در این مطلب با ما همراه باشید تا بهترین فیلم های عاشقانه قدیمی را به شما معرفی کنیم. این لیست از فیلم های عاشقانه کلاسیک و البته فیلم های رمانتیک قدیمی اما مدرن و پست مدرن تشکیل شده است.
اما شما هنگامی که به فیلمهای عاشقانه فکر میکنید چه فیلمهایی به ذهنتان میآید؟ چه بازیگران و داستانها و اشکها و لبخندها و بوسههایی؟ فیلمهای سیاه و سفید، «تمیز» و کلاسیک هالیوود با زنان زیبا و موقری چون “اینگرید برگمن” و مردانی جنتلمن و سیگار به دستی چون “کلارک گیبل” یا فیلمهای رنگی و به ظاهر «آشفته»ی جدید با زنانی دمغ و مردانی ژولیده و منزوی و عاشق پیشه؟! موهای رنگوارنگ “کیت وینسلت” در درخشش ابدی ذهن بیآلایش یا موهای کوتاه شدهی “آدری هیپورن” در تعطیلات رمی؟ کلاه “همفری بوگارت” و سیگار برگش یا عینک و سیبیل “خواکین فونیکس” در او؟!
در ادامه بخوانید » جشنواره کن ؛ 24 حقیقت درباره جشنواره فیلم کن
بهترین فیلم های عاشقانه قدیمی
فیلمهای عاشقانه، رومانتیک، احساسی یا هر چیز دیگری که اسمش را میگذارید عمری به اندازهی خود سینما دارند. در واقع میشود گفت سینما را بزرگ کردهاند چرا که پیش از آن این نوع داستانها در ادبیات و تئاتر بسیار مرسوم و متداول بوده است. از نمایشنامههای عاشقانه و پر سوز و گداز و پر هوی و هوس یونان باستان بگیرید تا رمئو و ژولیت شکسپیر، از لیلی و مجنون نظامی خودمان بگیرید تا آثار جین آستین و مادام بوواری؛ همه و همه نشان از علاقهی مخاطبین به این نوع از داستانها دارند.
مرتبط: 10 فیلم رمانتیک که اصلا نباید تماشای آنها را از دست بدهید!
از طرف دیگر فیلمهای عاشقانه هم همواره با استقبال مخاطبین سینما همراه بوده است. چه مخاطبین عادی که سینما را فقط برای گذراندن وقت و تفریح دنبال میکنند و چه مخاطبان جدی که سینما برایشان چیزی بیشتر از یک وقتگذرانی معمولی است. برای اکثر مخاطبین سینما شاید در نگاه اول فیلمهای عاشقانه دارای ساختار و فرمول کلیشهای و تکراری به نظر برسد که البته با توجه به حجم بیکیفیت فیلمهای عاشقانهی ساخته شده در هر سال میتوان به این نگاه هم به نوعی حق داد اما بودهاند فیلمهای عاشقانهای که این اصول و ساختار کلیشهای را شکستهاند و طرحی نو درانداختهاند و به نوعی خود را در تاریخ سینما جاودان کردهاند. آثاری که با فیلمنامههای قوی و درگیرکننده، تیم بازیگری متبحر و کارگردانیِ ماهر توانستهاند نام خود را نه تنها به عنوان فیلمی رومانتیک، بلکه به عنوان فیلمی مهم در تاریخ سینما حک کنند.
در ادامه میخواهیم به معرفی بهترین فیلم های عاشقانه قدیمی که نگاهی متفاوت به مقولهی عشق در سینما داشتهاند بپردازیم. 10 فیلم که به سبک و سیاق مختلف و به زبانهای مختلف و در کشورهای مختلفی دربارهی عشق با ما صحبت میکنند؛ با ما همراه باشید.
بهترین فیلم های عاشقانه قدیمی
روشناییهای شهر / City Lights
- تاریخ پخش: 1931
- کارگردان: چارلی چاپلین
فکر نمیکنم کسی در جهان باشد و چارلی چاپلین را نشناسد. کمدین و فیلمساز شهیر سینما که دوران اوجش به سینمای صامت بر میگردد. کمدین امریکایی که بیشتر به خاطر خلق شخصیت ولگرد و تکرار آن در فیلمهایش معروف است. کاراکتر جوانی با لباسی کهنه و پاره، شلواری گشاد و عصایی به دست که مهربانی و کودنی را به طور توامان دارد.
روشناییهای شهر پنجمین تجربهی چاپلین پس از ساختن چندین فیلم کوتاه کمدی بود که به نقطه عطفی نه تنها در کارنامهی وی بلکه در تاریخ سینما بدل شد. فیلم داستان تازه، آشنا و گیرایی دارد: ولگرد، عاشق دختر گلفروش کوری میشود که برای درمان بیناییاش نیاز به پول زیادی دارد، از طریق یک میلیارد عجیب و غریب سعی میکند که پول درمان دختر را فراهم کند. بیشتر فیلم بر سر تلاش چاپلین (ولگرد) برای فراهم کردن پول است. اما نکتهی مهم در پایان فیلم رخ میدهد و احساسات بیننده را سخت تحت تأثیر قرار میدهد. اینکه آیا عشق به بینایی نیاز دارد؟ یا به عبارت دیگر عشق جسمانی تا چه اندازه میتواند ملاک قرار گیرد. نوع دیدن در عاشق و معشوق در این فیلم به چالش کشیده میشود. نگاه پر شرم و حیای چاپلین و لبخنده یگانهش و آن شاخه گل سفید در دستش در پلان آخر فیلم به ما میگوید که عشق چیزی فراتر از جسم و ظاهر است.
همچنین بخوانید: تاثیرگذار ترین رابطه های فیلم های هالیوودی که در خاطره ها خواهند ماند!
کازابلانکا / Casablanca
- تاریخ پخش: 1942
- کارگردان: مایکل کورتیز
مگر میشود در بهترین فیلم های عاشقانه قدیمی کازابلانکا را قرار نداد؟ احتمالاً اسم این فیلم را شنیدهاید و اگر فیلم را کامل هم اگر ندیده باشید تکههایی از آن را دیدهاید. مثلاً صحنهی مه گرفتهی فرودگاه را یا نگاههای غمبار و عاشقانهی همفری بوگارت.
کازابلانکا که براساس نمایشنامهی هرگز به صحنه نرفتهی همه به کافه ریک میآیند، ساخته شده یکی از مهمترین و بزرگترین فیلمهای عاشقانهی تاریخ سینما است. اثری و شاید تنها اثر مهم در کارنامهی فیلمساز پر کار هالیوودی مایکل کورتیز.
داستان این فیلم عاشقانه در بستر جنگ جهانی دوم میگذرد اما نه در شهرها و کشورهای درگیر جنگ بلکه در شهر کازابلانکا. شهری در مراکش که ظاهراً دور از این قضایاست. کازابلانکا داستان پر سوز و گداز عاشقانهی مردِ تنها و دلشکسته و بدبینی به نام ریک بلین (با بازی همفری بوگارت) است که سعی میکند به معشوقهی قدیمیاش ایلسا لاند (با بازی اینگرید برگمن) و شوهر وی که رهبر یک جنبش ضد نازی است کمک کند تا به آمریکا بگریزد. در این بین ریک (که بوگارت برای ایفای نقشش نامزد اسکار هم شده) کار سختی دارد. او که در طول فیلم شخصیتی سرد و سنگ دل نشان داده میشود با دیدن ایلسا به خوی انسان بودن بر میگردد. او در انتهای فیلم باید بین عشقش ایلسا و وجدان انسانیاش یکی را انتخاب کند.
کازابلانکا در کنار گروه بازیگری خوبش، کارگردانی استادانهای هم دارد. مایکل کورتیز که برای این فیلم برنده اسکار سال 1944 هم شده است، با احاطهی کاملی که بر امکانات سینمایی دارد توانسته فضاسازی خوب و مناسبی در بستر داستان به وجود بیاورد. استفاده از حرکتهای دوربین، میزانسن و نورپردازی سنجیده که در ابتدا تنهایی و سردی ریک و سپس (بعد از ورود ایلسا) گرمای عشق دوبارهاش را به نمایش میگذارد از نکات مهم کارگردانی کورتیز است.
در کنار همهی اینها فیلم، متن بسیار قویای دارد. فیلمنامه توسط چهار نفر (برادران اپستاین، هاوارد کخ و کیسی رابینسون) نوشته شده و به همین دلیل شخصیتپردازی و نوع چینش اتفاقات داستان بسیار دقیق کنار هم قرار گرفته است.
کازابلانکا در مراسم اسکار 1944 توانست در هشت رشته نامزد جایزه شود و سه عنوان بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه را به دست بیاورد.
تعطیلات رمی / Roman Holiday
- تاریخ پخش: 1953
- کارگردان: ویلیام وایلر
ویلیلم وایلر یکی از پایههای اصلی سینمای کلاسیک و عصر طلایی هالیوود است. کارگردان همه فن حریف آلمانی تباری که با وقوع جنگ جهانی دوم به آمریکا کوچ کرد و مثل سایر همتایان آلمانیزبانش، نظیر وایلدر، لوبیچ و … هالیوود را به اوج شهرت و محبوبیت رساند. او که با 12 نامزدی اسکارِ کارگردانی رکورددار است و توانسته در همهی ژانرها فیلمهای شاخصی بسازد در سال 1953 از روی فیلمنامهی دالتون ترمبو، نویسندهی پرحاشیهی هالیوودی، فیلم عاشقانهای ساخت که در تاریخ سینما جاودان شد.
تعطیلات رمی که یکی از بهترین فیلم های عاشقانه قدیمی است، با بازی دو اَبَر ستارهی آن سالهای هالیوود، آدری هپبورن و گریگوری پک چنان تصویری از این دو به مخاطبین سینما ارائه داد که تا سالها موهای کوتاه شدهی پرنسس آن جز حسرتهای آنها بود.
شاهزاده خانمی به نام آن (با بازی آدری هیپورن) که از مقررات و وظایف سفت و سخت درباری خسته شده از کاخ سلطنتی فرار میکند و آوارهی خیابانهای رم میشود تا طعم آزادی و رها بودن را بچشد. در این بین او با روزنامهگاری سمج و تقریباً از کار بیکار شدهای به نام جو بردلی (با بازی گریگوری پک) آشنا میشود. بعد از اینکه جو متوجه میشود که آن پرنسس است تلاش میکند به طور پنهانی از زندگی او و دربار گزارشی برای روزنامه بنویسد پس با پرنسس آن قرار میگذارد تا شهر رم را به او نشان بدهد.
رابطهی این دو که در ابتدا از جنس کینه و دشمنی و لجاجت شکل میگیرد به مرور به عشقی عمیق تبدیل میشود. هر دو تغییر میکنند و سپس از هم جدا میشوند. اما فیلم از طرف دیگر در مورد ستایش زندگی عادی و نکوهش زندگی تجملی هم صحبت میکند. وقتی که شاهزاده آن به قصر برمیگردد تأثیر این تفاوت را میتوانیم در کردارش حش کنیم.
به هر ترتیب تعطیلات رمی یک داستان عاشقانهی کلاسیک به معنی واقعی کلمه کلیشهای است. از آن داستانهای هزار و یک شبی. عشق میان شاه و فقیر. اما چه میشود که فیلم تعطیلات رمی بعد از این همه سال هنوز جذابیت خودش را حفظ کرده است؟
بیشک پیش از داستان، بازیهای جذاب و دوستداشتنی دو نقش اصلی و سپس کارگردانی بینقص وایلر ما را به فیلم جذب میکند.
آدری هیپورن که اولین و تنها اسکارش را برای این فیلم برده به خوبی از چهرهی معصوم و اندام نحیف و ظریفش برای القای نقش پرنسسی پر شر و شور اما دل نازک استفاده کرده است. اعجاز هیپورن در نماهای بستهای است که وایلر از صورتش میگیرد. ملاحت و قداست توامان او مخصوصاً اگر قطرهی اشکی هم از گونهاش به پایین بلغزد دل هر بینندهای را میلرزاند.
فیلم در اسکار سال 1954 در 10 رشته نامزد اسکار شد و در انتها توانست در سه رشته اسکار را ببرد.
مطلب پیشنهادی: آشنایی با تاریخ سینما – رئالیسم شاعرانه
آپارتمان / The Apartment
- تاریخ پخش: 1960
- کارگردان: بیلی وایلدر
هر عشق فیلم و سینمایی میداند بیلی وایلدرِ چیره دست در هر ژانری که دلش خواسته شاهکار آفریده است. آثاری که در لیست هر مجله و منتقدی دیده میشود و آپارتمان شاهکار کمدی رمانتیک دیگری است که همواره جز برترینهای جهان قرار میگیرد.
محصول مشترک دوبارهی بیلی وایلر و آی.ای.ال دیاموند بعد از فیلم جذاب و مفرح بعضیها داغشو دوست دارن بار دیگر موفق از آب در آمد و برایشان اسکار بهترین فیلمنامه را به ارمغان آورد.
آپارتمان داستان کارمند مجردی به نام سی. سی. باکستر با بازی فوقالعاده جک لمون است که اجازه میدهد مدیران مافوقش از آپارتمان او به عنوان مکانی برای کامجویی از معشوقههایشان استفاده کنند و در ازایش آنها باکستر را از یک کارمند جز به ردههای بالا ارتقا میدهند. اما همه چیز وقتی که باکستر عاشق یکی از این معشوقهها، (فران با بازی شرلی مک لین)، میشود تغییر میکند.
شخصیتپردازی دقیق و استفاده از مکان (همان آپارتمان که نام فیلم هم به آن اشاره دارد.) به عنوان یک شخصیت و توصیف شخصیت باکستر از طریق زبان بصری سینما از نقاط قوت فیلم وایدلر است.
آپارتمان در 10 رشته و تقریباً در تمامی رشتههای اصلی نامزد اسکار شد و توانست علاوه بر اسکار بهترین فیلمنامه که به آن اشاره شد 4 اسکار دیگر، از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، تدوین و طراحی تولید سیاه و سفید را از آنِ خود کند.
شب من نزد مود / My Night at Maud’s
- تاریخ پخش: 1969
- کارگردان: اریک رومر
با اینکه اریک رومر از سردمداران موج نو فرانسه و یکی از بزرگترین کارگردانان اروپایی بود اما کمی دیرتر از دیگر همکارانش در جهان مطرح شد. زمانی که گدار و تروفو موج نو را به نام خود سند زده بودند اریک رومر خیلی آرام و بیحاشیه در حال تجربه کردن بود و چند سال بعد که آتش موج نو از آن التهاب نخستینش کاسته شده بود رومر به فیلمساز درجه یکی در اروپا تبدیل شده بود که توانسته بود به خوبی از حال و هوای موجنو در آثارش استفاده کند.
در طی سالهای 1972 تا 1963 اریک رومر شروع به ساختن یک ششگانه کرد که او نامش را حکایتهای اخلاقی گذاشت. مضمون کلی این فیلمها از طریق عنصر مهمی به اسم «شانس» یا «تقدیر» به لزوم رعایت کردن یا نکردن اخلاق در روابط زن و مرد میپردازد.
سومین فیلم این ششگانه شب من نزد مو یا شب من در خانهی مو نام دارد که از بهترین آثار رومر و سینمای فرانسه است. فیلم نامزد بهترین فیلمنامه و فیلم خارجی در اسکار و نامزد نخل طلای کن شد و داستان مهندسِ مذهبی و کاتولیک سی و چهار سالهای به نام ژان لویی (با بازی یکی از غولهای بازیگری فرانسه و اروپا ژان لویی ترنتینیان) روایت میکند که به صورت «تصادفی» با سه نفر آشنا میشود که تمامی اعتقادات مذهبی و اخلاقیاش را با چالش جدی روبرو میکنند. ابتدا فرانسواز دختر 22 ساله و مذهبیای که ژان لویی میخواهد از او خواستگاری کند، سپس دیدن «تصادفی» دوست قدیمیاش ویدال، استاد فلسفه و مارکسیست پس از 14 سال و بعد دیدار و ملاقات شب تا صبح با مو، پزشک، دوست صمیمی ویدال و زن مطلقه و هم سن و سال خودش که لائیک است. همینطور که میبینید رومر جمع اضداد را در فیلمش دورهم جمع کرده است تا دربارهی عشق حرف بزنند. فیلم پر دیالوگ و صمیمی رومر از همهی جوانب مقولهی عشق را بررسی میکند. فلسفه، مذهب، اخلاق در عشق از طریق این جمع اضداد و با کلامی صمیمی و آرام به ما خورانده میشود.
همچنین بخوانید: بهترین فیلم های عاشقانه 2020
آنی هال / Annie Hall
- تاریخ پخش: 1977
- کارگردان: وودی آلن
چه وودی آلن را یک فیلمساز و نویسندهی نابغه بدانید و چه یک روشنفکر غروغرو که از فیلمسازان بزرگ تقلید میکند، نمیتوانید آنی هال را دستکم بگیرید. این فیلم به زعم اکثر منتقدان –که البته حرفهایشان هیچ ارزشی برای آلن ندارد!- نه تنها بهترین فیلم وودی آلنِ پر کار است، بلکه یکی از خلاقترین و بهترین فیلم های عاشقانه قدیمی است.
خیلیها معتقدند که داستان آنی هال بر اساس زندگی شخصی وودی آلن و رابطهاش با دایان کیتون (بازیگر نقش آنی هال) شکل گرفته و این برداشت براساس نشانههایی که در فیلم وجود دارد چندان اشتباه نیست هر چند خودِ آلن تماماً آن را تکذیب کرده است. از طرف دیگر آنی هال به نوعی ادای دین دیگر آلن به فیلمساز مورد علاقهاش اینگمار برگمان سوئدی و فیلمِ صحنههای یک ازدواجِ وی است. در آنی هال ما با الوی سینگری (با بازی خودِ وودی آلن) استندآپ کمدینی همراه میشویم که از همان ابتدا رو به دوربین داستان رابطهاش با آنی هال را از ابتدای آشنایی تا جداییشان برایمان تعریف میکند. خلاقیت آلن در انتخاب نوع روایت و استفاده از کنایهها و جوکهای به جا و مناسب از زبان خودش و با همان نحوهی حرف زدن ببریده بریده و لکنتدار که خاص شخصیت آلن است، در کنار بازی عالی و صمیمی دو کاراکتر اصلی (آلن و کیتون) که آنی هال را به یک کمدی رمانتیک شگفتانگیز تبدیل کرده است.
فیلم در مراسم اسکار 1978 در پنج رشتهی بهترین بازیگر اصلی زن (دایان کیتون) و مرد (وودی آلن)، بهتریم فیلم، بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی نامزد شد و توانست به جز بازیگری مرد در سایر رشتهها اسکار را برنده شود.
سه رنگ: قرمز / Three Colors: Red / Trois Couleurs: Rouge
- تاریخ پخش: 1994
- کارگردان: کریستف کیشلوفسکی
کریستف کیشلوفسکی فقید پیش از آن که به فرانسه بیاید و سهگانهی مشهورش را بسازد در کشورش، لهستان، به واسطهی فیلمهای بلندپروازانه و به خصوص مجموعهی تلویزیونی ده فرماناش (1989) نگاههای بسیاری را، از جمله استنلی کوبریک بزرگ را، به خود جلب کرده بود. همین تجربیات در لهستان بود که کیشلوفسکی را به ساخت یکی از بهترین و خارقالعادهترین سهگانههای تاریخ سینما ترغیب کرد. او با همکار فیلمنامهنویسش همراهش در ده فرمان، کریستف پیسیویچ و آهنگسازش زیبیگنیف پرایزنر سهگانهی سه رنگ: آبی (1993)، سفید (1994) و قرمز (1994) که بر اساس سه رنگ پرچم فرانسه و آرمانهای انقلاب فرانسه یعنی به همان ترتیب آزادی، برابری و برادری را ساخت.
این سه فیلم با اینکه داستان و کاراکترهایی جدا از هم دارند اما درهم تنیده شدهاند و در آخر به هم مرتبط میشوند. اما قرمز آخرین فیلم این سهگانه و آخرین فیلم کیشلوفسکی فقید و به زعم اکثر منتقدین قویترین فیلم او است که داستان یا در واقع داستانهای عاشقانهای را روایت میکند که راجر ایبرت، منتقد شهیر آمریکایی، آن را ضد عاشقانه میداند.
داستان فیلم در مورد یک مدل، یک دانشجوی حقوق و یک قاضی بازنشسته است که هر کدام در عشقی گرفتار آمدهاند و رابطهای مرموز آنها را با هم مرتبط میکند. احاطهی کیشلوفسکی در استفاده از موسیقی، رنگ، نور، صداها و تصویر برای بیان داستان رشکبرانگیز است. قرمز به نوعی نشان میدهد که چگونه عشقهای گمشده و از دست رفته در طول زمان دوباره به هم میپیوندند و جهانهای موازی را به زیبایی به تصویر میکشد. پایانبندی قرمز که در واقع هم پایانی است بر این سهگانه و هم پایانی است بر کارنامهی پُر بار کیشلوفسکی یکی از بهترینهای تاریخ سینما است.
فیلم قرمز علاوه بر اینکه با استقبال جهانی روبرو شد، سه نامزدی اسکار کارگردانی، فیلمنامه و فیلمبرداری به دست آورد و نامزد نخل طلای کن سال 1994 هم شد که آن را به فیلم داستانها عامهپسند تارانتینوی جوان واگذار کرد.
مرتبط: غم انگیزترین فیلم های عاشقانه نتفلیکس
سهگانهی پیش از / Before trilogy
- تاریخ پخش: 1995/2004/2014
- کارگردان: ریچارد لینکلیتر
ریچارد لینکلیتر از نسل کارگردانان آمریکایی است که به سینمای مستقل آمریکا تعلق داشت. هر چند که این نوع سینما در شکوفایی و رشد هالیوود و سینمای بدنهی آمریکا نقش مهمی دارد اما معمولا این فیلمسازانِ به اصطلاح مستقل به دلیل افکار و اعتقادات پیشرو و روحیهی طغیانگر و ایدههای بکر خود همواره مورد شماتت و غضب سینمای هالیوود قرار میگرفتند. این پیشرو بودن گاهی به قیمت نابودی زندگی هنری این هنرمندان تمام میشد و گاهی موجب رشد و شهرت آنان.
یکی از این ایدههای بکر و جاهطلبانه قصهی سادهی همین سهگانهی پیش از طلوع (1995)، پیش از غروب (2004) و پیش از نیمهشب (2014) ریچارد لینکلیتر است. سه فیلم با فاصلهی 10سال از همدیگر (فیلمبرداری پیش از طلوع هم در سال 1994 انجام شده است.) که قرار است عنصر و اهمیت «زمان» را در یک رابطه عاشقانه به تصویر بکشد. ایدهای که با موفقیت همراه بود و لینکلیتر را به شهرت رساند.
ایدهی فیلم این بود که یک نویسندهی جوان شکست خوردهی آمریکایی (جسی با بازی ایتان هاوک) به شکل تصادفی با یک دختر دانشجوی فرانسوی (سلین با بازی ژولی دلپی) در قطار آشنا میشود و با هم قرار میگذارند تا طلوع خورشید با هم وقت بگذرانند و بدون اینکه قرار باشد حسی بینشان بوجود بیاید همدیگر را ترک کنند. آنها در وین از قطار پیاده میشوند (جایی که پسر فردا صبحش از آنجا به سوی آمریکا پرواز میکند.) و تا طلوع خورشید با هم به گشتوگذار در شهر میپردازند و از هر دری صحبت میکنند اما زمانی که وقت وداع میرسد هر دو ظاهراً عاشق هم شدهاند.
در نگاه اول برای اکثر مخاطبین این شاید ایده تکراری بیاید اما وقتی 10 سال بعد در سال 2004 سلین و جسی دوباره همدیگر را (البته اینبار نه دیگر تصادفی) در پاریس میبینند، مخاطب با دیدن آنها که حالا دیگر بزرگتر و پختهتر شدهاند میفهمد که با اثری به مراتب جدیتری روبرو است و هنگامی که 10 سال بعد، در سال 2014، سومین قسمت این سهگانه ساخته شد تا رابطهی جسی و سلین را در میانسالگی و از میانِ خطوط و چینهای چهرهشان نشان دهد، مخاطب میفهمد که تمام این مدت قرار بوده تا «زمان» بشناسد و درک کند. زمانی که در بستر یک رویداد و رابطهی عاشقانه مورد بررسی قرار میگیرد.
فیلمنامهی فیلم توسط لینکلیتر کارگردان با همکاری کیم کریزان (در دو قسمت اول) و تیم دو نفرهی بازیگری یعنی ایتان هاوک و ژولی دلپی نوشته شده و با دقت مثال زدنی بازی و کارگردانی شده است. گفتگوها به چنان دقتی نوشته و اجرا میشوند که مخاطب در لحظاتی کاملاً فراموش میکند که در حال دیدن فیلم است.این سهگانه از آن دسته آثار سهل و ممتنعی است که میتواند هوش و حواس هر بینندهای را ببرد. فیلمی متکی بر دیالوگ که پُر است از لحظات شوخ، عاشقانه و گاهی آزاردهنده.
بیمار انگلیسی / The English Patient
- تاریخ پخش: 1996
- کارگردان: آنتونی مینگلا
وقتی که بیمار انگلیسی (رالف فاینس) با آن صورت سوخته و از ریخت افتادهاش، داستان ملتهب عاشقانهاش را در میان ویرانههای جنگ برای هانا (ژولیت بینوش) تعریف میکند، در واقع مخاطب را به آسانی به عمق داستان خودش میکشاند. داستانِ عاشقانهای پُر از خون و خاک و خیانت و جنگ. بیمار انگلیسی سومین ساخته آنتونی مینگلا و به زعم اکثر منتقدین بهترین فیلم این فیلمساز فقید که خیلی زود و ناگهانی از این جهان رخت بربست توانست با 12 نامزدی اسکار و کسب 9 اسکار از جمله بهترین فیلم، کارگردانی و نقش مکمل زن برای بینوش خودش را در بین بزرگترین فیلمهای عاشقانه تاریخ قرار دهد.
کُنت لازلو با بازی رالف فاینس نقشهبردار و خلبان پس از سقوط هواپیمایش به شکل معجزهآسایی نجات مییابد و در میانهی بحبوحهی جنگ جهانی دوم توسط پرستاری به نام هانا در خانهای ویرانه مراقبت میشود. او در این بین داستان عشقش را با کاترین کلیفتون با بازی کریستین اسکات توماس برای هانا تعریف میکند. در آمیختن داستان عاشقانه و پر فراز و نشیب لازلو با داستان هانای پرستار، که دیگر طاقت جنگ و تنهایی را ندارد، به خوبی با هم جفت و جور ده است و مخاطب را به هیچ وجه سردرگم نمیکند.
علاوه بر بازیهای عالی و کارگردانی شکوهمند مینگلا باید از فیلمبرداری جذاب و استفاده از تنوع رنگهای گرم و سرد در آن و به خصوص تدوین گیرا که فلاشبکهای داستان را به شکل هوشمندی در توالی زمانی متفاوت فیلم جای میدهد هم اشاره کرد.
مطلب پیشنهادی: نقد و بررسی فیلم عواقب “aftermath” ; عاشقانه ای در یخبندان جنگ
در حال و هوای عشق / In the Mood for Love
- تاریخ پخش: 2000
- کارگردان: وونگ کار وای
اگر این فیلم را حتی ندیده باشید احتمالاً اسمش را شنیدهاید و اگر حتی اسمش را نشنیده باشید قطعاً موسیقیاش را شنیدهاید!
در حال و هوای عشق اثر فیلمساز توانای هنگ کنگی، وونگ کار وای، که در رتبه دوم 100 فیلم برتر قرن 21 به انتخاب BBc هم قرار گرفته اثری به غایت پرداخت شده و دقیق است در مورد عشق. عشقی در دههی 1960 هنگ کنگ میان دو همسایه. دو همسایهای که تنهایی و خیانت آنها را به هم نزدیک میکند. عشقی که بعد از مشکوک شدن دو همسایه به همسرانشان بین آنها بوجود میآید.
در حال و هوای عشق که یکی از بهترین فیلم های عاشقانه قدیمی است، فیلمی است شاعرانه، اروتیک، احساسی و پر از موقعیتهای از دست رفته که با نگاه و اشارات جزئی کاراکترها پیش میرود. فیلمبرداری این فیلم هم مثل تمام آثار بزرگ سینمای جهان سحرانگیز است و البته موسیقی فوقالعادهاش که تا مدتها دست از سرتان بر نمیدارد. بازیها آنقدر واقعی و صمیمی به نظر میرسند که گاهی اوقات اصلاً متوجه نمیشوید که این دو نفر برایش جایزه بازیگری کن را بردهاند. یکی از دلایل نزدیکی مخاطب به این چنین بازیهایی احتملاً به این بر میگردد که وونگ کار وای بدون داشتن فیلمنامهای مشخص، شروع به تولید فیلم کرد. او در پی این بوده که در طول فیلمبرداری داستان را جلو ببرد و قطعاً روی بداههپردازی بازیگران حساب ویژهای باز کرده است.
در حال و هوای عشق اثر منحصر به فرد و اسرارآمیزی است که نه تنها یکی از بهترینهای قرن حاضر است، بلکه میتواند یکی از بزرگترین آثار تاریخ سینما لقب بگیرد و نام وونگ کار وای را در کنار فیلمسازان شاخص شرقی نظیر کوروساوا، ازو و میزوگوچی قرار دهد.
در حال و هوای عشق شاهکاری است که باید بارها و بارها آن را تماشا کرد.
امیدورایم که از معرفی بهترین فیلم های عاشقانه قدیمی لذت برده باشید. مثل همیشه نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید. به نظر شما جای چه فیلمی در این لیست خالیست؟
در ادامه بخوانید: آشنایی با تاریخ سینما بخش چهارم – سینمای ایران