این قسمت از سریال دل هم همچنان روند آرومی رو در پیش گرفت. با ما در نقد و بررسی قسمت هشتم سریال دل همراه باشید.

بررسی قسمت های قبل رو می تونید از اینجا بخونید.



نقد و بررسی قسمت هشتم سریال دل

همون طور که قبلا هم بهش اشاره کردم آقای هادی انقلاب بزرگی رو در مفهوم درام ایجاد کرده. و تاکیدشون بر این جمله که برای یه سریال ۴۲ قسمتی من مجبورم که آروم آروم شخصیت پردازی انجام بدم، با هر قسمتی که در سریال پیش میریم بیشتر تو ذهنم تکرار میشه.

این که برای فیلم نامه ای که ظرفیتش بیشتر از ۲۰ قسمت نیس، چرا باید ۴۲ قسمت در نظر گرفته شه، اصلا کاری ندارم چون هممون دلیلش رو می دونیم. ولی کاش حداقل واقعا رو چیزی به عنوان شخصیت پردازی در سریال کار میشد.
ما در این قسمت هیچ چیزی از سریال دریافت نکردیم، به جز این که رستا به کوروش گرایش نشون داده و حالا این موضوع که چرا همچین کاری کرده هنوز هم برامون پر از ابهامه.

در این قسمت خشم و طغیان اتابک رو شاهد بودیم که میشد حدسش زد. بالاخره شجاعت اینو پیدا کرد که مقابل توران و خواسته هاش ایستادگی کنه. اما این که چرا این همه سال برای نجات خودش از این جهنم کاری نکرد، سوالیه که جوابی براش پیدا نمی کنم.

البته که گرو بودن تمام داراییش دست توران دلیل این کاره، اما یک عمر نقش منفی خونواده رو بازی کردن و شبیه برده بودن، چیزیه که این همه سال برای نجات پیدا کردن ازش خیلی دیره.

رفتن رستا به خونه ی مهران و اصرار از مهران و انکار از رستا ما رو به سکانس کافه رسوند. جایی که رستا تقریبا به مهران جواب مثبت داد و گفت بیشتر از مهران برای ازدواج عجله داره.
این که رستا برای جواب منفی دادن به مهران رفت خونه ی مهران، علاوه بر عجیب بودن خنده داره.

رستا در این قسمت به اتابک گفت برای یه تصمیم شخصی از آرش جدا شدم، هر چقدر هم که در سریال پیش میریم بیشتر مطمئن میشیم که توران در قصه ی جدایی آرش و رستا نقشی نداشت، با چیزی که داریم تو این هشت قسمت از سریال میبینیم، برای تصمیمات رستا فقط یه دلیل می تونه وجود داشته باشه و اونم اینه که رستا مشکل روانی داره.

آخه یه آدم چرا باید شب عروسی در حالی که تا آرایشگاه رفته و کلی نگران مراسم و عشقش بوده که همه چیز خوب پیش بره به فکر جدایی نباشه. و اونوقت تا فاصله ی رسیدن آسانسور آرایشگاه به پایین به خاطر تصمیم شخصی از ازدواج منصرف شه؟
مطمئنا باید اتفاقی افتاده باشه اما این که چه اتفاقی، فعلا هشت قسمته که داریم دور خودمون میچرخیم، بدون هیچ نشونه ای! و این مطمئنا از ضعف سریاله.

مفهوم درام تا جایی که من باهاش آشنایی دارم، اینه که باید در این هشت قسمت نشونه هایی دیده میشد، که با پیدا کردن ارتباطاتشون میشد راجع به قصه حدس زد. اما بعد از آشنایی با سبک جدید درام آقای هادی همه ی معادلات به هم ریخت.

شخصیت های داستان در این چند قسمت نه تنها شخصیت پردازی خاصی رو بهمون نشون ندادن، بلکه واقعا جوری رفتار می کنن که انگار از نارسایی عقلی رنج میبرن.
نمونش بابای رستا در همین قسمت بود که زمانی که رستا داشت به اتابک می گفت من معذرت می خوام که زندگی پسرتون و به لجن کشیدم. پدر رستا نه تنها احساس شرمندگی نمی کرد، بلکه با چنان غرور و لذتی به دخترش نگاه می کرد که هر دختری دلش میخواد یه روز باباش این جوری با غرور و افتخار بهش نگاه کنه.

سریال در این قسمت به معنی واقعی کلمه هیچ حرفی برای گفتن نداشت. ما همچنان داریم اصرار ها و نقشه های آرش رو برای برگردوندن رستا میبینیم. آرشی که در یک قدمی رستا میره و سایه به سایه دنبالشه که در دنیای تخیلی عشق، دلتنگی هاش رو آروم کنه، ولی نمیره جلو که با عشقش حرف بزنه و حقش رو ازش بخواد. حق دونستن حقیقت که کم ترین چیزیه که باید از رستایی طلب کنه که بهترین شب زندگیش رو تبدیل به تلخ ترین شب کرد.

باید منتظر موند، البته نه برای هفته ی بعد، چون با این روند سریال نمی تونیم انتظار داشته باشیم اتفاق جدیدی و ببینیم یا رازی برامون برملا بشه. باید منتظر چندین هفته ی بعد موند تا ببینیم اصلا دلیل منطقی برای این اتفاقات در داستان وجود داره یا نه.

در ادامه بخوانید » نقد و بررسی قسمت نهم سریال دل ؛ جاده ای که به بن بست میرسه!