در این قسمت از سریال see هیجان و تعلیق را تجربه می کنید. با ما در نقد و بررسی قسمت ششم سریال see همراه باشید.

از اینجا نقد و بررسی قسمت های قبلی سریال see رو مطالعه کنید.

نقد و بررسی سریال see

از جذابیت های سریال اینه که تو هر قسمت , بعدی از زندگی آدم های نابینا و طریقه ی سازگار کردن خودشون رو با این شرایط میبینیم،  که بی نهایت برامون لذت بخشه. حالا دیگه به خوبی می دونیم برای به هم فهموندن این که کجان و چطور به هم برسن اونقدر بشکن میزنن تا همدیگرو پیدا کنن.



یا نامه هایی که با زبان برجسته ی خودشون می نویسن.
جنگ و نبوغ باباواس برای کشتن و جا خالی دادن و پیدا کردن و گول زدن آدم ها.
نکته ی بی نظیر دیگه شاید زنگ ماگرا بود، زمانی که فهمیدیم یادگاری که از پدرش   نگه داشت در واقع زنگی بود که ثابت می کرد متعلق به خونواده ی ملکه است.
اما همون طور که سریال ما رو شرطی کرده به این که تو هر قسمت بر خلاف انتظاراتمون عمل کنه، تو این قسمت بهمون نشون داد تصویر تاریکی که از ماگرا برای خودمون ساختیم اونقدر ها هم سیاه نیست. در واقع ماگرا با تمام وجود داره تلاش می کنه تا بچه هاش رو زنده و سالم بهش برسونن.

see

در ادامه ی نقد و بررسی قسمت ششم سریال see

ماگرایی که حالا می دونیم ملکه خواهر بزرگ ترشه، و به خاطر جاه طلبی هاش می خواست جای خواهرش رو بگیره. اما همون طور که در نقد قبل بهش اشاره کردم، ملکه از اون تیپ شخصیت هاییه که هر چقدر پیش میره شاید علاقه ی شما بهش بیشتر بشه. مخصوصا حالا که می دونیم ماگرا در واقع جرلامارل رو از ملکه دزدیده و قصه ی عاشقانه ی عجیبی هم پشت این ماجراست.

اما بوتس، پسر جرلامارل کسی که بهش اعتماد کرده بودن باباواس و خونوادش رو برای نجات جون خودش تو غاری حبس کرد. غاری که تو تمام طول این قسمت باباواس و خونوادش سعی در فرار ازش داشتن و به نظرم همین باعث شد شاید این قسمت کمی کسل کننده پیش بره. چیزی که از این سریال بعیده. و حالا هانیوا تحت فشاره چون اون باعث شد که بوتس وارد گروه شه.



ماجرا از این قراره که گوشه ی دیگه ی این دنیا ملکه که حالا می دونیم خواهر آسیب دیده ی ماگراست تو وضعیت بدی گرفتار شده.

از لفظ آسیب دیده استفاده کردم، چون اون همه خشم و نفرتی که تو ملکه به چشم میبینیم دلیلش همون طور که خودش توضیح داد خشم و بی توجهی پدرشه، خواهریه که از خودش کوچیک تره و همیشه برای پدر عزیزتر بوده و باعث شده اون نادیده گرفته شه،اون خشمگین از عشقی ربوده شدست و تمامی این خشم ها دختری رو ساخته که در ابتدای کار ازش متنفر بودیم و حالا شاید کمی درکش می کنیم.

سرسال see

در ادامه ی نقد و بررسی قسمت ششم سریال see

بوتس خیانت کرد نه فقط به باباواس و خونوادش بلکه تمام آدم های اطرافش رو هم قتل عام کرد و کار رو به جایی رسوند که مادرش هم خواستار مرگش شد. اما ماجرا این جاست که بوتس حالا دیگه خودش رو تبدیل به دست راست مارگرا کرده مارگرایی که حالا می خواد خواهرش رو نجات بده.

این اپیزود اگرچه از نظر هیجان چیزی کم نداشت، صحنه ی جنگ باباواس لحظه های فرار از اون غار و در سکانس های انتهایی باباواسی که باید خودش رو به بالای دیوار می رسوند پر از اضطراب بود. اما به نظرم نسبت به سایر قسمت ها هیجان موضوعی کم تری داشت و مطمئنا نمیشه این رو نقدی به سریال به حساب آورد.



چون همون طور که در فیلم های سینمایی هم دقایق فراز و فرود داریم، گاهی در سریال ها اپیزود هایی فدای ستون چینی داستان میشن پایه ریزی هایی که نیازه برای به وجود اومدن صحنه های هیجان انگیز در قسمت های بعد.

همون طور که قبلا هم گفتم نقطه قوت این سریال داستان های متفاوتیه که قراره در یک نقطه به هم مرتبط شن و مطمئنا در قسمت آینده دیدار و نجات ملکه توسط خواهرش و خشم و انتقام می تونه صحنه های بی نظیری رو برامون به تصویر بکشه.

در ادامه بخوانید » نقد و بررسی قسمت هفتم سریال see ; نوری که قلب را کور می کند!