نسخه ای خنده دار از نوستالژی زندگی مون، جومانجی. با ما در نقد و بررسی فیلم جومانجی “Jumanji: The Next Level” همراه باشی.
جومانجی خاطره ای شیرین هالیوودی دوران نوجوانی بسیاری از ما، حالا بعد از بیست و پنج سال نسخه ی سوم خودش رو بهمون نشون داده.
نسخه ای که به نظرم ضعیف ترین و شاید نا امید کننده ترین نسخه از جومانجی برای طرفدارانش بوده.

نقد و بررسی فیلم جومانجی “Jumanji: The Next Level”

از جذابیت های بزرگ جومانجی بازی بود که به واقعیت تبدیل شد.
بازی که حتما باید به پایان میرسید، بازی که با هر بار تاس انداختن ترسناک ترین اتفاق ممکن رو برای گیمرهاش رقم میزد.
وارد شدن بازی به زندگی واقعی و تبدیل دنیای واقعی به بازی از جذاب ترین ویژگی های این سریال بود.

در قسمت دوم اما این روند بر عکس شد. در واقع جومانجی در نسخه ی دوم خودش به نام “به جنگل خوش آمدید” این روند رو برعکس می کنه و چند نوجوون رو وارد بازی کامپیوتری می کنه که باید با مشکلات دست و پنجه نرم کنن و این نوعی تنوع برای مخاطب و در عین حال به نوعی وفاداری به قسمت قبل به حساب میومد.



اما در قسمت سوم از جومانجی ما اون نوجوون ها رو میبینیم که حالا به جوونی رسیدن و با دغدغه های جدیدی مواجه شدن.
و اسپنسر داستان، تصمیم میگیره دوباره وارد دنیای جومانجی بشه و دوستانش هم طی روندی قابل پیش بینی میرن تا نجاتش بدن.

اما بزرگ ترین نقطه ضعف این فیلم رو می شه جلوه های ویژه اش دونست که برای فیلمی در سال ۲۰۱۹ در حد یک فاجعه بود.
هیچ هیجان و فضای ترسناکی به بیننده القا نمیشد. در واقع یه مشت شتر مرغ و میمون رو تو شرایطی کاملا قابل پیش بینی به جون بازیگران اصلی داستان انداخته بودن تا ازشون فرار کنن.

در حالی که ذات جومانجی حس تعلیق و هیجان و ابتکاراتی بود که بازیگرانش در لحظه برای نجات جونشون انجام میدادن.
اما در مرحله ی بعد، جومانجی ما حتی حس نمی کنیم که وسط یک بازی گیر افتادیم. سناریویی تخیلی همراه با روندی داستانی در حال پیشروی بود که کاراکتر ها باید با آدم های بد مبارزه میکردن و سنگ نور و روشنایی رو به دست میاوردن تا آزاد بشن.

تنها ویژگی مرحله ی بعد که اسم بازی رو زنده نگه میداشت، تعداد جون های کاراکتر های بازی و ویژگی های نقاط ضعف و قدرتشون بود که همین نقطه قوت رو هم از جومانجی دو وام گرفته شده بود.

در ابتدای فیلم زمانی که کاراکتر ها خودشون انتخاب شدن، برای لحظه ای فکر کردم این حق انتخاب نداشتن می تونه جذابیت زیادی رو به فیلم اضافه کنه. مخصوصا زمانی که عاشق و معشوق داستان هر دو دختر شده بودن.

این که در تمام مدت زمانی که این دو نفر در قالب دختر، در کنار هم قرار گرفتن هیچ حرفی از گذشته ها زده نشد و هیچ دیالوگ خاصی بینشون رد و بدل نشد. شاید نکته ای بود که باعث شد به این فکر کنم کارگردان با این محافظه کاری و انتقادهایی که شاید بعد ها بهش میشد، نوعی سانسور رو در فیلم به وجود اورد. سانسوری که به نظرم منطقی نبود و به ساختار فیلم لطمه زد.



اگر کارگردان نمی خواست گرایش های هم جنس گرایانه رو وارد فیلم کنه کاش حداقل با دیالوگ، کمی بار منطقی فیلم رو بالا میبرد و دیدار عاشق و معشوق داستان رو پس از سال ها منطقی تر به بیننده ارائه می کرد.

اما گویا در این فیلم به بار کمدی بیشتر از منطق توجه شد و همین موضوع شاید یکی از نقاط ضعف بزرگ این فیلم باشه.
شاید همین سه جونه بودنه شخصیت ها، تنها چیزی که بار مثبت و حس بودن وسط بازی رو به بیننده القا می کرد خودش تبدیل به یک نقطه ضعف بزرگ شد و اون هم این بود که باعث شد به عنوان بیننده، هیچ ترسی برای مردن شخصیت های داستان نداشته باشیم، چون میدونستیم بعد از مردنشون دوباره زنده میشن.

فیلم جومانجی به کارگردانی جیک کاسدان، شاید ضعیف ترین نسخه از جومانجی بود که فقط اسم این بازی رو به دوش کشید.
فیلمی که از رو وظیفه ساخته شد و فقط بار تجاری داشت و از سرقفلی جومانجی استفاده کرد.
اما خب نمیشه از بازی دواین جانسون،گذشت. حضور کارن گیلن و نیک جوناس شوهر پیانکرا چوپرا هم جزو برگ های برنده ی این فیلم در گیشه بود.
در کل این فیلم، فیلمی بود که با واکنش متوسطی از سوی منتقدان مواجه شد و مطمئنا جزو فیلم هایی نیست که با ندیدنش چیزیو از دست بدیم‌.