در این قسمت از سریال دل رستا رو تعقیب می کنیم. با ما در نقد و بررسی قسمت یازدهم سریال دل همراه باشید.

بررسی قسمت های قبل رو می تونید از اینجا بخونید.



نقد و بررسی قسمت یازدهم سریال دل

در این قسمت از سریال دل وارد دنیای فاراب و مرسده میشیم.
دو نقشی که بر خلاف سایر شخصیت های داستان دل در این قسمت به خوبی روشون کار شد و شخصیت پردازی درستی ازشون دیده شد.
مرسده، دختری از محله های پایین شهر تهران که پدرش بدهی بالا اورده و مرسده به خاطر پدرش گذشته ی سختی رو پشت سر گذاشته.
از طرف دیگه فاراب، بچه ی پایین شهر با معرفت داستان، کسی که درسته شغلش شر خریه ولی وقتی عاشق بشه مهربون ترین مرد جهانه.

فاراب عمیقا عاشق مرسده اس و شاید همین موضوع بزرگ ترین مشکل برای مرسده و البته اتابک باشه.
مخصوصا حالا که فاراب داره به هر دری میزنه تا از زندان بیرون بیاد با خشم بسیار زیادی که از مرسده داره و اتابکی که حتی هنوز اونو نمیشناسه مواجه میشه،و مطمئنا اتفاق بدیه اگه به وجود اتابک پی ببره.

در کل در این قسمت به شخصیت پردازی این دو شخصیت به خوبی پرداخته شد و بر خلاف شخصیت های اصلی داستان که ما باید احساس اشنایی بیشتری باهاشون داشته باشیم  حالا فاراب و مرسده رو به خوبی شناختیم.

و اما در رابطه با رستا، شخصیت دو گانه ای که نمی شه درکش کرد. از طرفی داره نشون میده مهران رو دوست داره، از طرف دیگه کاملا واضحه که از مهران متنفره و از دیدنش خوشحال نمیشه و میدونه که مهران آدم درستی برای زندگیش نیست، از طرفی نامه ی ارش رو پاره می کنه و از طرفی خوب و با دقت به حرف های اتابک در رابطه با عشق و علاقه ی ارش گوش می کنه و اعتراضی نمی کنه به این که قرار بوده هیچ حرفی در رابطه با ارش باهاش زده نشه و قرار بوده تمامی روابط گالری با ارش و خونوادش همکاری باشه نه چیز دیگه.

مطمئنا که رستا هنوز ارش رو دوست داره و اجباری اون رو به اینجا رسونده که ارش رو ترک کنه، اما این اجبار چی بوده که اون رو به سمت مهران برگردونده کاری که خودش حماقت محضه چیزیه که گویا به این زودی ها قرار نیست بفهمیمش.

اقای هادی که گویا اسمشون داره به یه برند تجاری تبدیل میشه علاوه بر این که تحول بزرگی رو در دنیای درام به وجود اوردن بلکه تکنیک های خاصی رو در سریال به کار میبرن که واقعا هیچ مفهوم خاصی نداره. مثلا نشون دادن شعله ی آتیش روی ساعت ارش تکنیکی بود که واقعا توجهم رو به خودش جلب کرد. چه هدفی پشتش بود؟؟؟مثلا سوختن زمان و نبودن ارش و رستا رو کنار هم نشون میداد؟ واقعا و در این قرن همچین مفهوم و تصویری خنده دار نیست؟؟؟که اصلا بعید میدونم همچین مفهومی پشت این داستان بوده باشه و فقط امیدوارم نامحسوس تبلیغات ساعت رو شاهد نبوده باشیم.

اقای هادی در مصاحبه ای گفته بودن که من اصلا وارد زندگی لاکچری نشدم و اوضاع مردمم رو خوب میدونم. من که ماشین چند میلیاردی ندادم دست بازیگرام، ماشینا هفتصد ، هشتصد میلیونین و سوال من اینه که هر چند دنیای این سریال برای اقای هادی لاکچری نیست اما سکانس احمقانه ای که رفقای اتابک و توران در حال خرید از گالری بودن و از اتابک و توران دعوت کردن به ویلاشون بیان، ویلایی که چند میلیارد فقط هزینه ی دکوراسیون داخلیش شده، استخر چهار فصل داره و البته نکته ی مهم اینجاست که اتابک و توران باید زودتر برن چون ممکنه صاحبان ویلا تو سفر اروپاشون باشن دقیقا چه مفهومی داشت و قرار بود رساننده ی چه پیامی به بیننده باشه؟؟

این که پول خوبه؟ این که پول بده هر کی پولداره گرفتاره؟ این سکانس به شدت مصنوعی و ازار دهنده بود و دلم می خواد از واژه ی چرک براش استفاده کنم. ۹۹ درصد بیننده های این سریال این جهان رو که اقای هادی داره سعی می کنه ازش حرف بزنه رو نمیشناسن وازش تاثیری نمی گیرن.

اگه قرار بود سکانس یا سکانس های مشابه این تاثیری در روند سریال داشته باشن استفاده ازشون به خوبی قابل درک بود اما این بی تاثیری و نامفهومی به شدت برام عجیبه.
این قسمت هم گذشت و ما از دنیای رستا و ارش چیزی نفهمیدیم و باید منتظر بمونیم و ببینیم آیا در قسمت اینده قراره اتفاق خاصی رخ بده یا نه

در ادامه بخوانید » نقد و بررسی قسمت دوازدهم سریال دل ؛ دزد و پیدا کن!