این مناطق به شدت برای عکاسی پیشنهاد میشه !

صبح حدود ساعت ۸ با بردیا با ماشین شخصی عازم قزوین شدیم و به قصد سفر به سنگ سوری تا درفک و ماسال از تهران فرار کردیم. مقصد اول ما سنگ سوری منطقه ای برای سنگ نوردی در محدوده ی لوشان بود. لوشان ۶۰ کیلومتر بعد از قزوین هست و بعد از کلی گشتن و نقشه چک کردن پیداش کردیم. چون تا حالا اونجا نرفته بودیم پیدا کردنش برای ما سخت شد. ماشین رو لب جاده پارک کردیم و با کوله های نسبتا سنگین که پر از ابزار سنگ نوردی بود حدود ۲۰ دقیقه از پاکوبی که مشخص بود بالا رفتیم تا به محل دیواره و مسیرهای سنگ‌نوردی رسیدیم.

مهراد مانی و یه سری از بچه های سنگ نوردی رشت رو دیدیم که اومده بودن برای سنگ نوردی و شب رو قصد داشتن که کمپ کنن.

گزارش برنامه سفر به سنگ سوری تا درفک و ماسال
عکس : فرزانه شهروی

من و بردیا مشغول صعود شدیم و مسیرهای مختلف با درجه سختی های مختلف رو صعود کردیم. برامون خیلی جذاب و خوشایند بود چون تا حالا توی اون منطقه نرفته بودیم و جنس دیواره و سبک مسیرها خیلی به دلمون نشست.
عصر حدود ساعت پنج و نیم به سمت جاده ی رشت و درفک به راه افتادیم. باید اضافه کنم که منطقه ی سنگ سوری منطقه ای پر از سنگها و دیواره های بلند هست. هیچ رودخونه و چشمه ای نداره اما به خاطر پوشش گیاهی درختان و سنگها سایه و خنکی‌ خوبی داره و برای کمپ کردن هم محل مناسب و امنیه.

توی مسیر از کنار توربینهای بادی منجیل رد شدیم که منظره ی فوق العاده ای رو با وجود سیل عظیم ابرها به وجود آورده بودن. حدود ساعت نه شب به رودبار و جنگل سیاهکل رسیدیم. جاده ای رو که به سمت درفک میرفت پیش گرفتیم ، کمی بالا رفتیم اما به خاطر تاریکی و نا آشنا بودن به جاده و گِل و سُر بودن مسیر از بالا رفتن منصرف شدیم. کمی‌ برگشتیم و بعد از پیدا کردن یه محل مناسب و مسطح ، پشت یک تپه ی کوچک کمپمون رو برپا کردیم، شام خوردیم و سریعا بیهوش شدیم چون روزش به اندازه ی کافی سنگ نوردی مارو از پا انداخته بود.

۸ مهر ۹۶

صبح با پنجره ای زیبا رو به چند پرچین و مزرعه و جنگل مواجه شدیم. هوا آفتابی و خنک  و آسمان آبی و پر از ابرهای پنبه ای بود. مشغول درست کردن صبحانه شدیم  و بعد از جمع کردن کمپ حرکت کردیم. حدود دو ساعت بالا رفتیم. کوه نوردای زیادی با گروه و تیم های خودشون اومده‌ بودن. توی مسیر به یک روستا و جنگل رسیدیم که آخرین جایی بود که ماشین های معمولی میتونستن بیان. پیاده شدیم تا کمی استراحت کنیم.

گزارش برنامه سفر به سنگ سوری تا درفک و ماسال

از شیر آبی که کنار کلبه ها بود ظرفهامون رو آب کردیم و در این حین با ۳ کوه نورد آشنا شدیم. طیبه، همسرش مهدی و محمد برادر مهدی. طیبه و مهدی عکاس بودن و طیبه نزدیک ۲۰ بار به اون منطقه اومده بود و همه جارو خوب بلد بود. باهم معامله کردیم و قرار شد که ما اونها رو با ماشینمون تا روی قله ببریم و اونها هم از ما عکاسی کنن و جاهای مختلف رو نشونمون بدن.

گزارش برنامه سفر به سنگ سوری تا درفک و ماسال

بعد از عبور از جاده ای به شدت سنگلاخی که ماشین های آفرود هم به زور میرفتن بالاخره به قله رسیدیم‌ و با صحنه های عجیبی رو به رو شدیم.

قله حالت یه کاسه ی بزرگ‌رو داشت و توی کاسه ییلاق عشایری بود که دامهاشون رو آورده بودن. آغل و طویله هایی رو با سنگ ساخته بودن که در گوشه و کنار معلوم بود. ماشین رو یه جا پارک کردیم و مشغول گردش شدیم. یه آبگیر تقریبا بزرگ هم اونجا وجود داشت که آب به شدت سردی داشت و دامها از اون استفاده میکردن.

گزارش برنامه سفر به سنگ سوری تا درفک و ماسال

در بخش شمالی هم منظره ی بی نظیری به چشم میخورد. دیواره ای با ارتفاع حدود ۵۰۰ متر که بعدا فهمیدیم روش مسیرهای سنگ نوردی توسط همون مهراد که سنگ سوری دیدیمش با دوستاش باز شده. دریای ابر هم با دریای خزر تلفیق شده بود و جنگلهای زیر پامون رو در برگرفته بود.

عکس : فرزانه شهروی

این منطقه به شدت برای عکاسی پیشنهاد میشه. در همون قسمت شمالی ولی چپ دیوار…

توفیق اجباری بود. من و بردیا مقصد خاصی مد نظرمون نبود. پس کوه نوردا رو به روستای شاه شهیدان که اونجا اقامت داشتن بردیم و شب رو بیرون از خونه ی ییلاقی اونها چادر زدیم و تا دیر وقت بیدار موندیم.
۹مهر۹۶

صبح،  اونجا هوای فوق العاده خوب و خنکی جریان داشت. بیرون از چادر اومدیم و دشت سبزی رو دیدیم که به جنگل و کوه های بلندی منتهی میشد‌ صبحانه رو مهمون گروه بودیم و بعد از خداحافظی با اونها به سمت رشت حرکت کردیم.

ده دقیقه بعد از اینکه توی جاده ی اصلی افتادیم از دور یه جاده ی فرعی رو دیدیم که بالای تپه ها میرفت. منو بردیا با کنجکاوی خاصی به سمت جاده رفتیم. توی جاده ی فرعی،  جاده ی فرعی دیگه ای هم وجود داشت که فقط برای ورود یه ماشین مناسب بود. راه باریک و گلی بود بعد از کمی رانندگی دیگه ماشین بالا نمیرفت و ما ماشین رو گذاشتیم و خودمون پیاده حرکت کردیم. جنگل به شدت بکر و تمیز بود. و البته ترسناک. از سکوت و زیبایی لذت میبردیم تا اینکه من علامتهایی رو روی زمین دیدم و از بردیا راجع بهش سوال کردم. اون هم با خنده و آرامش گفت جای‌ پای خرسه و خیلی خونسرد به راهش ادامه داد. 

گزارش برنامه سفر به سنگ سوری تا درفک و ماسال
عکس : فرزانه شهروی

من به شدت ترسیده بودم و با پرخاش و عصبانیت به بردیا گفتم که برگریم و جلوتر نمیرفتم. اما اون‌ میخندید و به راهش ادامه داد. من هم از سر لج، تنهایی به قصد برگشت به راه افتادم. چند دقیقه ای نرفته بودم که خودم رو تنها توی جنگل ناشناخته حس کردم. همه جور فکری از حیوون وحشی تا زامبی و جن و آدم خورا به ذهنم اومد و بعد از کلنجار رفتن با خودم دوباره به سمت بالا رفتم تا بردیا رو پیدا کنم.

بعد از ده دقیقه پیداش کردم و با عنق بودن و دعوا باهم به طرف ماشین اومدیم. ولی در کل تجربه ی فوق العاده جالب و خاصی بود.

از جاده ی فرعی به یه جاده خاکی پیچیدیم که بهش لوله گاز میگفتن و دلیلش هم وجود لوله های بزرگ گاز بود که به روستای حلیمه جان کشیده میشد. دریاچه ای به اسم عروس توی این روستا هست که ما قصد کردیم به اونجا بریم. به دریاچه رسیدیم و با ماشین دنبال جای مناسب بودیم که طیبه اینارو دوباره دیدیم و ماجراهای روز قبل رو براشون تعریف کردیم و ناهار رو دوباره کنار هم‌ خوردیم.بعد از استراحت مختصری عصر رو به ماسال حرکت کردیم.
۱شنبه غروب ۹ مهر

به ماسال رسیدیم. بارون میومد. اما ما اینقدر بالا رفتیم و ابرهارو رد کردیم که ستاره ها نمایان شدن‌. کلبه ها به خاطر تعطیلات خیلی گرون شده بودن و ما باز هم کمپ کردیم.

گزارش برنامه سفر به سنگ سوری تا درفک و ماسال
عکس : فرزانه شهروی

آلاچیق کهنه ای پیدا کردیم و چادرمون و توی اون برپا کردیم تا از بارون و آب در امان باشیم.
آتش درست کردیم و مشغول اماده سازی شام بودیم که دو پسر‌به ما ملحق شدن و شبمون رو از سکوت دراوردن. بعد از خوردن شام هم به کلبه ی خودشون برگشتن.
۲شنبه ۱۰ مهر۹۶

صبح با صدای زنگوله ی گوسفندا که از زیر آلاچیق و دور و بر رد میشدن بیدار شدیم. صبحانه رو با سه تا سگ که دیگه دوستامون شده بودن شریک شدیم. کمی از اطراف عکاسی کردیم، ماشین رو سرویس کردیم و بعد به راه افتادیم.

توی‌مسیر‌ برگشت هم به موزه ی خانه های گیلان‌سر زدیم که چند هکتار‌ مساحتش بود و خونه هایی به قدمت ۴۰۰ سال رو به اونجا منتقل کرده بودن.

سفر‌رو به پایان‌ میرفت و ترافیک و آلودگی هوا هم بیشتر میشد.

کمپ کردن هر سختی ای که داشته باشه یه مزیت بزرگ‌ داره، اینکه میتونی هر صبح پنجره ای زیبا و متفاوت به طبیعت باز کنی و به آفتاب سلام کنی.

 

در ادامه بخوانید