با نقد و بررسی قسمت اول و دوم فصل اول سریال Watchmen همراه ما باشید. اگه با دنیای کمیک بوک ها آشنایی داشته باشید میدونید که چه پتانسیلی برای روایت داستان های خارق العاده و حیرت انگیز در اون ها وجود داره. داستان هایی که همزمان هم هیجان انگیز باشن و به مخاطبشون چیزی که دنبالش اومده رو بده و هم اینکه با روایت عجیب و چندلایه، فکر خوانندشون رو تا مدت طولانی درگیر کنن. تمام ویژگی هایی که گفتیم رو میتونید در واچمن، به قلم نویسنده توانمند اون یعنی آلن مور ببینید. واچمن به عقیده بسیاری بهترین کمیک در تاریخه و حق هم دارن که این حرف رو بزنن.

از اینجا بررسی تمامی قسمت های سریال watchman رو بخوانید.

داستان واچمن شدیدا واقعگرایانه نوشته شده و به همین خاطره که واچمن درباره نبرد قهرمانان و شرورها نیست. چون واچمن فراتر از این حرف هاست. واچمن نبرد بین عقایده. همونطور که آدم ها عقاید متفاوتی دارن، در واچمن هم قهرمانان نه با لباس هاشون و یا قدرت هاشون، بلکه با طرز فکرشونه که از هم دیگه متمایز میشن. همه اتفاقاتی که میوفته ناشی از طرز فکر اون هاست که اکثر مواقع روبروی همدیگه قرار میگیرن و باعث نزاع میشن.



سریال واچمن که از شبکه HBO پخش میشه ادامه ای بر کمیک های واچمنه. نویسندگی و تهیه کنندگی این سریال به عهده دیمون لیندلوف، سازنده سریال های جذاب The Leftovers و lost هستش. لیندلوف فردی با سابقه در ساخت سریال های روانشناختیه و کی بهتر از اون برای ساخت سریال واچمن. در سال 2009 هم فیلمی بر اساس کمیک های واچمن، به کارگردانی زک اسنایدر ساخته شد که اگه اهل خوندن کمیک نیستید میتونید بعد از دیدن این فیلم به سراغ سریال بیاید. البته پیشنهاد من اینه که خودتون رو از خوندن شاهکار آلن مور محروم نکنید و اول کمیک رو بخونید.

اگه از کسایی هستید که فقط با دیدن فیلم واچمن میخواید سراغ سریال بیاید باید بهتون بگم که فیلم و کمیک واچمن توی برخی جزئیات ریز با هم تفاوت هایی دارن ولی نگران نباشید. اگه جایی از سریال لازم شد که این تفاوت ها رو بدونید توی همین نقد و بررسی های قسمت به قسمت سریال Watchmen بهتون میگیم. حالا بریم سراغ نقد و بررسی قسمت اول و دوم فصل اول سریال Watchmen:

ادامه متن داستان فیلم، کمیک و قسمت های اول و دوم سریال واچمن رو اسپویل میکنه.

کمیک داستان خودش رو از سال ۱۹۸۶ شروع میکنه و داستان سریال از تقریبا سی سال بعد از پایان کمیک واچمن شروع میشه. در ابتدا وقتی این دنیا رو میبینیم شاید شباهت هایی به اونچه ما از دنیای واچمن تصور میکردیم، نداشته باشه ولی یکم که توی این دنیا دور بزنیم عناصر آشنایی رو میتونیم ببینیم. اول از همه قتل عام مردم سیاهپوست در تولسا رو میبینیم. جایی که نژادپرستان به جون سیاهپوستان تولسا افتادن و قتل عامی رو راه انداختن که با توجه به رویکرد سریال و اینکه تا فعلا نژادپرستی از موضوعات اصلی اونه، به احتمال زیاد نقش زیادی رو در ادامه روند سریال ایفا میکنه. در این قتل عام پسری نجات پیدا میکنه که بعدا باهاش بیشتر آشنا میشیم.

نقد و بررسی قسمت اول و دوم فصل اول سریال Watchmen

سازندگان برای آشنایی بیشتر با تغییرات دنیای واچمن در این سی سال طی سکانسی کاملا هوشمندانه بهمون چند مورد از تغییرات رو نشون میدن. جایی که پلیس، یک ماشین رو برای بررسی بار اون متوقف میکنه. از اینجا تغییرات نشون داده میشن. اول از همه برعکس قدیم ها که قهرمانان دیگه حق نقاب زدن و فعالیت نداشتن، حالا حتی پلیس ها هم نقاب میزنن  که شناسایی نشن.

تفاوت دوم اینه که پلیس های عادی فقط در ظاهر مخوف و ترسناکن ولی در اصل حتی اجازه حمل سلاح گرم هم ندارن و باید برای بازشدن قفل اون با مرکز پلیس هماهنگ کنن. نکته بعدی هم وجود گروهی به اسم سوار نظام هفتمه که ماسک رورشاخ رو به صورتشون میزنن. البته از روی نقابی که این گروه به صورتشون میزنن نباید قضاوتشون کرد. در نگاه اول شاید فکر کنید افرادی که ماسک رورشاخ رو زدن، طبق رفتار خود رورشاخ مرحوم، طرفدار آزادی هستن. ولی تا اینجای کار سریال به ما نشون داده که این گروه بیشتر یک گروه نژادپرسته تا یک گروه آزادی خواه.



کشته شدن مامور پلیس در همون قسمت اول، باعث میشه به قلب نیروی پلیس بریم و با نحوه کارشون بیشتر آشنا بشیم. اینجاست که با آنجلا آشنا میشیم. آنجلا یکی از مامورین اصلی نیروی پلیسه که البته همه فکر میکنن اون بازنشسته شده ولی در اصل مثل باقی پلیس ها نقاب زده و در حال مبارزست. بعد از اینکه آنجلا خبر کشته شدن پلیس رو میشنوه، سراغ فردی که بهش مضنونه میره و بدون هیچ مدرکی اون رو دستگیر میکنه. اینجا یکی دیگه از تفاوت های دیگه پلیس های واچمن رو طی این سی سال میبینیم. اون ها دقیقا همون کاری رو انجام میدن که سال ها قبل، ابرقهرمانان انجام میدادن. نقاب میزنن و به صورت خودسر عدالت(عدالت از نظر خودشون)رو اجرا میکنن. پلیس ها دیگه رسما حکم ابرقهرمانان این دنیا رو دارن و قانون هم دیگه دست و پای اون ها رو برای گرفتن مجرمین نمیبنده.

همونطور که قهرمانان یک زندگی دوگانه داشتن، آنجلا هم زندگی دوگانه ای رو در قالب آنجلای شیرینی پز و آنجلایی که نقاب میزنه(و به خودش لقب سیستر نایت رو داده)داره. آنجلا و همسرش و بچه هایی که توی خونه داره، زندگی به ظاهر نرمالی رو پشت سر میزاره ولی اون چیزی که باعث میشه این خانواده عادی نباشه، زندگی دوم آنجلاست. یک مامور سنگدل، بی رحم، باهوش و قوی در مبارزه که از هیچ کاری برای احرای عدالت دریغ نمیکنه. طی همین به اصطلاح اجرای عدالت، آنجلا فرد مضنون رو به اداره پلیس میاره و اینجا باز هم با پلیس های بیشتری آشنا میشیم.



لوکینگ گلس یکی از این پلیس هاست که پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به یک شخصیت جذاب داره.  لوکینگ گلس در تیم پلیس بیشتر نقش کاراگاه رو بازی میکنه. کسی که اینقدر توجهش به جزئیات بالاست که حتی میشه اون رو با شرلوک هلمز هم مقایسه کرد. طی بازجویی  لوکینگ گلس از فرد مضنون، کاشف به عمل میاد که این آقا واقعا از یه چیزایی خبر داره و با شکنجه دادن، اون رو مجبور میکنن که هم گروهی های خودش رو لو بده.

بعد از اون میرسیم به سکانس اکشن خارق العاده و نفس گیر سریال. حمله ی نیروی پلیس به یکی از مقر های کوچک سواره نظام هفتم. این صحنه همه چیز داشت. از فیلمبرداری محشر گرفته تا جلوه های ویژه عالی( که از HBO همین انتظار هم میره). موسیقی که در پس زمینه به هیجان سکانس اضافه میکنه. در ادامه میفهمیم که سواره نظام هفتم در حال جمع کردن نوع خاصی باتری هستن. اینجاست که لازم میشه اطلاعاتی از داستان اصلی واچمن داشته باشید.

در داستان اصلی، آزماندیاس(باهوش ترین مرد جهان) موفق میشه که اثبات کنه دکتر منهتن( دیگه اگه دکتر منهتن رو نمیشناسید جدا لازمه سریال رو کنار بزارید) خاصیت سرطان زایی داره. تا قبل از اینکه آزماندیاس حرف های خودش رو بیان کنه، از قدرت های دکتر منهتن برای تولید انرژی استفاده میشد مثل همین باتری ها. و حالا هم سواره نظام هفتم در حال جمع کردن باتری های تولید شده توسط انرژی دکتر منهتن هستن تا احتمالا با استفاده از اون بتونن یک وسیله خطرناک تولید کنن و سرطان رو بین مردم پخش کنن.

نقد و بررسی قسمت اول و دوم فصل اول سریال Watchmen



تا داریم درباره نکات داستان اصلی حرف میزنیم بهتره که به یکی از تفاوت های داستان فیلم و کمیک اشاره کنیم. در پایان فیلم، آزماندیاس برای اینکه احتمال جنگ بین آمریکا و روسیه رو از بین ببره، بمب هایی رو در چند نقطه از جهان منفجر میکنه و جون افراد زیادی رو میگیره. این بمب ها جوری طراحی شده بودن که به نظر بیاد خرابکاری به وسیله قدرت های دکتر منهتن انجام شده و به همین خاطر روسیه و آمریکا جنگ رو کنار بزارن تا علیه دکتر منهتن متحد بشن. اما پایان کمیک کمی متفاوته. در پایان کمیک آزماندیاس موجود غول پیکری رو در منهتن ظاهر میکنه که باعث کشته شدن افراد زیادی میشه. تا جایی که آمریکا و روسیه برای مقابله با موجودات فضایی با هم متحد میشن. نه ترس از دکتر منهتن.

حالا این قضیه چه ربطی به سریال داره؟ جایی در سریال که آنجلا و پسرش در حال رفتن به سمت خونه هستن، صدایی شنیده میشه و موجودات عجیبی از آسمون شروع به باریدن میکنن. این موجودات احتمالا از عوارض ظاهر شدن یک موجود غول پیکر در وسط منهتن بوده.

کمی هم از باهوش ترین مرد جهان بگیم. آزماندیاس تا اونجایی که در سریال نشون داده شده، دیگه اون علاقه عجیب خودش به مصر باستان رو کنار گذاشته و کارهای جدیدی انجام میده. آزماندیاس در قلعه بزرگی خارج از شهر در حال زندگیه و همراه با خدمتکاران پرتعداد کلون خودش زندگی میکنه. آزماندیاس با مجبور کردن خدمتکارانش به اجرای نمایش اوریجین دکتر منهتن، نشون میده که هنوز اون رو فراموش نکرده و نقشه هایی برای این دکتر آبی رنگ که حالا در مریخ زندگی میکنه داره.



یکی از شخصیت های پلیس داستان جاد کرافورد، رئیس پلیس شهر تولساست. کرافورد رابطه نزدیکی هم با آنجلا داره. در پایان قسمت اول کرافورد به طرز مرموزی میمیره(که به نظر میاد کار همون پسر بچه زنده مونده از فاجعه تولسا باشه). اینجا باید برگردیم به داستان اصلی واچمن. داستان واچمن با مرگ یکی از قهرمانان به اسم کمدین شروع میشه که در ابتدا هیچی از اون نمیدونیم. اما با کنجکاوی شخصیت های دیگه درباره عامل مرگ کمدین، ذره ذره با گذشته تاریک کمدین آشنا میشیم. با اینکه کمدین همون اول داستان میمیره، اما تاثیر اون بر داستان رو میشه در هر نقطه داستان دید.

کرافورد هم به همین شکل و بدون اینکه ما چیزی از گذشته اون بدونیم میمیره(و درباره قاتلش هم شک داریم). اما نکته ای که باعث میشه مطمئن بشیم نقش کمدین و کرافورد در داستان یکسانه، به نماد اون ها اختصاص داره. نماد کمدین یک شکلک خندان بود که پس از قتل کمدین ذره ای خون روی این میریزه و همون شکلک تبدیل میشه به نماد کل داستان واچمن. نماد کرافورد هم همون نشان پلیسیه که در لحظات پایانی سریال زیر پای کرافورد افتاده و در آخر میبینیم که ذره ای خون روی اون میریزه.

معرفی فصل اول سریال Watchmen



در قسمت دوم هم میبینیم که کرافورد گذشته تاریک و پیچیده ای داره و اولین مدرک برای این حرف هم در کمد کرافورد پیدا میشه. در کمد اون لباسی وجود داره که معمولا افراد نژاد پرست ضد سیاهپوستان اون رو میپوشن و در قتل عام تولسا هم بیشتر افراد همین لباس رو پوشیده بودن. همین آنجلا رو به فکر فرو میبره که آیا اصلا جاد کرافوردی که باهاش رابطه نزدیکی داشت رو به خوبی میشناسه؟

توی این قسمت با فرد مضنون قتل کرافورد هم بیشتر آشنا میشیم و معلوم میشه که این پیرمرد همون پسر بچه ایه که اوایل قسمت اول تونست از تولسا فرار کنه و شاید حالا به دنبال انتقام از مسببین این اتفاقه. البته قطعا این پیرمرد که خودش رو ویل معرفی کرده به تنهایی کرافورد رو به فتل نرسونده و همدست هایی هم داشته. نکته بعد این که مشخص میشه ویل پدریزگ آنجلاست و باید دید این رابطه فامیلی چه تاثیری بر ادامه داستان داره.

به عنوان اولین فلش بک به گذشته، برمیگردیم به شب سفید که در اون سواره نظام هفتم به خونه ی همه ی پلیس ها حمله میکنه و از اون به بعده که قانون نقاب زدن پلیس ها تصویب میشه. توی اون شب به خونه ی آنجلا هم حمله شد که آنجلا با خوش شانسی( البته که یجای کار هم میلنگه) تونست زنده بمونه.



بررسی این قسمت رو همینجا تموم میکنیم. به دلیل طولانی شدن بیش از حد متن و اینکه شما هم خسته نشید جزئیاتی از این دو قسمت رو که اینجا گفته نشد، اگه توی قسمت های بعدی به کارمون اومدن حتما توی نقد و بررسی قسمت های بعدی میگیم. در کل دو قسمت ابتدایی سریال نوید یک سریال رو میده که غافلگیری های زیادی توی آستین خودش داره و اکشن های اون هم در حد فیلم های هالیوودی سطح بالاست. پس میتونیم انتظار این رو داشته باشیم که واچمن اگه همینطور روند خوبی که داره رو ادامه بده، بتونیم اون رو بین بهترین سریال های امسال بزاریم.

ممنون از اینکه با نقد و بررسی قسمت اول و دوم فصل اول سریال Watchmen همراه ما بودید. حتما نظرات و پیشنهاداتتون رو از طرق بخش کامنت ها با ما در میون بزارید

در ادامه بخوانید » نقد و بررسی قسمت سوم سریال Watchmen ؛ قهرمان قدیمی