مسیر سبز در اوج راه روهای تاریکش انسانیت رو بهتون نشون میده.با ما در نقد و بررسی فیلم مسیر سبز همراه باشید.

نقد و بررسی فیلم مسیر سبز

گاهی وقت ها اتفاقاتی در جهان رخ میده که تعجب اوره که خدا میذاره که رخ بده.

مسیر سبز،فیلمی که دیالوگ های بی نظیرش فقط پوسته ی ظاهریشن و در باطنش می تونید بی شمار مفهوم عمیق پیدا کنید.
مسیر سبز به کارگردانی فرانک دارابونت فیلمی اقتباسی که از رمان استیون کینگ ساخته شده در ابتدای کار مورد کم لطفی جشنواره ها و مردم قرار گرفت ولی رفته رفته به محبوبیتش اضافه شد.



مسیر سبز روایت داستانی سیاه در بند اعدامی های یک زندانه که با گذشت زمان هر روز به مرگ نزدیک تر می شن.
داستان یه سیاه پوسته که بر خلاف ظاهر سیاهش قلب روشنی داره و متهم به قتل دو دختریه که جنازشون رو تو بغلش پیدا کردن.
سیاه پوستی که به دلیل متفاوت بودنش و منطق غلط ادم ها چون شبیه ادم های دیگه نیست و متفاوته کسی حرفش رو باور نمی کنه.سیاه پوستی که اصرار داره اسمش جان کافیه البته تلفظش شبیه قهوه است ولی مثل قهوه نوشته نمیشه.در واقع شاید شخصیت واقعی جان کافی هم همین طور باشه و در ظاهر یه ادم زمخت سیاه پوست باشه ولی باطن مهربون و ضعیفی داره که حتی از تاریکی شب ها می ترسه.

ادامه ی نقد و بررسی مسیر سبز حاوی اسپویله

مسیر سبز در واقع مسیر زندگی ادم ها رو برامون به تصویر می کشه،مسیری که همه ی ما از تولد تا مرگ طی می کنیم.مهم لحظه ی سیاه و تاریک مرگ نیست مهم مسیریه که طی کردیم و تو لحظه ی مردن قراره چه احساسی داشته باشیم.پشیمونی،گناه،افتخار،در ارامش یا تشویش.

نکته ی بی نهایت فوق العاده ی مسیر سبز زمان طولانی و سه ساعته ی فیلمه و در واقع فیلم هیجان یا اتفاق عجیبی نداره ولی تو این سه ساعت هوشمندانه شما رو با خودش همراه می کنه جوری که به هیچ عنوان ضعفی رو احساس نمی کنید و باهاش همراه میشید.



مسیر سبز قصه ی قصاوت هاست.قصه ی پدر و مادری که جنازه ی بچه هاشون رو بغل یه سیاه پوست پیدا کردند ولی حتی بهش فرصت حرف زدن و دفاع رو ندادن.و هیچ وقت هم نفهمیدن کسی که بچه هاشون رو ازشون گرفت کسی بود که دوستش داشتن و باهاش هم سفره بودن.
مسیر سبز قصه ی تاریکی ها و روشنی هاست و این رو مدام بهتون نشون می ده.ادم هایی که به نوبت به استقبال مرگ می رن و فیلم جوری شما رو اماده کرده که از احساساتشون تو اون لحطه با خبرین.

نقد و بررسی فیلم مسیر سبز



قصه ی تنهایی انسان ها،این که انسان تو تنهایی هاش حتی با یه موش هم رفاقت می کنه و دوباره ی قصه ی قضاوت هایی که شاید در ظاهر اون موش یه حیوون مزاحم تو زندان بود و همه می خواستن از اون جا بیرونش کنن ولی در نهایت اون موش رفیق یکی از زندانی ها شد.

زندانی چون تنها بود اون موش رو خوب دید،استعدادهاش رو شناخت و باهاش رفاقت کرد.قصه ی ابن که ما ادم ها خودمون تصمیم میگیریم که انتخاب کنیم رفیق باشیم یا رفیق هامون رو زیر پا له کنیم.

در نهایت دیالوگی که جان کافی موقع مرگش گفت اون کشتشون(قاتل دخترها) با همه ی عشقی که بهش داشتن.این چیزیه که هر روز در همه جای جهان رخ میده. و این جمله بی نظیره چون دقیقا جان کافی هم داشت به دست کسی اعدام میشد که بی نهایت دوسش داشت.

و همه ی ما ادم ها اینو تجربه کردیم چون این چیزیه که هر روز در همه جای جهان رخ میده.

این شاهکار سینمایی رو فقط برای مرور خاطرات معرفی کردم و شاید خیلی ها از یاد بردنش لذت دیدن دوبارش رو به هیچ وجه از دست ندید.