کتاب نحسی ستارههای بخت ما
گاهی یک کتاب چنان در جان و دل ما مینشیند که دیگر نه به نام نویسندهاش توجه میکنیم و نه به سبک و سیاق نگارش آن. هیچ چیز وجود نخواهد داشت مگر فضای داستان و شخصیتهایی که در ذهن ما جان گرفتهاند و همینطور واژههایی که ما را در عمق خود محصور میکنند و ذره ذرهی وجودمان را میبلعند.
نحسی ستارههای بخت ما، بدون شک جزء همین دسته از کتابها محسوب میشود. کتابی که از همان ابتدا مخاطبش را با خودش همراه میکند و در لایه لایهی قصهی جذاب و زیبایش ما را عمیقا به چالش میکشاند.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی کتاب ما همه باید فمنیست باشیم ; کتابی مدافع مردان!
نقد و بررسی کتاب پیش از آن که بمیرم ; کتابی پر از مفهوم زندگی
این کتاب داستان دوستی چند نوجوان است که هر کدام به نوعی با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکنند که یکی از آنها دختری به نام “هیزل” است که به اصرار پدر و مادرش و در راستای درمان بیماریاش عضو گروهی از انجمن سرطانیها میشود. هیزل در یکی از همین جلسات با پسری به نام آگوستوس آشنا میشود و این آشنایی خط اصلی اتفاقات تلخ و شیرین این کتاب را رقم میزند.
دردهای مشترک، محدودیتهای اجتماعی و نوع برخورد تکتک آدمهای جامعه با آنها، باعث میشود تا قصهای ساخته شود که هیچ وقت دلمان نخواهد که به انتهایش نزدیک شویم. در این قصه عشق و زندگی معکوس عقربههای ساعت حرکت میکنند و زمان بیرحمانه هر چیز زیبایی را با خنجرش از بین میبرد.
خلاقیت “جان گرین” در طرح داستان و خلق شخصیتهای جذاب و دوستداشتنیاش، همه و همه دست در دست هم دادهاند تا نتیجهاش کتابی شود که در لیست بهترین داستانهای عاشقانهی دههی اخیر قرار گیرد.
شاید بهترین جمله در خصوص این کتاب را نشریهی معتبر The Sacramento Bee گفته باشد:
_ ای کاش این کتاب هرگز تمام نمیشد.
نحسی ستارههای بخت ما تا به امروز به 47 زبان ترجمه شده و توانسته به عنوان پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز، ژورنال والاستریت و USA Today انتخاب شود و همینطور عنوان کتاب سال مجلهی TIME را نیز از آن خود کرده است.
در سال 2014 هم فیلمی برگرفته از همین رمان و با همین عنوان ساخته شد که در هفتهی اول اکرانش توانست در صدر پرفروشترینها قرار بگیرد. فیلمی که فقط با بودجهی 12 میلیون دلاری ساخته شد و در نهایت به واسطهی داستان جذاب و زیبایش توانست به فروشی معادل 307 میلیون دلار دست پیدا کند.
همچنین بخوانید: بهترین کتابهای خودشناسی که زندگی شما را تغییر میدهند!
این کتاب در ایران با ترجمهی آرمان آیتاللهی و توسط انتشارات آموت در 316 صفحه به چاپ رسیده است.
قسمتی از کتاب:
پشت سر یک پرستار وارد شدم و قبل از اینکه مچم را بگیرند حدود ده دقیقه توانستم بنشینم کنارش. واقعا فکر میکردم که قبل از اینکه فرصت کنم به او بگویم که من هم دارم میمیرم، او قرار است بمیرد. بیرحمانه بود مراقبتهای ویژه با دستگاههای صدا تولید کن. آب سرطانی تیره رنگی داشت از سینهی او خارج میشد. چشمانش بسته بود. کلی لوله به او وصل بود. ولی دستش هنوز دستش بود، هنوز گرم بود و لاک ناخنهایش آبی پررنگی بود که به مشکی میزد و من فقط دستش را گرفتم و سعی کردم دنیای بدون ما را تصور کنم…