با بررسی فیلم Avengers:end game با من همراه باشید. یازده سال پیش بود که کمپانی مارول دنیای سینمایی خودش رو با فیلم مرد آهنی (Iron Man) شروع کرد ولی اون موقع کسی فکرش رو هم نمیکرد روزی برسه که یکی از فیلمهای این کمپانی بتونه رکورد فروش فیلم آواتار رو بشکنه و تبدیل به پرفروش ترین فیلم تاریخ بشه اما این اتفاق افتاد و حالا فیلم انتقامجویان:پایان بازی در صدر پرفروش ترین فیلمهای جهانه که خودش به تنهایی نشون دهندهی دستاورد بزرگ ماروله.
این فیلم بزرگترین هدیهای بود که مارول میتونست به طرفداراش بده و دقیقا به بهترین شکل ممکن این هدیه به طرفداران رسید.
خب بریم و درباره خود فیلم صحبت کنیم.
از اینجا به بعد بررسی فیلم Avengers:end game اسپویل میشه.
حماسهی بینهایت
از نظر داستانی این فیلم توی اوجه و اصلا نمیزاره که شما خسته بشید چون هر چند دقیقه چیزی داره که باهاش شما رو شگفتزده کنه مثلا همون اول فیلم با مرگ ثانوس می فهمید که داستان اصلا قرار نیست اونجوری که فکرش رو میکردید پیش بره و ناگهان داستان ما رو به پنج سال بعد پرتاب میکنه جایی که همه دارن به از بین رفتن نصف جمعیت جهان عادت میکنن.
نویسندههای فیلم مثل فیلم قبلی شخصیت ها رو به چند گروه تقسیم کردن و برای پیدا کردن سنگها در زمانهای مختلف فرستادن که به نظرم کار خیلی خوبی انجام دادن. این کار هم توی این فیلم و هم فیلم قبلی به خوبی مانع این شده بود که فیلم به خاطر تعداد بالای شخصیتها خیلی شلوغ بشه. یکم هم دربارهی این گروهها صحبت کنیم.
گروه اول از پروفسور هالک، تونی استارک، استیو راجرز و اسکات لنگ تشکیل شده بود که بزرگترین گروه هم بود، به خاطر اینکه این گروه دنبال دوتا سنگ بود. بعد از اومدن گروه به سال 2012 و نبرد پایانی فیلم اول پروفسور هالک به دنبال سنگ زمان میره که دست اینشنتوان(استاد دکتر استرنج) بوده و تیم تونی استارک و اسکات لنگ و استیو راجرز سراغ سنگ فضا میرن که اون موقع دست خود انتقامجویان و به طور دقیقتر شیلد بوده.
پروفسور هالک با مذاکرهای که با اینشنت وان میکنه اون رو راضی میکنه که سنگ زمان رو ازش بگیره اما اینشنت وان بهش میگه که تنها در صورتی قبول میکنه که بعد از نجات دنیای خودشون، سنگها به همون زمان و مکانی که بودن برگردن چون در غیر این صورت باعث نابودی دنیایی میشه که سنگ رو ازش بردن.
از اون طرف هم تیم تونی استارک سنگ رو از دست میدن و این وسط لوکی هم همراه با سنگ فضا فرار میکنه. به احتمال زیاد ماجراهای لوکی پس از فرار خودش همراه با سنگ رو در سریالش که به زودی فیلمبرداری اون شروع میشه ببینیم.
تونی استارک و استیو برای به دست آوردن سنگ فضا باز هم به قبلتر و زمانی که هنوز پدر تونی زنده بود میرن. اونجا سنگ رو به دست میارن و این وسط تونی و پدرش هم یک مکالمه احساسی دارن که واقعا قشنگ از آب دراومده.
تیم دوم متشکل از کلینت بارتون (هاکای) و ناتاشا رومانوف (بلک ویدو) بود که به دنبال سنگ روح راهی سیاره ورمیر شدن. با رفتن بلک ویدو و هاکای به سیاره ورمیر یه دعوای خیلی زیبا سر اینکه چه کسی جون خودش رو برای بدست آوردن سنگ روح فدا کنه رخ میده که واقعا از بهترین سکانسهای فیلمه که با مرگ بلک ویدو به پایان میرسه. کسی که هیچکس فکرش رو هم نمیکرد که توی این فیلم نقشی به این مهمی داشته باشه و حتی جون خودش رو از دست بده. خلاصه که کلینت هم با فدا شدن جون ناتاشا سنگ روح رو به دست میاره.
تیم بعدی تیم راکت راکون و ثور هستش که برای به دست آوردن سنگ واقعیت به آزگارد زمان فیلم ثور:دنیای تاریک میرن. اولش ممکنه که فکر کنید این تیم همش کارهای خندهدار انجام میدن ولی یکی از سکانسهای تاثیر گذار فیلم جاییه که توی راه پیدا کردن سنگ،ثور با مادر خودش رو برو میشه که قراره همون روز بمیره.
اولش ثور میخواد که مادرش رو نجات بده اما مادرش اون رو منصرف میکنه و میگه که سرنوشتش اینه که اینجا بمیره. خلاصه که راکت راکون سنگ رو به دست میاره و همراه با ثور به زمان حال میرن البته ثور همراه خودش پتک قدیمیش میولنیر که توی فیلم ثور:رگناروک به دست خواهرش هلا نابود شده بود رو هم میاره و معلوم میشه که هنوز هم لیاقتش رو داره.
تیم آخر هم تیم رودی رودز (وار ماشین) و نبیولاست که برای پیدا کردن سنگ قدرت فرستاده میشن. اما اونجا بخت باهاشون یار نیست و نبیولا طی اتفاقاتی توسط ثانوس دستگیر میشه که از اینجا دردسرهای اصلی هم شروع میشه.
ثانوسی که پنج سال از نسخهای که در فیلم دیده بودیم جوانتره مرگ خودش در آینده رو میبینه و تصمیم میگیره برای اینکه جلوی انتقامجویان رو بگیره به زمان حال بیاد. و برای اینکار نبیولای جوان که هنوز به ثانوس وفاداره رو با نبیولای اصلی جایگزین میکنه و به زمان حال میفرسته.
حالا که انتقامجویان همه سنگها رو جمع کردن وقت برگردوندن همه ی کسایی که از دستشون دادن رسیده. پروفسور هالک دستکش بینهایتی که تونی استارک ساخته رو دستش میکنه و همهی پودر شده ها رو دوباره به زندگی برمیگردونه. در همین حین نبیولای گذشته هم کارش رو تموم میکنه و باعث میشه که ثانوس گذشته به زمان حال بیاد و همون موقع که انتقام جویان از موفقیتشون خوشحال بودن کل مقر انتقامجویان رو با خاک یکسان کنه.
از اینجا نبرد اصلی شروع میشه. ثانوس روی زمین فرود میاد و شروع میکنه به صحبت که دیگه نمیخواد فقط نصف موجودات زنده رو نابود کنه چون باز هم افرادی مثل قهرمانان فیلم هستن که ناشکری میکنن و میان که جلوش رو بگیرن. این صحبتهای ثانوس به خوبی تجربه کمترش و جهانبینی متفاوتش رو نسبت به ثانوس فیلم قبل و ابتدای این فیلم نشون میده و جاش برولین هم با بازی عالی خودش بیشتر روی این نکته تأکید میکنه.
ثانوس به تنهایی با سه عضو قدرتمند انتقامجویان یعنی مرد آهنی،کاپیتان آمریکا و ثور مبارزه زیبایی رو شروع میکنه که پر از لحظات ماندگاره. از رفتن ثور تا یک قدمی مرگ تا بلند شدن میولنیر به دست استیو راجرز که نشون دهنده لایق بودن اونه و همچنین شکستن سپر کاپیتان آمریکا که به نوعی نماد این شخصیت محبوب بود.
توی همین بین لشکر موجودات عجیب و غریب ثانوس توی خرابههای مقر انتقامجویان به دنبال دستکش بینهایت و سنگهای توی اون هستن و هاکای هم تمام تلاشش رو میکنه که دستکش رو از اونها دور نگه داره.
اونطرف داستان ثانوس سه عضو اصلی انتقامجویان رو تقریبا شکست میده. توی آخرین لحظات که دیگه کار انتقامجویان تمومه دکتر استرنج وبقیه جادوگران پورالی رو باز میکنن و با استفاده از اون هر کسی که از پودر شدن برگشته بود و توانایی جنگیدن داشت به کمک انتقامجویان اومد.
از اونور هم ثانوس لشکر چیتاریهای فیلم اول رو برای جنگیدن با لشکر انتقامجویان آماده کرده و نبرد با گفتن جمله avengers assemble (انتقامجویان جمع بشید) توسط کاپیتان آمریکا شروع میشه. صحنه گفتن این جمله توسط استیو راجرز نه تنها از ماندگارترین سکانسهای کل فیلم بلکه کل فیلمهای مارول بود.
طی نبرد اتفاقات خیلی زیادی میوفته از جمله روبرو شدن گامورای گذشته و پیتر کویل(استار لرد)که از قبل و توی سفینه ثانوس به خاطر صحبتهای که با نبیولای زمان حال داشته فهمیده که کارهای پدرش اشتباهه و تصمیم گرفته که جلوش رو بگیره.
یکی دیگه از اتفاقات جالبی که طی نبرد رخ داد و ارزشش رو داره که توی بررسی فیلم Avengers:end game ذکر بشه، این بود که وقتی پیتر پارکر(اسپایدرمن) در حال حمل دستکش بینهایت و محافظت از اون در برابر لشکر ثانوس بود،توی موقعیتی قرار میگیره که دیگه کاری از دستش برنمیاد و داره دستکش رو از دست میده ولی ناگهان کاپتان مارول میاد و میخواد که محافظت از دستکش و رسوندنش به مرد مورچه ای رو به عهده بگیره و تمام زنان قهرمان دور هم جمع میشن و ازش حمایت می کنن. اگرچه این صحنه اصلا منطق داستانی خاصی نداره و خیلی هم رنگ و بوی فمینیسمی داره ولی خیلی قشنگ از آب دراومده و دیدنش لذتبخشه.
در آخر ثانوس دستکش و سنگهای بینهایت رو به دست میاره و آماده بشکن زدن و نابودی کل جهان میشه. تونی استارک با نگاهی به دکتر استرنج و تأیید اون با اشارهی سر میفهمه که تنها راه نجات دنیا فداکردن جون خودشه.
تونی استارکی که دیگه اصلا امیدی به برگردوندن پودرشدگان نداشت و قصد جنگیدن رو هم نداشت میفهمه که تنها راه نجات دنیا فدا کردن جون خودشه و بدون تردید به استقبال مرگش میره. سنگها رو از ثانوس میدزده بشکن رو میزنه و تمام!
لشکر ثانوس به همراه خود ثانوس پودر میشن (احتمالا به زمان خودشون برگردونده شدن) و تونی استارک هم به خاطر انرژی زیاد سنگها در حال جون دادنه. اینجا رابرت داونی جونیور با بازی معرکه خودش، غمگینترین سکانس فیلم رو رقم میزنه. جایی که همه دور تونی استارک جمع شدن و تونی پیش همسرش میمیره.
در پایان هم میبینیم که استیو راجرز تمام سنگها به علاوه میولنیر رو به زمان خودشون برمیگردونه اما به زمان حال برنمیگرده بلکه توی گذشته با معشوقه خودش پگی کارتر میمونه. سالها بعد (در زمان حال فقط دقایقی بعد) بعد از مرگ پگی کارتر،استیو راجرز پیر برای دادن سپرش به سم ویلسون (فالکون) به زمان حال برمیگرده و اینطور حماسه بی نهایت به اتمام میرسه.
خب بریم و یکم درباره نکات دیگه ی بررسی فیلم Avengers:end game حرف بزنیم.
شخصیتها هم با فیلمهای قبلی تفاوت زیادی دارن مثل تونی استارک که دیگه امیدی برای برگردوندن تلفات بشکن تانوس نداره و میخواد باقیمونده ی عمرش رو با همسر و دخترش بگذرونه اما عکسی که از پیتر پارکر میبینه به یادش میاره که هنوز در قبال دنیا مسئولیت داره و باید تلاشش رو بکنه.
ثور که به خاطر نکشتن تانوس توی فیلم قبلی اونقدر احساس گناه میکنه که خدا بودن و وظایفش به عنوان رهبر آزگارد رو رها میکنه و میشینه پای بازی و غذا خوردن تا جایی که دیگه با دیدنش یاد اون ثور قدرتمند و پر ابهت نمیوفتیم، اما با فهمیدن اینکه هنوز یه امید هست دوباره به میدون برمیگرده. کلینت بارتون (هاکای) که بعد از پودر شدن خانوادش چیزی برای از دست دادن نداره و با گرفتن شمشیر توی دستش به قتل عام جنایتکارا میپردازه تا جایی که وقتی ناتاشا بهش خبر میده که هنوز امید هست، اون دیگه تحمل ناامیدی رو نداره و میگه: اینکارو نکن. بهم امید نده.
درباره بازیگرها هم باید گفت که همه اونها توی بهترین حالت ممکن نقش خودشون رو ایفا میکنن چه رابرت داونی جونیور که بازیش توی دقایق پایانی فیلم میتونه اشک شما رو در بیاره (و شایعه شده که مارول میخواد برای اسکار نامزدش کنه) و چه جاش برولین که یک تانوس کاملا متفاوت با قسمت قبل و اوایل این قسمت ارائه میده.
اینجا باید به بازی کریس ایوانز هم اشاره کنم که وقعا از اولین فیلم کاپیتان آمریکا تا حالا با بازی عالی خودش این شخصیت رو حداقل برای شخص من تبدیل به بیادموندنی ترین شخصیت دنیای سینمایی مارول کرد.
ویژگی دیگهای که معمولا توی همهی فیلمهای مارول توی چشم بینندست و اگه اشتباه اجرا بشه میتونه کل کار رو خراب کنه جلوههای ویژه فیلمه که خوشبختانه مارول توی این زمینه هم کم نذاشته و جلوههای ویژه در کل فیلم و بخصوص توی نبرد پایانی به بهترین شکلی که میشد ارائه شده و توی بررسی فیلم Avengers:end game حتما یه امتیاز خیلی بالا محسوب میشه.
موشن کپچر ثانوس هم مثل فیلم قبل عالی بود و دست جاش برولین رو برای ارائهی یه بازی عالی باز گذاشته بود. از گریم های فیلم هم نگم براتون که عالی بود از چاق و الکلی نشون دادن ثور تا پیر کردن کاپتان آمریکا در لحظه های پایانی فیلم که شگفت انگیز بودن.
نکتهی دیگهای که من خیلی خوشم اومد نحوهی سفر در زمان و قوانین کوانتوم توی فیلمه که توضیح داده میشه با رفتن به گذشته و انجام یکسری کارها نمیشه تأثیری روی آینده و حال گذاشت که به نظرم نوآوری خوبی بود که به خوبی هم به تصویر در اومد.
در آخر توی بررسی فیلم Avengers:end game بگم که فیلم انتقامجویان:پایان بازی بهترین پایانبندی برای فاز سوم دنیای سینمایی ماروله و دیدنش برای هر کس که به این نوع فیلمها علاقه داره واجبه.