ارتش مردگان، نه تنها موفق نمیشود یک داستان زامبی محور جذاب را ارائه دهد، بلکه هیاهوی رسانه ای پشت “زک اسنایدر” نشان میدهد که همه آن چه در مورد او گفته میشود طبلی توخالی است. در نقد فیلم ارتش مردگان با مجله وارونه همراه باشید.

نقد فیلم ارتش مردگان army of the dead

قبلا در نقد فیلم جاستیس لیگ هم به طبل تو خالی زک اسنایدر اشاره کرده بودم. اما بگذارید همین ابتدای نقد فیلم ارتش مردگان کار را تمام کنم، ارتش مردگان، یک فیلم بد است. فیلم بد چیست؟ اصلا چرا همیشه این موارد مطرح بوده که زک اسنایدر کارگردان خوبی نیست؟ زک اسنایدر یکی از محبوب ترین فیلمسازان چند سال اخیر است، در وصف محبوبیت وی همین بس که طرفداران وی توانستند با تداوم زنده نگه داشتن هشتگ “جاستیس لیگ زک اسنایدر” علیه برادران وارنر، به هدفشان دست پیدا کنند.

این اتفاق، یک اتفاق کم سابقه در هالیوود بود که یک فیلم پس از چند سال دوباره و تحت عنوان نسخه کارگردان احیا شود. پس، زک اسنایدر توان این را دارد که با کمک هواداران پرشمارش تنها چند روز پس از انتشار فیلم جدید اش یعنی “لیگ عدالت”، نمرات IMDB فیلم اش را به راحتی به مرز89 درصد برساند! هرچند در ادامه این رقم کم شد اما این اتفاق تنها برای کارگردانانی می افتد که اصطلاحا “فن بیس” پرشماری دارند.


همچنین بخوانید: نقد فیلم Infinite، اکشن جدید “مارک والبرگ” 


نقد فیلم ارتش مردگان

اما چیزی که بین همه این توجهات و سر و صدای کر کننده تبلیغاتی فیلم های وی وجود دارد، این است که تمام فیلم های وی از کیفیت متوسطی برخوردارند. وقتی میگویم متوسط یعنی بیشترین ارفاقی که میتوان نسبت به فیلم های وی کرد همین حد است. اما ارتش مردگان فرق دارد، هر چه طرفداران فیلم قبلی وی یعنی لیگ عدالت خودشان را به آب و آتش میزدند که لیگ عدالت فیلم خوبی است، این فیلم از اساس فیلم ضعیفی است. حتی لیگ عدالت هم فیلم متوسطی است اما حداقل هم قدرت برند و کمیک منبع اقتباسش را دارد و هم فیلمی از دنیای سینمایی دی سی است، اما ارتش مردگان فاقد این امتیازات است. برند و کمیک، همیشه مانندی سپری عمل میکردند که اسنایدر را از گزند نمرات افسارگسیخته و ضعیف حفظ میکردند. اما حالا ارتش مردگان فیلم عریانی است، نه از دنیای سینمایی دی سی است و نه حمایت طرفداران دو آتشه آنها را دارد. نتیجه به فیلمی منجر میشود که حاصل جهان کاملا شخصی زک اسنایدر است.

زک اسنایدر توان این را دارد که با کمک هواداران پرشمارش تنها چند روز پس از انتشار فیلم جدید اش یعنی “لیگ عدالت”، نمرات IMDB فیلم اش را به راحتی به مرز89 درصد برساند!

نقد فیلم ارتش مردگان ؛ ساختار فیلم

زک اسنایدر کارگردانی است که به تصاویر سینمایی و جلوه های ویژه پر زرق و برق مشهور است. وی همیشه میخواهد یک سکانس را در سینمایی ترین شکل ممکن اش به تصویر بکشد. این مورد به خودی خود یک نقطه ضعف نیست، ولی نوع نگاهی که اسنایدر به این تکنیک دارد باعث میشود مخاطب از تعدد استفاده از این تصاویر زده شود. این تکنیک بیشتر تکرار مکررات است، زیرا بارها اسنایدر تصاویر این چنینی را به مخاطب نمایش داده است، اما دوباره میبینیم همان تصاویر با ظاهر متفاوتی نمایش داده میشوند.

مورد دیگر علاقه اسنایدر به استفاده از سکانس “اسلوموشن” و “سوپر اسلوموشن” است. استفاده بی جهت و بی دلیل از تصاویر آهسته و بسیار آهسته نه تنها فوق العاده آزار دهنده است بلکه این موضوع را به ذهن متبادر میکند که اسنایدر در حال وقت کشی در فیلم است! یکی از انتقاداتی که به فیلم لیگ عدالت شد این بود که تصاویر سوپر اسلوموشن در فیلم بسیار آزار دهنده هستند. منظورم سکانس هایی است که اسنایدر با تمانینه بسیار در حال نشان دادن اجزای تشکیل دهنده یک همبرگر در حالت سوپر اسلوموشن و حین یک تصادف است!

این تصاویر نه تنها غیرضروری اند بلکه کارکردی نیز در فیلم ندارند. برای کارگردانی که سابقه طولانی ای در ساخت فیلم دارد، استفاده مکرر از تصاویر بدون کارکرد یک اشتباه نابخشودنی است. ارتش مردگان همچنین میزبان یکی از بدترین فیلمنامه های چند سال اخیر است.

اسنایدر در حالی فیلمنامه ارتش مردگان نوشته است که انگار توجهی به منطق داستانی نداشته است و یا خودش را با این توجیه که فیلمنامه یک اثر بلاک باستر نیازی به منطق داستانی ندارد راضی کرده است. چیزی به نام شخصیت سازی و شخصیت پردازی در فیلمنامه ارتش مردگان وجود خارجی ندارد. ساختار کلی فیلمنامه ارتش مردگان به این صورت است که چند تیپ شخصیتی مختلف و قطعا کلیشه زده معرفی میشوند، وارد داستان میشوند، یکی یکی حذف میشوند و در انتها نیز یک پایان بندی عبوس و تیره تحویل مخاطب میشود.

از آنجایی که فیلم ارتش مردگان یک اثر سرقتی در دنیایی آخرالزمانی است حضور تیپ های شخصیتی مختلف در فیلم کاملا منطقی است. بالاخره فیلم های سرقت محور حول یک گروه چند نفره جریان دارند که برای رسیدن به هدفشان اتفاقات مختلفی برای آنها می افتد. فیلم های سرقت، همیشه چند شخصیتی هستند، همیشه یک نفر رهبری گروه را بر عهده دارد که مشکلات احساسی شدیدی در گذشته دارد، همیشه یک رابطه عاشقانه در این بین به وقوع می پیوند یا تمام میشود، همیشه یک شخصیت برای فرد دیگری فداکاری میکند و …


مرتبط: بهترین فیلم های آخرالزمانی که باید ببینید ؛ جایی که از قانون خبری نیست! 


تمام این موارد نه تنها در تمام فیلم های سرقت محور وجود دارد بلکه آنچنان به ورطه تکرار و پوسیدگی افتاده که دیگر مخاطب تمایلی به دیدن این چنین آثار بدون اینکه نوآوری خاصی در آنها باشد ندارد. اما زک اسنایدر با ارتش مردگان و فیلمنامه آن دقیقا دست روی تمام این موارد گذاشته و بدون اینکه کار جدیدی نسبت به آنها انجام دهد عینا همان راه بلاک باسترهای قبلی را ادامه میدهد. بنابراین نه تنها فیلم ارتش مردگان نوآوری جدیدی نسبت به ژانر خودش ندارد بلکه حتی تماشای آن را هم دشوار میکند.

یکی دیگر از مشکلات فیلم، به این مورد مربوط میشود که موانع پیش روش شخصیت ها و یا اتفاقات مهم و توییست های داستانی به شکلی ناگهانی وارد داستان میشوند. مثلا یکی از اتفاقات فیلم به دختر شخصیت اصلی با بازی “دیو باتیستا” مربوط میشود. وی در اواخر فیلم ناگهان تصمیم میگیرد راهش را عوض کند و به سراغ زنی برود که قرار بود وی را پیدا کند، این در حالی است که چند لحظه قبل وی اصلا در شرایطی قرار نداشت که چنین عملی از وی سر بزند.

یک مثال دیگر، شخصیت مونثی است که ظاهرا رابطه عاشقانه ای با دیو باتیستا داشته و هرچند این مورد در فیلم اصلا و ابدا آشکار نمیشود اما ناگهان وی در بی ربط ترین و خطرناک ترین حالت ممکن عشقش را به وی ابراز میکند، زمانی که خطر حمله زامبی ها از هر طرف وجود دارد. اما دقیقا بعد از این سکانس وی کشته میشود! بله تمام این موارد برای این است که اسنایدر در فیلم “جامپ اسکیر” یا ترس های لحظه ای را در فیلم به وجود بیاورد. اصلا چرا باید در این موقعیت شاهد چنین سکانسی باشیم مهم نیست، بلکه همه چیز فدای ترس های ناگهانی و لحظات غافلگیر کننده شده است که از قضا هیچ منطقی نیز ندارند.

نقد فیلم ارتش مردگان ؛ چیزی به عنوان منطق داستانی!

یکی دیگر از مواردی که در فیلم کارکرد مضری دارد، منطق داستانی فیلم است. اصولا در مواجه با بحث منطق داستانی در فیلم هایی که منطق در آن ها لازمه پیشبرد داستان نیست، مانند بلاک باسترهای پاپ کورنی هالیوودی، با دو نوع رویکرد مواجه میشویم: یک مورد این است که منطق داستانی از ریشه وجود خارجی ندارد، این مثال را میتوان به راحتی به سری فیلم های “سریع و خشن” تعمیم داد.

دومین رویکرد اما این است که در حالی این گونه فیلم ها در ظاهر همه چیز را منطقی نمایش میدهند اما از این روش فقط برای توجیه سکانس های خود استفاده میکنند. ارتش مردگان در ظاهر همه چیز را منطقی جلوه میدهد اما زمانی که باید توییست های داستانی را نمایش دهد، به یکباره تمام اصول و قوانین جهان داستانی خود را زیر پا میگذارد. در مجموعه سریع و خشن، سازندگان نیازی نمی بینند تا توضیح دهند چرا و چگونه ممکن است موتور هواپیمای جت را روی ماشین سوار کنند، یا چگونه ممکن است که دو آهنربای قدرتمند به بدنه ماشین چسبیده شوند بدون اینکه در کسری از ثانیه اتومبیل را مانند یک قوطی نوشابه فشرده کند.

همه چیز فدای ترس های ناگهانی و لحظات غافلگیر کننده شده است که از قضا هیچ منطقی نیز ندارند.

نقد فیلم ارتش مردگان
جناب زک اسنایدر!

یکی از این سکانس ها، لحظه ای است که باتیستا به دوست خلبانش میگوید که تحت هیچ شرایطی آنها را ترک نکند و چند بار نیز از وی این سوال را میپرسد، دوست خلبانش نیز به وی این اطمینان را میدهد که آنها را ترک نخواهد کرد. چند دقیقه بعد وقتی سردسته زامبی ها سر و کله اش در پشت بام ساختمان پیدا میشود و باتیستا نیاز به فرار از آن محل به سریع ترین شکل ممکن دارد به یکباره متوجه عدم حضور خلبان و هلیکوپتر اش میشویم! وقتی همین چند لحظه پیش خلبان به باتیستا قول میدهد که وی را ترک نکند چطور ممکن است بیخیال قرارش شود و آنها را ترک کند. در ادامه وی دیالوگی را میگوید با این مضمون که میخواسته آنها را ترک کند اما وجدانش اجازه نداده است. این اتفاق فقط و فقط به دلیل هیجان کاذبی است که اسنایدر قصد دارد آن را به هر شکل که شده در فیلم ایجاد کند.


مطلب پیشنهادی: فاز چهار دنیای سینمایی مارول ؛ ده اشتباهی که مارول تا الان انجام داده! 


نقد فیلم ارتش مردگان

صحبت درباره منطق داستانی ارتش مردگان دیوانه کننده است، اما در یک مثال دیگر دختر باتیستا وقتی در یک مخمصه گیر می افتد، با اره برقی غول پیکری که از یکی از اعضای تیم دریافت میکند، وظیفه این را دارد که یک درب آهنی را باز کند. خب در سکانس قبلی به مخاطب این موضوع نمایش داده میشود که درب آهنی با یک قفل و زنجیر بسته شده است. بریدن این زنجیر ها برای اره غول پیکری مانند آنچه در اختیار وی است کار بسیار راحتی است، اما وی در یک اقدام باور نکردنی سعی میکند تا روی دیواره بتنی یک مربع ایجاد کند و بدین صورت راه را برای تیم باز کند. چنین سکانسی فقط برای این طراحی شده تا به ظاهر مخاطب را در تعلیق فرو ببرد غافل از اینکه زک اسنایدر نمیتواند جلوی گرد شدن چشمان مخاطب را از این اقدام به غایت باورنکردنی بگیرد. هر چه درباره فیلمنامه و حفره های داستانی آن ذکر شد، از عدم پرداخت حداقلی شخصیت ها تا روابط آنها فقط بخشی از ضعف های بی شمار فیلمنامه هستند.     

اما از این موارد که بگذریم، نمیتوان از این نکته غافل شد که ارتش مردگان حتی هیجان خوبی هم ندارد. به جز یکی دو مورد، که آنها هم گرفتار هدر رفتگی میشوند، بقیه سکانس های هیجانی فیلم در حد هیجان اولیه می مانند و کاری از پیش نمیبرند. به عنوان مثال در سکانسی که افراد تیم سعی در عبور از میان زامبی های بی شمار خوابیده میکنند، با حرکت عامدانه یکی از افراد، کل تیم به خطر می افتد. یک شخصیت در این بین، که همراه با فرد خطرساز حرکت میکند در بین سیل زامبی ها گیر می افتد، حالا مخاطب انتظار دو چیز را دارد: یکی اینکه شخصیت درجا میان سیل زامبی ها کشته شود و یا به طرز معجزه واری نجات پیدا کند. اما چیزی که واقعا به وقوع می افتد، ترکیب هر دو مورد است! هم شخصیت ابتدا تصور میشود کشته میشود و هم دوباره به تیم ملحق میشود اما از پس چند زامبی بر نمی آید و واقعا می میرد. حالا سوال این است: چگونه وی که از پس صدها زامبی در چند لحظه پیش برآمده بود، نمیتواند از پس این تعداد کم برآید؟

صحبت درباره منطق داستانی ارتش مردگان دیوانه کننده است!

حرف آخر

موارد این چنینی باعث میشوند تا مخاطب قصد هیجان زده شدن پیدا میکند فورا با یک دلیل احمقانه از سوی شخصیت ها، این هیجان و تعلیق به سادگی از بین برود. در نهایت زک اسنایدر در ارتش مردگان همان اشتباهات فیلم های قبلی اش را تکرار میکند، از نبود شخصیت پردازی درست و درمان گرفته تا تک بعدی بودن آنتاگونیست ها. از پایان بندی های به ظاهر عبوس اما توخالی تا سوپر اسلوموشن های بی معنی. پایان بندی ارتش مردگان دقیقا نقطه مقابل صفاتی مانند “دارک” و “تیره و تاریک” است. در پایان تمام شخصیت ها به جز دختر باتیستا و یک نفر دیگر کشته میشوند، مسئله دیگر چگونگی کشته شدن آنها نیست. هر چقدر فیلم در لحظات قبلی در بدترین حالت خود قرار دارد حداقل میتواند با یک پایان بندی معمولی فیلم را کمی از این منجلاب بیرون بکشد، اما کاری که زک اسنایدر میکند این است که با لجبازی غیر قابل باوری به درون این منجلاب خود ساخته شیرجه میزند.

امیدواریم که از نقد فیلم ارتش مردگان لذت برده باشید. لطفا مثل همیشه نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.