دنیا که انسان ها عملا فرقی دیگه فرقی با ربات ها ندارن و سناریوی زندگی اون ها از قبل نوشته شده، ویلیام جوان و خوش قلب وارد وست ورلد میشه و با دنیایی مواجه میشه که دقیقا هدف از ساختنش اینه که انسان ها حق انتخاب داشته باشن؛ دنیایی که توی اون با چشیدن کمی از طعم آزادی، عاشقش میشه!

حالا ویلیام بعد از کارهای وحشتناکی که انجام داده و دیدن نتایجش، با این موضوع روبرو شده که کنترل دست خودش بوده و به همچین انسان وحشتناکی تبدیل شده یا تمام این مدت هم برده بوده، به بیان ساده تر مسئولیت کارهاش رو به عهده میگیره یا اون ها رو گردن دیگری میندازه.

کمی هم از باقی شخصیت ها بگیم. برنارد و استابز بالاخره وارد جریان اصلی داستان میشن و یکی از تئوری های محبوب طرفداران که میگفت برنارد توی شبیه سازی به سر میبره رو رد میکنن (توضیحات کاملش رو میتونید در اینجا بخونید). میو هم بالاخره به این نتیجه میرسه که همکاری با سراک (رحبعام؟) براش سود بیشتری داره و الان یا جدا داره باهاش برای پیدا کردن دلورس همکاری میکنه، و یا داره ادای اون رو درمیاره که احتمالش کمه سراک گول میو رو بخوره!


پنج دلیل برای اینکه باید مستند سریالی Tiger King را ببینید ؛ ببرها در خانه چه کار میکنند!


نقد و بررسی قسمت چهارم فصل سوم Westworld

خلاصه میرسیم به غافلگیری اصلی این قسمت! میو توی راه پیدا کردن دلورس به یاکوزا میرسه و رهبر یاکوزا هم موساشی خودمونه (اگه موساشی رو یادتون نیست برگردید به قسمت پنج فصل دوم). اما اینجا غافلگیری نیمه اول فصل سوم رو میشه و مشخص میشه که همه اون پنج گوی که دلورس با خودش آورده، بجز برنارد، کپی هایی از خودش هستن تا با جایگزین کردن اون ها با انسان های واقعی بتونه به روی همه کارها نظارت کاملی داشته باشه. بنظرم که این قضیه از لحاظ شخصیتی به ضرر دلورس و کل سریاله، دلایلم رو هم در ادامه میگم ولی خب طبیعتا اگه نظر دیگه ای دارید در کامنت ها همیشه به روتون بازه.

یکی از بزرگترین انتقادهایی که به فصل دوم میشد این بود که شخصیت دلورس از یک شخصیت قابل همذات پنداری که مخاطب به راحتی میتونست باهاش ارتباط برقرار کنه، تبدیل شد به یک ربات قاتل ترمیناتور مانند ( البته ترمیناتورها هم ازش بااحساس تر بودن) که هدفش فقط کشتن انسان ها و رسوندن اون ها به سزای اعمال پلیدشونه.

فصل سه و مخصوصا قسمت قبل تلاش خوبی رو برای درست کردن شخصیت دلورس انجام داد و حداقل خوب وانمود کرد که سازندگان اشتباهشون رو فهمیدن و قصد درست کردنش رو دارن. اما قسمت چهارم فصل سوم نشون داد که سازندگان محترم وست ورلد، یعنی جاناتان نولان و همسرش لیزا جوی کمر همت بستن تا دلورس رو با کارهاشون نابود کنن!

دلورس باید برای نجات همنوعانش قیام کرده باشه، کسی هم که برای همنوعان خودش رهبری یک قیام رو به عهده میگیره، باید یک حجم زیادی از احساسات و از خود گذشتگی رو داشته باشه، ولی توی این دو فصل دلورس از اون سر بوم افتاده و شخصیت سردی شده که مثلش رو فقط توی فیلم های ترمیناتور میشه دید.


بهترین فیلم های علمی تخیلی قرن بیست و یک که باید ببینید ؛ تا سقف آسمان، تا ته رویا!


نقد و بررسی قسمت چهارم فصل سوم Westworld

تازه قضیه وقتی بدتر میشه که ما توی قسمت قبلی محبت های دلورس رو به میزبان درون شارلوت هیل دیدیم، حالا توی این قسمت مشخص میشه همه اون لحظات دلورس درحال محبت به خودش بوده و هیچ خبری از احساسات نیست. اصلا مگه یکی از دلایلی که ما با اندرویدها همراه شدیم فوران احساساتشون نبود؟

خلاصه اینکه توی این قسمت، جریان ویلیام به خوبی مدیریت شد و هم شخصیت هم سریال خوب جلو رفتن، ولی با غافلگیری ای که در انتها رو شد همه چیز نقش بر آب شد. من یکی که دیگه امیدم رو برای اصلاح شخصیت دلورس از دست دادم، ولی وست ورلد نشون داده همونطور که توی قوی ترین لحظاتش میتونه نقاط ضعف بزرگش رو نشون بده، میتونیم توی ضعیف ترین لحظاتش هم به بهبودش امیدوار باشیم.

خب بررسی رو همینجا تموم میکنیم و صحبت درباره جزئیات داستان و پیشبینی ها و تئوری هامون رو به دو روز دیگه و مطلب اختصاصی بررسی تئوری ها موکول میکنیم.

در ادامه بخوانید » نقد و بررسی قسمت پنجم فصل سوم Westworld ؛ قفس نامرئی رو بپذیر! 


ممنون از اینکه با نقد و بررسی قسمت چهارم فصل سوم Westworld همراه ما بودید. اگر به جایی از بررسی موافق نیستید یا پیشنهادی دارید که به بهتر شدن کارمون کمک میکنه، خوشحال میشیم توی کامنت ها بهمون بگید.