فیلمی الهام بخش بر اساس داستان واقعی. با ما در نقد و بررسی فیلم  the boy who harnessed the wind همراه باشید.



 نقد و بررسی فیلم  the boy who harnessed the wind

چقدر جالبه که دیدن فیلم هایی که بر اساس روایتی واقعی هستند، همیشه لذتی دو چندان داره. چون عادت ما به فیلم ها محدود به دنیای خیال و ذهنی نویسنده ها میشه. اما تجربه ی دیدن فیلم هایی بر اساس واقعیت تجربه ای متفاوته. فکر کردن به این که هرآنچه رو که میبینیم حقیقتا اتفاق افتاده، دردها، رنج ها، موفقیت ها و سرگذشت های عجیب و غریب می تونن چندین برابر برامون آموزنده باشن.

فیلم the boy who harnessed the wind از اون دست فیلم هاییه که از دیدنش بسیار لذت می برید. روایت مردمی در گوشه ای محروم و دور افتاده که از مشکلات زیادی رنج میبرن. به تصویر کشیدن خونواده ای پر از عشق و امید در دل این منطقه ی محروم بی نهایت جذابه.

در این فیلم شما تحت تاثیر قرار میگیرید، چون تمام روایت فیلم از جنس واقعیته. واقعیتی از جنس سیاست که در اون همیشه از محرومیت ها برای تبلبغات استفاده میشه و مردمی که خسته ان از این سو استفاده ها.ج

جایی که درخت ها رو از مردم میخرن. مردمی که پولی برای گذران زندگی ندارن و در واقع چیزی برای از دست دادن ندارن که بخوان حتی به این فکر کنن که نبود درخت ها در طوفان های پیش رو بهشون آسیب میزنه.

کارگردانی قابل قبول این فیلم لذت دیدن این فیلم رو چند برابر می کنه.
این فیلم در عین سادگی حرف های زیادی برای گفتن داره.

پسری که خونوادش توانایی پرداخت شهریه ی مدرسه اش رو ندارن در حالی که اون پر از استعداده، و در نهایت به دلیل عدم توانایی در پرداخت شهریه از مدرسه اخراج میشه.

نقد و بررسی فیلم  the boy who harnessed the wind

اما تمامی این ها حاشیه حساب میشه در مقابل موضوع اصلی این فیلم که در واقع نشون داد یک دینام ساده که روی دوچرخه ی یکی از معلم های اون روستا نصب شده بود تونست زندگی تمام مردم اون روستا رو تغییر بده. کسی که در تیتراژ فیلم به عنوان کسی که واقعیت این موضوع رو ساخته گفت من فقط کتاب ها رو خوندم و سعی کردم چیزی که خوندم رو امتحان کنم.

به نظرم جمله ی بی نظیریه برای ما ادم هایی که حتی جرات امتحان کردن رو هم نداریم.
پسری که یاد گرفت با یک دینام چطور نیروی باد رو برای ابیاری زمبن به کار بگیره.

یه دینام شاید پیش پا افتاده ترین و ساده ترین چیزی باشه که برامون در دسترسه ولی تو روستایی که حتی به دلیل فقر و گرسنگی مغازه دارها معازه هاشون رو تعطیل کرده بودن دست نیافتنی ترین وسیله ی ممکن بود. اما این پسر با گشتن تو ضایعات و استفاده از چوب درخت و دینام دوچرخه وقتی هیچ کس باورش نداشت فقر رو تو اون روستا از بین برد.

دیالوگ های بی نظیری که شما رو به فکر فرو می بره. دیالوگ هایی عمیق از جنس مردم همون روستا. مثلا وقتی ماشین های انتخاباتی وارد روستا شدن جمله ی دموکراسی “شبیه نشاسته ی وارداتی می مونه سریع می گنده” جمله ای در ظاهر ساده ولی عمیق و درستی بود.

در ابتدای فیلم آدم های نقاب زده ای رو میبینیم که در واقع نماد های اون روستا رو یه تصویر کشیدن. در واقع نشون دهنده ی هویتی بودن که مخصوص مردم همون روستاس، و جالبی این نماد ها حضورشون در نقاط کلیدی فیلم بود.

مثلا نشون دادن یکی از اون نمادها در هنگام قطع شدن درخت های روستا با چهره ای غمگین و تنها نشون دهنده ی از بین رفتن هویت بود که به طرزی هوشمندانه به تصویر کشیده شد. یا در پایان فیلم با دوباره برگشتن مردم به زندگی رقص و حضور پر رنگ اون نمادها رو شاهد هستیم.

نشون دادن زنانی که حتی با این که در دور افتاده ترین نقاط زندگی می کنن تحصیل و صرفا زن خونه نبودن رو برای دخترانشون می خوان و این نشون دهنده ی اینه که برابری حقوق زن و مرد آموختنی نیست، کاملا انسانی و تجربیه و زنان درد کشیده نمی خوان که زندگی بی حاصل خودشون رو برای دخترانشون تکرار کنن.

این فیلم الهام بخش بود چون نشون میداد شرایط نیست که سرنوشت ما رو میسازه، ماییم که شرایط رو جوری میسازیم که سرنوشتمون شه.
از دل جایی که مردم مجبور شدن برای زنده موندن سقف خونه هاشون رو بفروشن، از جایی که مجبور شدن از خونه ی زن تنها غذا بدزدن، از جایی که دختر خونواده برای این که خونوادش یه نون خور کم تر داشته باشه از خونه فرار کرد، پسری با کم ترین امکانات ممکن جسارت به خرج داد و زندگی تمام مردم رو عوض کرد.
دیدن این فیلم رو که محصول جدید شبکه ی نتفلیکسه به شدت پیشنهاد می کنم، از دستش ندید.