فیلم mr.nobody فیلمی که دیدگاهتون به زندگی رو تغییر میده. با ما در موشکافی و نقد و بررسی فیلم mr.nobody همراه باشید.

اون چیزی که در تیتراژ فیلم mr.nobody بود رو میشه ساعت ها در رابطه باهاش حرف زد و فکر کرد.
من چی کار کردم که مستحق این پاداشم؟
سوال خیلی خوبیه. اگر ما هم این سوال رو از خودمون بپرسیم البته نه فقط در رابطه با پاداش های زندگی مون, بلکه در رابطه با شکنجه ها و زجر هایی که توی زندگی تحملشون می کنیم.

 نقد و بررسی فیلم mr.nobody

نقد و بررسی فیلم mr.nobody

در ابتدای تیتراژ فیلم آقای هیچ کس پرنده ای رو میبینیم که درون جعبه ای قرار داده شده و ازمایشی روش در حال انجامه.
مثلا اگر هر بیست ثانیه دریچه باز بشه و غذایی به کبوتر داده شه کبوتر با خودش فکر می کنه که من چی کار کردم که مستحق اینم؟؟؟مثلا اگر اتفاقی موقع باز شدن در جعبه در حال بال زدن باشه به این نتیجه میرسه بال زدن کاریه که براش پاداش به همراه داره.
به این نظریه نظریه ی تخیلات کبوتری گفته میشه.
اما تخیلات انسانی در زندگی ما چه نقشی داره؟؟؟ما دلیل چه چیزهایی رو تخیلات ذهنی خودمون در نظر گرفتیم در حالی که واقعیت ماجرا رو نمیدونیم.

زندگی ای که توش حتی ممکنه ما مهره های انجام یک آزمایش باشیم و حتی نمی تونیم پوچ بودن یا نبودنش رو به طور قطع ثابت کنیم.
زمانی که فیلمی با همچین تیتراژی شروع میشه مطمئنا حرف های زیادی برای گفتن خواهد داشت.
فیلم ما رو با سوال های زیادی مواجه می کنه. سوال هایی که حداقل برای یک بار هم که شده از ذهنمون عبور کرده.
فیلم در ابتدا جهان بینی یک نوزاد رو بهمون نشون میده.



نقد و بررسی فیلم mr.nobody

این که یه نوزاد موقع تولد برای اولین بار فقط می تونه دستای خودش رو ببینه که در حال تکون خوردنه، اما نمی تونه خودش رو ببینه پس چه تضمینی وجود داره که اصلا وجود داره. این که یه بچه از خودش می پرسه چرا من خودمم و ادم دیگه ای نیستم و این سوالیه که ما در بزرگسالی هم بارها از خودمون میپرسیم.کاش ادم دیگه ای بودم. اگر تو به خونواده یا کشور دیگه متولد میشدم اوضاعم چطور بود و دقیقا زمانی که تو همچین افکاری غرقتون می کنه شما رو به قبل از تولد میبره در قالب داستان فوق العاده ای که کودکان توانایی این رو دارن که پدر و مادر خودشون رو انتخاب کنن.چند پدر و مادر رو به روی صحنه میاره که یه سری اطلاعات از خودشون میدن و مخاطب رو به این فکر فرو میبرن که این بچه تو هر کدوم از این خونواده ها چه سرنوشتی خواهد داشت. این که اگر ما واقعا قبل از تولد حق انتخاب داشتیم چی؟؟
و تمام این ها در چند دقیقه ی اول این فیلم اتفاق می اوفته.

پسر داستان ما اما، توانایی دیدن آینده رو داره و فیلم به این اشاره می کنه انسان ها اگر توانایی دیدن آینده رو داشتن چه زندگی بی روحی رو دنبال می کردن. این که زمان فقط یه اسمه. پیرمرد صد ساله ای که توی تصویر بهمون نشون داده شده همون بچه ی نه ساله ایه که شرت می پوشه و می دوعه.
یا همون پسر پونزده ساله ایه که عاشق شده.
می تونیم کاملا درکش کنیم، وقتی صدای پیرمرد در حال حرف زدن تبدیل به صدای بچه میشد و این امیختگی گذشته و آینده رو برامون به تصویر میکشه.

نقد و بررسی فیلم mr.nobody

زمان بی مفهوم ترین چیزه وقتی گذشته امروزمون رو ساخته و امروز آینده رو میسازه و این درهم تنیدگی ماهیت واقعی زمانه. فیلم برداری فیلم فوق العادس و در واقع این کارگردانی در کنارش همه چیز رو جذاب تر کرده.
مثلا در چندین سکانس دوربین اروم حرکت می کنه اما تمامی اتفاقات رو دور تند و سریع اتفاق میوفته و این دقیقا همون مفهوم فیلمه که در قالب تکنیکی فیلم به نمایش گذاشته شده.

این فیلم پر از صحنه های انتزاعیه و مهم ترین نمونه اش رو در صحنه ی کارواش میبینیم که کارگردان شات هایی رو انتخاب کرده که فقط اجازه میده اب و کف براش تصویر سازی کنن. این شاید دقیقا جمله ی چند دقیقه ی قبل فیلم باشه که دیگه هیچ چیزو به شانس واگذار نمی کنم و ما رو به این میرسونه که زندگی مجموعه ای از شانس ها و انتخاب هاییه که ما هیچ نقشی درش نداریم.

و این دقیقا ما رو به نقطه ای میرسونه که نقش اول داستانمون دختر مورد علاقه اش رو برای همیشه از دست میده چون یه قطره بارون روی شماره تلفن دختر ریخت و اون رو نابود کرد.

و این فقط یه بد شانسی ساده نیست، بلکه دلیلش اینه که چون کاراکتر اصلی داستان ما چندین روز قبل لباس ارزون تری رو رو انتخاب کرده بود، یک برزیلی کارش رو در تولیدی لباس از دست داده بود و همین باعث شده بود سر کار نره و تو خونه مشغول درست کردن تخم مرغ اب پز باشه و بخار اون تخم مرغ اب پز جوی رو تو آب و هوا ایجاد کرده باشه که منجر به ریختن اون قطره ی بارون رو شماره ی دختر و از دست دادنش شد.

در واقع همون اثر پروانه ایه که بال زدن پروانه ای در این سر دنیا می تونه باعث ایجاد طوفان در گوشه ی دیگه ای از جهان باشه.
در واقع همه ی کارهای ما دارای عواقبی هستن حتی اگر از نظر خودمون کارمون هیچ پیامدی رو برامون به همراه نداشته باشه.



در فیلم از ازمایشات مختلفی حرف زده میشه و به نظریات مختلفی پرداخته میشه.یکی از اون ها بچه غازهایی تازه متولد شده ای هستن که سایه غاز بزرگ تر رو به صورت غریزی میشناسن و به سمتش بر میگردن. اما زمانی که سایه ی یه عقاب رو احساس می کنن ترسی وجودشون رو فرا میگیره که از تک تک رفتار هاشون قابل تشخیصه. در واقع با نشون دادن این ازمایش به بیننده از ترس های غریزی و واقعیتش حرف میزنه.این که نه تنها ترس ها،بلکه خیلی از ویژگی های روانی ما به صورت وراثتی به ما رسیده و فقط کافیه بهشون دقیق تر نگاه کنیم ترس هایی که شاید در نسل های گذشته ی ما وجود داشته و ما امروز به صورت غریزی تجربه اشون می کنیم.

یا در رابطه با نظریه ی انبساط جهان صحبت می کنه. این که طی انفجار بزرگ نیروی بزرگی به وجود اومده که تا به امروز ذرات جهان رو از هم دور می کنه. در اثر این نیرو بعد زمان از بقیه ی ابعاد جهان جدا شده و به همین خاطره که فقط به یک سمت پیش میره. مثلا دود سیگار هیچ وقت بهش بر نمی گرده، یا ما نمی تونیم پوره ی سیب زمینی رو از سسی که باهاش قاطی شده جدا کنیم،اما این احتمال رو میده که زمانی که این نیروی منبسط کننده که جهان رو به سمت بی نظمی پیش میبره تموم شه، زمین دوباره منقبط میشه و به عقب بر میگرده و براین اساس هم پایان بندی فوق العاده ی فیلمش رو شکل میده.

 نقد و بررسی فیلم mr.nobody

در پایان فیلم اما، نویسنده ما رو با چالش های بزرگی مواجه می کنه، چالش هایی که اصل وجودی ما رو زیر سوال میبره،
زمانی که پیرمرد به خبرنگار جوانی که ازش در حال مصاحبه گرفتنه میگه ^تو وجود نداری،منم همینطور^ یا ازش میپرسه از کجا می دونی که تویی وجود داره در واقع به طور مستقیم در حال به چالش کشیدن ذهن مخاطبه. این که بیننده رو با این سوال مواجه می کنه که مطمئنی که واقعا وجود داری؟

این که ممکنه تمام ماهیت زندگی تخیلات یه بچه ی نه ساله باشه که داره تو ذهنش اونا رو میسازه.
این که شبیه به اون ریل های چند خطی قطار ما هر روز به چند راهی های به ظاهر ساده ای میرسیم که می تونن تمام مسیر زندگی ما رو به یک باره تغییر بدن و زمانی که بیننده به این پوچی رسید اون رو مواجه می کنه با یه جمله ی بزرگ که من از مردن نمی ترسم نگرانم که به اندازه ی کافی زندگی نکرده باشم، باید روی تمام تخته سیاه ها نوشته شه زندگی یه بازیه، نه بیشتر. هر چیزی می تونه هر چیز دیگه ای باشه، هر مسیری می تونه درست باشه. این که در بازی شطرنج اصطلاحی به نام سودس وان وجود داره، زمانی که نوبت توعه و بهترین راه حرکت نکردنه اما تو ناچاری که حرکت کنی و جالبه ما بارها در زندگی به این مسیر میرسیم و این بزرگ ترین چالش زندگیه.
اجبار به تصمیم گرفتن و پیش رفتن
باید پیش رفت در زندگی ای که شبیه به یک قماره در حالی که تضمینی برای درست بودن مسیرت وجود نداره.

در ادامه بخوانید: