پیمایش دریاچه سوها تا آبشار لاتون
یک شنبه شب ساعت یازده و نیم من به همراه نیلوفر از ترمینال غرب با اتوبوس به سمت اردبیل حرکت کردیم. به خاطر شلوغی جاده و پیچ و گردنه های زیاد سرعت اتوبوس کم بود و ما بر خلاف پیش بینی ای که کرده بودیم دو ساعت دیر تر به اردبیل رسیدیم.
با یه تاکسی به میدان حکیم نظامی رفتیم تا خرید های باقی مونده رو انجام بدیم و کوله هامون رو ببندیم.
تصمیمداشتیم تا دریاچه هیچهایک کنیم ولیاینقدر تاکسی ها و ماشین ها اونجا حواسشون به تک تک حرکات شما هست که نمیتونید هیچجوره از دستشون در برید. بالاخره یه ماشینپراید مارو سوارکرد که با قیمت چهل هزار تومن مارو تا کنار دریاچه برد.
از اردبیل تا دریاچه از روستاهای آبی بیگلو، نیارق و سوها رد شدیم و بعد از حدود نیم ساعت به دریاچه رسیدیم. منطقه ای سرسبز و پوشیده از چمن، در قسمت شمال شرقی دریاچه هم جنگلی خود نمایی میکرد. ساعت حدود یازده و نیم بود، آفتاب میتابید و هوا خنک بود. بعد از چک کردن دور دریاچه و چرخ زدن و آنالیز کردن منطقه یه زمین مسطح کنار درختا پیدا کردیم تا کمپمون رو اونجا بزنیم.
گروه های زیادی اونجا اومده بودن و کمپ کرده بودن. این رو اضافه کنم که با هر ماشینی خیلی راحت میشه تا کنار دریاچه اومد و حتی افراد مسن یا بچه های کوچیک هم میتونن از اونجا حسابی لذت ببرن.
بعد از کمپکردن و خوردن ناهار بالای تپه ها رفتیم تا منطقه های اطراف رو ببینیم و عکس بگیریم. به سمت شمال غربی که رفتیم شهر آستارا و دریای خزر رو زیر پامون میدیدیم. البته که دریای ابر اکثر اوقات نمیذاره شما چیزی رو ببینید. بعد به سمت تپه ای در جنوب غربیمون رفتیم و از اونجا جنگلهای سمت آبشار لاتون، ییلاقات و از پشت سر روستای سوها با یه دریاچه ی دیگه رو دیدیم. اینو بگم که بالای تپه ها آنتن و اینترنت به خوبی در دسترس بود.
حیوانات اهلی مثل گاو، گوسفند و بز برای چرا به اون منطقه میان، که به همین خاطر باید مراقب باشید وسایل پلاستیکی و یا خوراکیهاتون رو خیلی در دسترس اونها قرار ندید.
آب دریاچه تقریبا سرد هست اما اگر آفتاب باشه میتونید که شنا هم بکنید.از چهار پنج متر به بعد که داخل دریاچه میشید، عمق دریاچه بیشتر میشه ولی آب راکد هست و برای دام هم استفاده میشه و قورباغه و یه سری آبزی هم داخلش زندگی میکنن.برای قایق سواری هم مناسب بود و ما قایق یه نفر رو قرض کردیم و به آب زدیم.
پایین دریاچه هم بعد از یه سراشیبی وارد دره ای میشید که آب سد داخل اونجا ریخته میشه. یه چشمه کوچیک هم وجود داره که میتونید آب شرب رو از اونجا تهیه کنید. قبل از غروب حوالی ساعت هفت ابرهای باران زا از دور پیدا شدن و منو نیلوفر خیلی زود دست به کار شدیم و پانچو و گرتکس هارو دم دست قرار دادیم. پوش چادر رو محکم کردیم و زیر انداز چادر رو هم با طناب و میخ به سمت بالا کشیدیم تا اگر آب بارون روی زمین راه افتاد روی زیر انداز جمع نشه.
با صدای اولین رعد و برق همه ی تورها برای پناه گرفتن دست به کار شدن و منو نیلوفر هم مشغول درست کردن برنج شام بودیم!شام رو توی چادر خوردیم و بعد از یک ساعت بارونبند اومد. حالا وقت گشت و گذار بود. آتیش بازی و پایکوبی.
دوشنبه صبح ساعت هفت بیدار شدیم. هوا کمی سرد بود. چون مسیر کامل آبشار لاتون رو بلد نبودیم تصمیم گرفتیم که همراه توری که کنار ما کمپ داشتن به اونجا بریم. بخت با ما یار بود چون اونها کوله ها و چادر هاشون رو به همراه نیسان به سمت ییلاق میفرستادن و سبک به سمت جنگل میرفتن. ما هم کوله ها و وسایل اضافه رو داخل گونی کردیم و بار نیسان کردیم.
ساعت هشت با یه تیم سی چهل نفره به سمت ییلاق راه افتادیم.
از دشت گلهای بابونه رد شدیم. به جنگل رسیدیم که زمینش پر از گل و لای بود و ما تا ساق پا توی گل بودیم.
بعد از حدود پنج ساعت به یه جاده رسیدیم که نیسانها هم ازونجا عبور میکردن. یه دخمه ای هم بود که حکم سوپر مارکت رو داشت و نوشابه خریدن ازونجا بهترینچیزی بود که نصیب ما شد.
ناهار رو توی جنگل خوردیم و بعد از استراحت دوباره حرکت کردیم. مناظر خیره کننده ای وجود داشت. قله و دیواره اسپیناس به خوبی مشاهده میشد.
بعد از سه ساعت پیمایش به چند تا ییلاق رسیدیم. گروه های دیگه ای هم بودن. کلبه و کومه و بالکنهای چوبی رو به تورها برای اقامت اجاره میدادن.
من و نیلوفر اما تصمیم به چادر زدن داشتیم و بیرون از کلبه ها روی چمنها کمپونرو برپا کردیم که البته با استقبال چند نفر دیگه هم مواجه شدیم و اونها هم کمپشون رو کنار ما زدن. خبری از هوای بارونی نبود. ستارهها چشمک میزدن و شبزیبایی رو برای ما به ارمغان اوردن. بعد از خوردن شام و بازی زیر ستاره ها من بیرون ازچادر کیسه خوابم رو پهن کردم و به رویا فرو رفتم.
سه شنبه صبح با صدای گاوی که بالای سرم بود از خواب بیدار شدم. صبحانه رو خوردیم با سگهای گله بازی کردیم و بعد مشغول جمع کردن چادر شدیم. با مهرداد که یکی از بچه های تور بود به سمت آبشار لاتون حرکت کردیم. کوله ها سنگین بودن به شدت اذیت میکردن ولی زیبایی مسیر باعث میشد که بهشون فکر نکنیم…
از صدقه سرجیپی اسی که همراهمون بود تونستیم مسیر میانبری رو پیدا کنیم و خیلی زودتر به آبشار رسیدیم.
قبل از رسیدن به آبشار مسیر دوشاخه میشه که سمت راست بالای آبشار میره و سمت چپ پایین آبشار. ما به راست رفتیم و عظمت و ابهت آبشار رو از بالا دیدیم که چه جوری به سمت پایین هجوم میبرد.
حوضچه های کوچیکی هم بالای آبشار بود که میشد توش آبتنی کرد. بعد از خوردن ناهار و استراحت روی سنگا از مهرداد خداحافظی کردیم و به سمت پایین روونه شدیم. پایین ابشار هم کلبه ها و مغازه هایی وجود داشت.
بعد از حدود یک ساعت به جایی میرسیدیم که پر از موتور بود و هر کس که میخواست با موتور اون راه دو ساعته رو پایین میومد.ده یا بیست هزار تومن هم هزینش بود. بعد از این دو ساعت هم به یه استراحتگاه میرسیدیم که از اونجا میتونستید سوار نیسان بشید و تا روستای کوته کومه برید. هزینه نیسان هم نفری ده تومن بود.
بعد هم از کوته کومه با تاکسی به آستارا رفتیم تا با اتوبوس ترمینال به تهران برگردیم.
لوکیشن دریاچه
عکس : فرزانه شهروی / مجله وارونه