درود. امروز با یک مطلب روانشناسی در خدمت شما عزیزان هستم. البته مطالب روانشناسی ای که من می نویسم، بیشتر جنبه ی اجتماعی و فلسفی دارند. اما خب به هر حال. عرض شود که می خواهم امروز در مورد حس حسادت با شما صحبت کنم. همه ی ما در زندگی مان، به کسی حسودی کرده ایم. خواهشا نگویید نه. چون دروغ می گویید. اصلا مگر می شود کسی حسادت نکرده باشد و نکند؟ این غیر از ممکن است. حتی بچه ی دو ساله هم به خاله زاده ی دو سال و دو ماهه اش حسودی می کند. چرا؟ چون اسباب بازی های بیشتری دارد.

خب این که از این. تا اینجا فهمیدیم که همه ی ما به نوعی حسد می ورزیم. اما باید چه کنیم که این مسئله تبدیل به مشکلی بزرگ یا حتی سبک زندگی ما نشود؟ خب اول از همه، بدانید که حسادت کار جالبی نیست.

ببینید دوستان. هر چیزی که از حدش فراتر رود یا از آن مقداری که بایدباشد کمتر شود، دچار افراط و تفریط شده که از همه چیز بد تر است. نه افراط خوب است نه تفریط. فقط میانه روی. در مورد حسادت هم همینطور است. حسادت گاهی وقت هاباعث می شود که کما به خودمان بیاییم و تلاش و چه بسا پیشرفت کنیم. اما خب اگر بیش از اندازه زیاد شود، باعث دشمنی و اتفاقات بد دیگر می شود. با ما همراه باشید:


همچنین بخوانید: اثر توافق کاذب؛ چرا فکر میکنی دیگران هم مثل تو فکر می کنند؟!


سه سناریو: کدام یک بیشتر آزارت می دهد؟ الف) حقوق دوستان افزایش پیدا کند و حقوق تو ثابت بماند؟ ب)حقوق دوستانت و خودت ثابت بماند؟ ج) میانگین حقوق دوستانت کاهش پیدا کند میانگین حقوق تو هم همینطور؟ اگر پاسخت گزینه ی الف است، نگران نباش. کاملا طبیعی است. تو هم یکی دیگر از قربانیان حسادت هستی.

این یک داستان روسی است. کشاورزی چراغ جادویی پیدا می کند. لمسش می کند. از بین ابر ها یک جن ظاهر می شود و وعده می دهد که یک آرزوی او را برآورده سازد. کشاورزی مدتی به آن فکر می کند. در نهایت می گوید: “همسایه ی من یک گاو دارد. دوست دارم گاوش بمیرد.”

ممکن است تو هم با آن کشاورز همذات پنداری کنی، هر قدر هم مضحک بنظر بیاید. این را بپذیر: مشابه چنین تفکراتی حتکا در دوره ی زمانی ای در زندگی ات به سراغت آمده. تصور کن حقوق همکارت افزایش پیدا کند و به تو فقط کارت هدیه بدهند. حسودی ات می وشد. حتی اگر حقوق همکارت افزایش پیدا کند و هر ماه یک کارت هدیه به اندازه ی حقوق او بگیری، باز هم حسودی ات می شود. چرا؟ چون حقوق او از تو بیشتر است.

این مسئله، زنجیره ای از رفتار های غیرمنطقی را به همراه دارد؛ دیگر به او کمک نمی کنی، عرض شود که در برنامه هایش سنگ اندازی می کنی و حتی ممکن است لاستیک های ماشینش را پنچر کنی. چه بسا هم وقتی که موقع فوتبال بازی کردن پایش بشکند، مخفیانه شادی کنی.

از بین تمام احساسات، از نظر من حسادت احمقانه ترینشان است. چرا؟چون تقریبا به آسانی می توان خاموشش کرد؛ برخلاف خشم، ناراحتی یا ترس. بالزاک می گوید: “حسادت، احمقانه ترین عادت بد است؛ چون حتی یک مزیت هم ندارد. به طور خلاصه، حسادت، خالصانه ترین نوع خودستایی است. علاوه بر این، اتلاف محض وقت است.

خیلی چیز ها به حسادت دامن می زنند؛ دارایی، موقعیت اجتماعی، سلامتی، جوانی، استعدد، شهرت، زیبایی. اغلب حسادت به خاطر عکس العمل های فیزیکی یکسان، با رشک (دشمنی) و کین اشتباه گرفته می شود. تفاوت: موضوع حسادت یک مورد خاص مثل موقعیت اجتماعی، پول، سلامتی و … است. “رشک” به رفتار نفر سوم بستگی دارد. حسادت به دو نفر احتیاج دارد. اما رشک، به سه نفر. رضا به محمد رشک می ورزد، چون دختر زیبای همسایه بجای رضا، با محمد صحبت می کند. در اینجا می بینیم که پای سه نفر در میان است.

حسادت


همچنین بخوانید: خطای عمل ؛ چرا نشستن و صبر کردن شکنجه است؟


با حسادت، به طور تناقض آمیزی نسبت به کسانی که به لحاظ سن، شغل و محل سکونت با ما یکسان اند، ابراز نفرت می کنیم. ما به تاجران قرن پیش حسادت نمی کنیم. به گیاهان و حیوانات غبطه نمی خوریم. به میلیونر های آن سوی جهان حسادت نمی کنیم؛ فقط به به میلیونر های آن سمت شهر حسادت می کنیم. به عنوان یک نویسنده، به موسیقیدان، بازیگر یا پزشک حسادت نمی کنم، ولی به نویسندگان حسودی می کنم. به عنوان یک مدیر عامل، به مدیران عامل بزرگتر حسادت می کنید. به عنوان یک سوپر مدل، به سوپر مدل های سوپر تر حسادت می کنید. ارسطو این را می دانست: ” کوزه گران بهکوزه گران حسادت می کنند.”

این ما را به یک اشتباه کلاسیک عملی می رساند. فرض کن موفقیت مالی تو به این فرصت را بدهد از محله ی فقیر نشین شهرتان به محله ی بالانشین شهرتان نقل مکان کنید. در چند هفته ی اول، از این که در مرکز همه چیز هستی و دوستانت چقدر تحت تاثیر آپارتمان و محله ی جدیدت قرار گرفتند، لذت می بری. اما خیلی زود متوجه می شوی که آپارتمان هایی با مترازژ های کاملا متفاوت احاطه ات کرده اند. در این شرایط، تو دوستان همتراز خودت را با کسانی که ثرتمند تر هستند معامله کرده ای. چیز هایی اذیتت می کنند که قبلا آزارت نمی دادند. در نتیجه، حسادت و اضطراب موقعیت اجتماعی به وجود می آید.

چگونه حسادت را مهار کنی؟ اول از همه، خودت را با دیگران مقایسه نکن. دوم، دایره ی توانایی ات را پیدا کن و خودت آن را پر کن. موقعیتی را برای خودت خلق کن که در آن بهترینی. مهم نیست حوزه ی مهارتت چه قدر کوچک است. مهم این است که پادشاه قلعه ی خودت هستی.


همچنین بخوانید: توهم بدن شناگر؛آیا دانشگاه هاروارد شما را باهوش تر جلوه می دهد؟


حسادت هم مثل همه ی حس ها، ریشه در گذشته ی تکاملی مان دارد. اگر انسان اولیه ی غار مجاور سهم بیشتری از ماموت بر نمی داشت، برای بازمانده اهمیت کمتری داشت. حسادت به ما انگیزه می دهد کاری در این رابطه انجام دهیم. ژن چادرنشینان بی خانمان که فقط با شکار و ماهی گیری زندگی می کردند، ناپدید شده است. در موارد حاد، آن ها از گرسنگی مردند، در حالی که بقیه جشن گرفته بودند. ما فرزندان حسدیم. اما دردنیای امروز، حسادت دیگر مهم نیست.

اگر همسایه ام پورشه بخرد، به این معنا نیست که چیزی از من کم شده است. اتفاقا با خودم می گویم خدا زیاد ترش کند! مادرم همیشه به من می گوید: “این که حسادت کنی مشکلی ندارد؛ اما فقط به کسس حسادت کن که آرزو داری مثل او بشوی. این، محرک پیشرفت تو خواهد بود”