صورت مسئله پاک می شود، اما مسئله همچنان با قدرت خود باقیست!

سهمیه بندی طلاق بخشنامه ای است که سرو صدای زیادی به پا کرده است و طبق این بخشنامه دفاتر طلاق هر استان، بر اساس میانگین طلاق شهر مرکزی آن استان بعلاوه ۲۰ درصد، فقط تعداد مشخصی طلاق را می توانند ثبت کنند. از آنجا که 180،000 مورد طلاق تنها در سال 97 ثبت شده، این بخشنامه جهت کنترل این آمار صادر شده است. اما سوال بزرگی که مطرح می شود این است : تبعات و پیامدهای سهمیه بندی طلاق چیست؟ آیا نتایج آن سازنده خواهند بود یا نه؟

در این مطلب قصد داریم پیامدهای احتمالی سهمیه بندی طلاق را تنها به لحاظ روانشناسی و جامعه شناختی بررسی کنیم و درباره ی موضوعات حقوقی آن بحثی به میان نخواهیم آورد. سپس به بررسی اجمالی ماهیت ازدواج و طلاق خواهیم پرداخت، با ما همراه باشید.



افزایش احتمال روابط فرا زناشویی

از آنجا که یکی از اصلی ترین دلایل زوجین برای اقدام به جدایی نارضایتی جنسی است، زمانی که طبق این بخشنامه فرآیند طلاق از قبل هم سخت تر شود، احتمال اینکه زوجین برای رفع نیازهای برآورده نشده شان به روابط فرا زناشویی پناه ببرند افزایش پیدا خواهد کرد. این امر نارضایتی زناشویی را از قبل هم بیشتر افزایش می دهد و فاصله ی بین زن و شوهر را عمیق تر خواهد کرد. 

طلاق آخرین گزینه است و همیشه باید آخرین گزینه در نظر گرفته شود، اما اگر حتی یکی از زوجین از نارضایتی جنسی که حل نشدنی است رنج ببرد ناامید از تلاش برای جدایی، به احتمال زیاد راحت ترین راه را انتخاب میکند که رابطه نامشروع خواهد بود!

کاهش هرچه بیشتر آمار ازدواج و افزایش تمایل به ازدواج سفید

سیاست های مختلف از سالهای گذشته از جمله “وام ازدواج” نتوانسته در بالا بردن آمار ازدواج و تمایل جوانان به ازدواج موثر باشد. حال اگر جوانی فکر ازدواج هم به ذهنش خطور کند، ترس از عاقبت موفق نبودن ازدواجش و احتمال اشتباه در انتخاب همسر مناسب از پیش بیشتر خواهد بود. جوانان از ترس اینکه در ازدواجی ناموفق گیر کنند و نتوانند طلاق بگیرند، از ازدواج بیشتر از پیش فرار خواهند کرد.

آنها به ازدواج به چشم یک تله نگاه خواهند کرد که وقتی در آن گرفتار شوند، دیگر راه گریزی از آن نیست. و اگر ناآگاهانه تصمیم به ازدواج با فردی اشتباه بگیرند، این یک تصمیم ابدی خواهد بود که تنها با گذشتن از هفت خوان رستم قادر به خلاصی از آن خواهند بود. حال دلایل رایج طلاق را به خاطر بیاورید که نارضایتی جنسی، اعتیاد، خشونت و نداشتن تفاهم و … است.

در نتیجه جوانان بیشتر به سمت ازدواج سفید کشیده خواهند شد. جوانان امروزه بسیار به این نوع ازدواج گرایش پیدا کرده اند، زیرا اینگونه از زیر بار مهریه و انتظارات خانواده ها و … شانه خالی خواهند کرد. در نتیجه سهمیه بندی طلاق ، جوانان احتمالا راه آسان تر را انتخاب خواهند کرد که “ازدواج سفید” است. 

افزایش خشونت های خانگی و آسیب دیدن کودکان

وقتی دو نفر که با هم تفاهمی ندارند و دیگر عشقی بین شان باقی نمانده و تنها چیزی که آنها را به هم متصل می کند عقدنامه و شاید فرزندشان است، احتمال خشونت و درگیری افزایش پیدا خواهد کرد. در این بین این فرزند خانواده است که بیشتر از همه آسیب خواهد دید و در خانه ای بزرگ خواهد شد که نه تنها عشق و محبتی در آن نیست، بلکه فقط جنگ و دعوا رخ می دهد. از طرفی والدین وقتی درگیر نزاع بین خود باشند، مطمئنا کمتر قادر خواهند بود به فرزندشان توجه یا محبت کنند.

از طرف دیگر باید خشونت های خانگی را درنظر گرفت، که به طرق مختلف رخ می دهند و معمولا کسی که مرتکب رفتارهای خشونت آمیز می شود به هر طریقی از طلاق گرفتن و جدایی از همسرش جلوگیری خواهد کرد. حال تصور کنید این روند طلاق سخت تر هم بشود. زن های بسیاری از خشونت خانگی رنج می برند و تنها تعداد کمی از این زنان شهامت اعتراض و درخواست جدایی را در خود می بینند.

حال تصور کنید زنی که در سایه خشونت های جسمی و عاطفی و محدودیت زندگی می کند، به احتمال بیشتری شانسی برای رهایی از این ازدواج اشتباه که زندگی اش را تباه کرده نمی بیند و شهامتش را به طور کل از دست می دهد.



ازدواج و طلاق

ازدواج امری مقدس است و پیوند دو انسان و شکل گیری یک خانواده و یک کانون گرم را شامل می شود. از طرفی طلاق یعنی، جدایی یعنی از هم گستیختن یک کانون، یعنی بلاتکلیف ماندن کودک بین مادر و پدرش. طلاق رویدادی بسیار اضطراب برانگیز است و می تواند سلامت روانی را تحت تاثیر قرار دهد و افراد درگیر را دچار افسردگی و اضطراب کند. از طرفی فردی که طلاق گرفته است، مخصوصا خانم ها، متاسفانه در فرهنگ ما از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار نخواهد بود و به ناچار با مشکلات زیادی مواجه خواهد شد.

از آنجا که ازدواج ها در ایران معمولا به صورت سنتی رخ می دهند و دختر و پسر قبل از ازدواج با هم آشنایی ندارند، احتمال اینکه بعد از ازدواج با مشکلات فراوانی مواجه شوند بسیار بالا است. فکر می کنم به جای پاک کردن صورت مسئله، باید مسئله را از ریشه حل کرد، و ریشه مسئله دقیقا همین جاست!

اینجاست که باید مشاوره ی قبل از ازدواج فرهنگ سازی شود. باید تربیت مشاورانی که در ارائه ی مشاوره قبل از ازدواج و مشاوره خانواده و کمک برای حل مشکلات خانوادگی خبره هستند در اولویت قرار داده شود. تا از ازدواج هایی که سرنوشتی به جز فروپاشی در انتظارشان نیست، جلوگیری شود. و در وهله ی دوم در صورت بروز اختلافات، زوجین بتوانند مشاوره حرفه ای برای حل مشکلات شان دریافت کنند و طلاق را واقعا برای آخرین گزینه در نظر بگیرند.



این فرهنگ هنوز در کشور ما جا نیوفتاده است و بی اعتمادی بسیاری نسبت به روانشناسان و مشاوران در بین مردم وجود دارد. بخشی از این مسئله به این دلیل است که افراد از شنیدن چیزهایی که تمایل به شنیدنش ندارند بیزارند و اینکه مشاور به آنها بگوید با توجه به شرایط و شخصیت هایشان به درد هم نمی خورند برایشان گران تمام می شود. پس برای توجیه خود می گویند که روانشناسان خود دیوانه اند و چیزی نمی دانند.

اما از حق که نگذریم، بسیاری از افرادی که مشاوره قبل از ازدواج و مشاوره خانوادگی می دهند اصلا صلاحیت و شایستگی این کار را ندارند و افراد را ناچار به ملاقات وکیل برای طلاق می کنند! این چیزی است که باید به صورت زیربنایی به آن رسیدگی شود.

در ادامه بخوانید: