در فیلم jojo rabbit شاهد ورژن جدید فیلم زندگی زیباست هستیم. با ما در نقد و بررسی فیلم jojo rabbit همراه باشید.
فیلمی که با وجود این که کم لطفی های خیلی زیادی رو از منتقدین تجربه کرد, اما همچنان حرف های زیادی بین فیلم های برتر امسال برای گفتن داشت.



نقد و بررسی فیلم jojo rabbit

فیلم jojo rabbit, فیلمی که جایزه ی بهترین فیلمنامه ی اقتباسی رو از آکادمی اسکار دریافت کرد، فیلمیه که می تونیم اون رو ورژن امروزی فیلم life is beautiful از روبرتو بنیگنی نامگذاری کنیم. فیلمی ساخته ی تایکا وایتیتی که خودش هم به زیبایی در فیلم ایفای نقش می کنه, یکی از جذاب ترین فیلم های امسال از لحاظ سوژه است.
نمی خوام اسم کمدی رو روی این فیلم بذارم. خلاصه ی ژانر این فیلم نشون دادن عمیق ترین و سیاه ترین دردها در زیبا ترین و دلنشین ترین حالت ممکنه.

بعد از دیدن فیلم و بازی فوق العاده ی رومن گریفین دیویس بازیگر ده ساله ی این فیلم در نقش جوجو به این فکر کردم که کاش آکادمی بزرگی مثل اسکار هر سال جایزه ای رو برای بازیگران خردسال داشت و اگر همچین جایزه ای وجود داشت مطمئنا برای این پسر بود چون بی نهایت فوق العاده، باور پذیر و درست بازی کرد.

داستان این فیلم در رابطه با مادری به نام رزی با بازی شاهکار اسکارلت جوهانسون و پسر ده ساله ای به نام جوجو در آلمانه. پدری که از جنگ بر نگشته، و پسری ده ساله که زندگیش با جنگ، تعصبات و افکار هیتلری آمیخته شده.
عشق بزرگی برای ورود به ارتش نازی ها داره، نازی هایی که در این فیلم احمق نشون داده شدن و شاید یکی از دلایل بزرگ کم لطفی به این فیلم همین موضوع بوده باشه.

پسر تعصب و علاقه ی شدید و افکار متعصبانه ی خاص و دشمنی عجیبی با یهودی ها داره. در خیال خودش با هیتلری حرف میزنه که در ذهنش بهترین و فوق العاده ترین ادمه.
در مقابل مادری رو میبینیم که بی نهایت حامی پسرشه و شاید در ابتدا تصور کنیم اون هم عقایدی شبیه پسرش داره. اما زمان که جلو میره زنی قدرتمند رو میبینیم که مخالف صد درصد تعصبات فکری کشورش و همین طور پسرشه.
اون دختری یهودی رو پشت دیوارهای خونش مخفی کرده و بهش پناه داده.

نقد و بررسی فیلم jojo rabbit

اسکارلت جو هانسون امسال درخشید و به نظرم با بازی در فیلم های marrage story و jojo rabbit از حالا به بعد مسیر درخشانی رو در پیش داره. رزی داستان، نه تنها به یک یهودی پناه داده که اعمال ضد حکومتی رو هم انجام میده و شعار آلمان ازاد رو در شهر پخش می کنه.
این زن اما برای پسرش مادر ترین مادر جهانه، تنها اون رو بزرگ کرده و وقتی پسرش دلتنگ پدر میشه از دوده های شومینه برای ریش گذاشتن و در نقش پدر فرو رفتن استفاده می کنه. این صحنه شاید یکی از ماندگارترین سکانس های سال ۲۰۱۹ به حساب بیاد.

مطمئنا که این فیلم جزو اون دست فیلم هاییه که تا سالیان سال با دیدن تکه ای از سکانس هاش لبخند روی لباتون میاد و یاد قصه ی پر از درد و در عین حال زیبای این فیلم میوفتید.

ماجرا اما از اونجایی شروع میشه که پسر، اون دختر یهودی رو اتفاقی توی خونشون پیدا می کنه، و می تونید حدس بزنید که چه ری اکشنی نشون میده، نمی تونه اون دختر رو لو بده چون پای مادرش گیره. پس مجبوره باهاش کنار بیاد، و این کنار اومدن باعث میشه بفهمه یهودی ها هم آدمن، از سقف آویزون نمیشن که بخوابن، شاخ ندارن و شایعات دیگه که جامعه به اون ها دامن زده بود واقعی نیستن.

این فیلم دقیقا دست روی بزرگی تاثیر جامعه روی شکل گیری شخصیت و افکار نسل جدید گذاشت. نسلی که با دروغ بزرگ میشه، با نسلی که حداقل در بخشی از زندگیش حقایق رو دیده تفاوت زیادی داره و چه بسا خطرناک تره.

کنایه های فوق العاده ای در فیلم وجود داره. مثلا پسر در رابطه با یهودی ها کتابی تهیه کرده  بود و از اون ها یک موجود عجیب و غریب ساخته بود و این کتاب توسط یکی از فرماندهان پیدا میشه و بعد از خوندش این جمله رو میگه که کاش همه ی بچه ها مثل تو تعصبات کورکورانه داشتن. یا اتاقی که درش عکس های هیتلر نصب شده بود اتاقی که شبیه به اتاق بچه نبود، اما فرمانده گفت این اتاق، اتاق بچه ی مورد علاقه ی منه.

فیلم فوق العادست. چون اونقدر همه چیز رو زیبا نشون داده و اونقدر سیاهی ها رو با زیبایی سفید کرده که هیچ وقت فکر نمی کنید اتفاق بدی تو فیلم بیوفته اما دقیقا همینجاست که در یک صحنه ی بی مقدمه و غافل گیر کننده رزی رو به دار آویخته شده میبینیم.
اما باز هم در زیبا ترین حالت ممکن چون فقط پای رزی رو میبینیم و پسری که مادرش رو از دست داده و حالا اونه که بند کفش های باز مادرش رو میبنده.

در این سکانس اونقدر شوکه شده بودم که فقط داشتم اتفاقات رو پشت هم میچیدم، جرات کارگردان و زیبایی فیلم نامه رو ستایش میکردم.
و حالا از اون جا به بعد پسر فقط اون دختر یهودی رو داره، دختری که یه روزی دشمنش بود، اما پسر حالا عاشقش شده و تاکید می کنه این عشق از جنس عشق یه برادر کوچیکتر نیست.

در قسمتی از فیلم دختر راجع به یهودی ها برای جوجو توضیح داد. که ما اول توی غار زندگی میکردیم. شکار میکردیم و من به عنوان بیننده فقط درگیر این موضوع بودم که چطور نویسنده در قالب فیلم حرف های بزرگ خودش رو منتقل می کنه. ما هممون از یه جا اومدیم و فرقی نمی کنه الان کجا باشیم. اون دختر زندگی یهودی ها رو توصیح میداد و پسر داستان نفهمید که این قصه ی همه ی ما انسان هاست.
جنگ میشه، آلمان ها میبازن و حالا جای دختر یهودی و جوجو عوض میشه، حالا دنیای بیرون برای دختر جای امن تریه،.
رقص آخر این فیلم جزو موندگارترین سکانس های امساله و بی نهایت لذت بخش و زیبا.
فیلم برداری این فیلم، سکانس های دوچرخه سواری جوجو و رزی و پیاده رویشون اونقدر به زیبایی و هوشمندانه تصویر برداری شده که مدام توی ذهنتون این رو تکرار می کنه که لوکیشن این فیلم چقدر جای قشنگیه، و به نظرم هدف کارگردان هم همین بود، نشون دادن زیبایی ها.
جمله ی پایانی این فیلم از رینر ماریا ریلکه، به نظرم خلاصه ای از تمام این فیلم بود، بگذار هر اتفاقی برایت بیوفتد، زیبایی و ترس، به راهت ادامه بده، هیچ حسی ابدی نیست.
هیچ حسی ابدی نیست که از پسر بچه ی متعصب حرص درار ابتدای فیلم به پسر دوست داشتنی پایان فیلم میرسیم، که گذرونده تمام روزهای سخت و به لبخند امروزش رسیده.
جایی که در فیلم دوست جوجو بهش میگه شاید ما تو سپاه اشتباهی هستیم. مفهومی عمیق رو در خودش داره. حتی افکارمون و چیزهایی که به شدت سرشون تعصب داریم چیزهایی گذران و ممکنه روزی بیاد که مخالف صد در صد افکار امروزمون باشیم.

کاش بتونیم شبیه رزی راستان فقط زیبایی های زندگی رو ببینیم و وقتی یه ماشین پر از سربازهای خونی و زخمی دیدیم فقط اون زخم و درد رو نبینیم و ببینیم که اونا به خونه برگشتن. که ببینیم حالا می تونن برن و به مادرشون سلام کنن. که مطمئنا این سکانس هم یکی از زیبایی های فوق العاده ی این فیلم بود.

فیلم پر از مفهومه و کاش که درک شه.
امیدوارم تونسته باشم بخشی از اونچه در این فیلم برام جذاب بود رو بهتون منتقل کنم و امیدوارم مثل من از دیدن این فیلم زیبا لذت ببرید.