با نقد و بررسی قسمت پنجم فصل پنجم سریال Peaky blinders همراه ما باشید.از اینجا نقد و بررسی فصل پنچم سریال peaky blinders قسمت های قبلی رو مطالعه کنید. این قسمت برعکس فصل های قبل که توی قسمت یکی مونده به آخر نشون میداد تامی توی بدترین و سخت ترین شرایط ممکنه، زیاد سعی نکرد که بگه تامی راهی برای پیروزی نداره و برعکس اومد و گفت که تامی نقشه هایی هم داره.

قبل مطالعه بررسی قسمت پنجم بخوانید»


ادامه نقد و بررسی قسمت پنجم فصل پنجم پیکی بلایندرز دارای اسپویل هست پس مراقب باشید.

قسمت قبل جایی تموم شد که توی یک سکانس شوکه کننده، پالی به همسر آرتور یعنی لیندا شلیک کرد. ما هم یک هفته منتظر بودیم که ببینیم عواقب مرگ لیندا چیه ولی توی این قسمت میبینیم که تیر به بازوی لیندا خورده و لیندا صحیح و سالمه. واقعا نمیدونم اگه تیر به بازوی فردی برخورد کنه، دلیل خوبی برای اونجوری افتادن روی زمین هست یا نه. شاید لیندا زیادی نازک نارنجیه یا شاید هم به خاطر فشار عصبی اون لحظه بوده. هرچی نباشه ما هم داشتیم سکته میکردیم.

سکانس ابتدایی سریال که لیندا رو روی میز میزارن و همه دورش جمع میشن، از بهترین سکانس های این فصله. کل این سکانس بدون کات به نمایش در میاد که اون رو به سکانس واقعا چشم نوازی تبدیل کرده. ساختن اینجور سکانس ها واقعا سخته. هم برای تیم بازیگری هم برای بقیه عوامل سریال. نتیجه سکانسی شده که لحظه به لحظه جذاب و جذاب تر میشه و لحظاتی بیننده رو سرجاش میخکوب می‌کنه.

نقد و بررسی فصل پنجم سریال پیکی بلایندرز

ستاره این سکانس و پاول اندرسون (آرتور) که در نشون دادن ضعف شخصیت آرتور سنگ تموم میزاره. آرتور بعد از اینکه توسط لیندا از خودش رونده میشه، دوباره خلق و خوی وحشی خودش رو پیدا می‌کنه. نویسنده ها میتونن با استفاده از یک آرتور که دیگه چیزی برای از دست دادن نداره، توی قسمت بعد سکانس های زیبایی رو خلق کنن. مثل همین قسمت که بعد از اینکه آرتور و همراهاش موقع تحویل گرفتن مورفین ها مورد حمله قرار میگیرن، آرتور اسلحه به دست میزنه به دل دشمن و همه رو به رگبار می‌بنده. نتیجه میشه سکانسی که هم دیدنش لذت بخشه و هم ترسناکه که چطور یک نفر این همه آدم رو به قتل میرسونه.

توی مهمونی تامی و بعد از اینکه به جراحت لیندا رسیدگی کردن، آزوالد موزلی سخنرانی خودش رو برای جمع کردن طرفدار بین مهمانان خونه ی شلبی ها شروع می‌کنه. اینجور که معلوم بود آدم های مهمی هم اونجا بودند که موزلی اینجور خودش رو به آب و آتیش زد. البته من هم اگه از ایتالیایی ها پول گرفته بودم، از هر فرصتی استفاده میکردم. در حقیقت آزوالد موزلی از ایتالیایی ها برای ترویج فاشیسم در انگلستان پول گرفته بود. به همین خاطر هم بعد از جنگ جهانی دوم محکوم شد ولی به خاطر نفوذی که اعضای اتحادیه فاشیسم در انگلستان داشتند، تونست به کارش یعنی ترویج فاشیسم ادامه بده.

توی این قسمت تلفات جانی هم داشتیم. بن یانگر، مردی که با آیدا رابطه داشت و اطلاعاتی که تامی از موزلی میاورد رو به افراد مقام بالا تحویل میداد، توی این قسمت به خاطر انفجار بمب درون ماشینش کشته شد. معلومه که موزلی بین مقام های بالا افرادی رو داشته و فهمیدن که یانگر در حال جمع کردن مدرک بر علیه اونهاست.

آیدا بعد از خبردار شدن از مرگ یانگر میگه که مرگ همیشه همراه خانواده شلبیه. آیدا درست میگه و کاملا حق با اونه. تقریبا همه اعضای خانواده شلبی یکی از عزیزانشون رو از دست دادن. شاید همه فکر کنن که تامی مرد قدرتمندیه و هیچ چیز نمیتونه اون رو بشکنه ولی عذاب وجدان مرگ نزدیکانش داره ذره ذره اون رو نابود می‌کنه.

توی این قسمت تامی اقدام های خودش رو برای خودکشی تکمیل می‌کنه. در اواسط سریال و بعد از مرگ بن یانگر، تامی وارد ماشینش میشه و با اینکه تقریبا مطمئنه که با روشن کرد خودرو باعث انفجارش میشه، باز هم بعد از دیدن توهم گریس ماشین رو روشن می‌کنه. اینجا تامی خوش شانسی میاره و توی ماشین بمبی نیست که منفجر بشه.

نقد و بررسی فصل پنجم سریال peaky blinders

اما این سکانس نشون میده که هنوز هم مشکلات ذهنی تامی توی ذهنش وجود داره. هرچقدر هم که تامی دشمنان زیادی داشته باشه باز هم بزرگترین دشمن تامی،خودشه. احتمالا گربه سیاهی هم که تامی تویی خوابش دیده بوده نشونه ای از خودشه که همیشه در تقلا برای کشتن خودشه. اما همیشه مغلوب خودش میشد و نمیتونست به زندگی خودش خاتمه بده. تا اینکه گریس بهونه ای شد برای پیروزی اون قسمت از تامی که میخواد به زندگی خودش خاتمه بده و از عذاب وجدان و وظایفش فرار کنه.

یکی از جنبه های زندگی تامی،دوران خدمتش توی جنگه. اون دوران عوارض زیادی روی تامی داشته و به گفته شخصیت ها از اون موقع به بعد بوده که تامی به این شخصیت سرد خودش تبدیل شده. توی این قسمت تامی به دیدار یکی از خاطراتش از اون دوران می‌ره. یکی از دوستان دوران جنگش که توی آسایشگاه روانی بستری شده. تامی بعد از گفت و گو با دوستش بهش میگه که قصد داره اون رو فراری بده. بین گفت و گوها میفهمیم که دوست تامی در جنگ تک تیرانداز بوده و تامی قصد داره که با کمک دوستش، موزلی رو به قتل برسونه.

به نظر میاد تامی برای توجیه خودش که نیازی نیست خودش رو بکشه و دنیا بهش نیاز داره، هر از گاهی دست به کارهای خوبی میزنه. مثل کارهای خیر و یا تأسیس یتیم خونه ها. حالا توی بزرگ ترین هدفش میخواد که موزلی رو ترور کنه. به نظر میاد تنها راه تامی برای برای آروم کردن گربه ی سیاه درونش همین کاره.

میتونیم بگیم بزرگترین غایبین این قسمت هم مایکل و همسرش جینا بودن که بجز موقع سخنرانی موزلی، جای دیگه ای دیده نشدن. احتمالا نویسنده ها سورپرایزی درباره مایکل و جینا دارن که می‌خوان توی قسمت آخر این فصل اون رو نشون بدن.

یکی از ایراداتی که میتونم تا به اینجای کار از سریال بگیرم اینه که استفاده درستی از بچه های تامی نکرده. نویسنده ها میتونستن با وارد کردن بچه های تامی به داستان و بیشتر کردن نقش اون ها، صحنه های دراماتیک بیشتری مثل دو قسمت اول این فصل بسازن. حتی میتونستن دلیل دیگه ای برای جدال بین دو نیمه ی تامی برای موندن پیش پیش بچه هاش یا خاتمه دادن به زندگی خودش بدن.

ممنون از اینکه با نقد و بررسی قسمت پنجم فصل پنجم سریال Peaky blinders همراه بودید. حتما نظرات خودتون رو درباره این قسمت، از طریق بخش کامنت ها با ما در میون بزارید.

در ادامه بخوانید» نقد و بررسی قسمت ششم فصل پنجم سریال peaky blinders ؛ تلاش برای تغییر تاریخ