آیا قرار است از ماجراجویی های اپیزودیک ریک و مورتی فاصله بگیریم؟

چرا به نظر می رسد که سریال ریک اند مورتی، نسبت به روزهای اولش، دستخوش تغییرات زیادی شده است؟ چرا حال و هوای هر فصل با سایر فصل ها فرق دارد؟ آیا قرار است به مرور زمان ماجراجویی های بدون عواقب چندان جدی، محو شوند و یک داستان خطی منسجم جای آنها را بگیرد؟ با بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی مجله وارونه همراه باشید تا این سوالات و پاسخ های آنها را بررسی کنیم.

یکی از معروف ترین ویژگی های سریال Rick and Morty، درگیری خالقان سریال و شخصیت های داستان بین روند اپیزودیک و خطی است. دو فصل ابتدایی این سریال، به شکل دیوانه واری، حالت خونسرد، سرخوش و بیخیالی دارند و قلب مخاطبان بیشماری را تسخیر کرده اند.

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

از نظر بسیاری از تماشاگران، تماشای دنیایی بی نهایت بزرگ و گسترده که در آن، هر چیزی ممکن است، فرصت نابی را برای ما فراهم کرده که بتوانیم راجع به اینکه چه چیزی واقعا مهم است و چه چیزی آنقدرها هم اهمیت ندارد، فکر کنیم. سریال ریک و مورتی، در فصل های اولش، باعث می شود مخاطب راجع به رفتار درست در دنیایی که چه با ما و چه بی ما به زندگی ادامه می دهد، تامل کند و همین نکته، بحث های جذابی را در بین طرفداران به وجود می آورد.

تغییر تدریجی سریال Rick and Morty

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

اما بعد از فصل سوم، حال و هوا تاحدود زیادی تغییر می کند. از نظر بسیاری از بینندگان، فصل سوم نقطه اوج سریال محسوب می شود. این فصل، دارای تعدادی از بهترین و درجه یک ترین اپیزودهای کل تاریخ این سریال است؛ مانند: ریک خیارشوری، میکس آپ ریکلنتیس (این اپیزود به “قصه هایی از سیتادل” هم معروف است)، ریک-تگاری شاوریک و… فصل سوم، با نگاهی عمیق تر، به مسائل و مشکلات روانشناختی می پردازد.

این فصل، با دیدگاه جدی تری اختلاف و طلاق جری و بث، تاثیر این اختلافات بر روی سامر و مورتی و مهم تر از همه، علت رفتارهای سمی ریک را بررسی می کند. فصل سوم ریک و مورتی، شخصیت ها را به عنوان انسان هایی عادی و ملموس به تصویر می کشد که می توان با ریشه یابی مشکلات و بررسی گذشته‌شان، به علت تصمیمات کنونی آنها پی برد.

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

فصل سوم ریک و مورتی، فقط به علت شخصیت پردازی بی نظیر و قابل تحسینش، نقطه اوج سریال نیست؛ این فصل، به سرنخ های ریز و درشتی که در دو فصل قبلی نمایش داده شده بودند، می پردازد و آنها را گسترش می دهد. معروف ترین آنها، مورتی شرور است که قبلا، آشنایی بسیار کوتاهی با او در فصل اول داشتیم. فصل سوم، سیتادل را بعد از ترور اعضای شورا توسط ریک نشان می دهد (به عواقب اینکار ریک اشاره می کند) و به شکل تلخی، به مخاطبان یادآوری می کند که این حکومت عجیب و غریب، فقط ظاهرش عوض می شود و در نهایت، چرخ آن کاملا براساس سوءاستفاده از مورتی ها و ریک ها می چرخد.

علاوه بر دو اپیزود سیتادلی که خیلی مفید و بدون اضافه گویی، تاثیر رفتار ریک بر روی یک جامعه کامل را شرح می دهند، ما شاهد بک استوری ریک در قسمت ریک-تگاری شاوریک هم هستیم (هرچند ریک در ابتدا اعلام کرد این خاطره فیک است، اما بعدا مشخص می شود که چنین چیزی حقیقت ندارد و داستان واقعی، فقط کمی پرجزئیات تر است). در چند اپیزود فصل سوم ریک اند مورتی، ما می بینیم که مورتی و سامر به خاطر طلاق والدینشان در حال خوبی به سر نمی برند و ریک هم از همین موضوع سوءاستفاده می کند و سلامت آنها را به کلی نادیده می گیرد – موضوعی که شاید در ابتدا جوک به نظر برسد، ولی بعدا ما در سریال با عواقب جدی آن روبرو می شویم.



فصل چهارم Rick and Morty، به شکل محسوس تری، دنباله راه فصل سوم را می گیرد

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

و اما فصل چهارم. فصل چهارم ترجیح می دهد به جای اینکه مثل فصل سوم، آرام و بی سروصدا، به صورت نامحسوس اشاره کند، حرفش را تمام و کمال و با صدای بلند بزند. این فصل، مثل یک اعتراف عاجزانه است؛ چیزی که شاید به این شکل تفسیر شود: «ما می دونیم ماجراجویی بدون عواقب چقدر باحال و سرگرم کننده‌ست، ولی یه سری اوقات هم باید تقاص کارهامون رو پس بدیم». تولید فصل چهارم ریک و مورتی، یکی از سخت ترین و استرس‌زاترین کارهایی بوده که خالقان سریال مجبور به انجام دادنش بوده اند. آنها دیگر آن آزادی روزهای اول را ندارند و نمی توانند هر وقت دلشان خواست، دل به دریا بزنند و هرچیزی که دوست دارند را امتحان کنند، بدون اینکه از عواقبش بترسند.

فصل چهارم، بعد از فصل سوم منتشر شد؛ فصلی که همه می دانند چقدر ناب و قابل تقدیر است. فصل سوم، پربیننده ترین فصل این سریال تا به حالا محسوب می شود و به همین دلیل، تکرار موفقیت فصل سوم در فصل چهارم، خیلی خیلی سخت است. به ویژه با توجه به اینکه در حال حاضر ادالت سوییم از موفقیت چشمگیر ریک و مورتی ماهی می گیرد و اپیزودهای جدید را تمدید می کند. دقیقا به همین دلیل است که از فصل چهارم به بعد، نه ریک و مورتی و نه خالقان سریال، آن آزادی و سرخوشی ایام قدیم را ندارند. اکنون، زمانی است که آنها باید مراقب تک تک کارهایشان باشند.

فصل چهارم ریک اند مورتی – تقریبا – برای اولین بار، به شکل صادقانه و آشکاری، به رابطه سمی ریک با اعضای خانواده، به ویژه مورتی می پردازد و به شکل تکان دهنده ای، به ما جنبه تاریک ماجراجویی های ریک و مورتی را نشان می دهد. خالقان سریال، نمی دانند که باید طبق فرمول قدیمی، یعنی هرچه بادا باد، پیش بروند یا اینکه یک داستان خطی، با عواقب مشخص و قوس های شخصیتی را روایت کنند. آنها سعی دارند مزه دهان مخاطب را بچشند و ببینند چه چیزی می تواند در ادامه باعث موفقیتشان شود.



دور شدن ریک از جایگاه «قدرت اصلی» در فصل چهارم

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

خیلی از مخاطبان، ترجیح می دهند ریک و مورتی تا ابد سبک داستانگویی اپیزودیک خاصش را حفظ کند. از نظر آنها، چیزی که باعث ماندگاری و محبوبیت این سریال شده، متحیر شدن بینندگان در تک تک قسمت هاست و همین “بدون عواقب بودن” ماجراهای ریک و مورتی، حال و هوای پوچ گرایانه تلخ و جذابی را به سریال اضافه کرده است. از طرف دیگر، تماشاگرانی هستند که فکر می کنند وقت تغییر از راه رسیده: ما به اندازه کافی عیاشی های ریک در وسعت کیهانی را دیده ایم و هر بار به درماندگی نوه بیچاره اش پی برده ایم؛ حالا زمان آن شده تا ریک به صورت جدی با خودش، و احساساتش نسبت به خودش، روبرو شود، نه اینکه دوباره و دوباره و دوباره از زیر بار اینکار فرار کند.

فصل چهارم ریک و مورتی، با اپیزود فراموش نشدنی “خمره اسید”، به شکل دردناکی با قربانی کردن مورتی، به ما می گوید که شاید به نظر برسد که برخی کارها عاقبت چندانی ندارند، اما حقیقت این است که کوچک ترین و حتی معصومانه ترین اعمال ما، اثری غیرقابل انکار بر دنیا می گذارند. همچنین در قسمت هفتم این فصل، می بینیم که ریک و مورتی در حالی که تصور می کنند مثل شخصیت های جنگ ستارگان هستند، یک تمدن کامل را به خاک و خون می کشند و بعدا، وقتی محبور می شوند دوباره به آنجا برگردند، با شاهکاری که از خودشان به جا گذاشته اند، روبرو می شوند؛ اتفاقی که تا آن زمان، در ریک و مورتی، کم سابقه بود. ریک خودش این را می داند و به مورتی می گوید: «ببین، برای همینه که هیچ وقت به اونجاهایی که قبلا سر زدیم، برنمی گردیم».

فصل چهارم، بیشتر از فصل سوم، برای معرفی کردن ریک به عنوان یک انسان عادی وقت می گذارد. او تقریبا حکم مارتین دین – پروتاگونیست کتاب جزء از کل – سریال ها را دارد، با این تفاوت که ما تقریبا از ابتدا علت جنون مارتین را متوجه شدیم و دلیل او برای عذاب دادن پسرش، جسپر (شما بخوانید مورتی) را درک کردیم، اما در بخش عظیمی از سریال ریک و مورتی، احساسات و افکار درونی ریک برای مخاطب، به دور از دسترس قرار دارند و چیزی “به صورت کاملا مستقیم” درباره‌شان گفته نمی شود. با این حال، فصل چهارم، در اپیزود «پیرمرد و دستشویی» یا «Star Mort Rickturn of the Jerri» شخصیت ریک را از آن جایگاه خداگونه اش دور می کند.

در فصل چهارم، ریک متوجه می شود که چقدر تنهاست و چقدر به اطرافیانش آسیب های غیرقابل بخششی وارد کرده است. بعد از اینکه او متوجه قضیه بث و کلون او می شود، اعتراف می کند: «من واقعا پدر افتضاحی هستم». فصل چهارم ریک و مورتی، ریک را از وضعیت غیرقابل تغییر دیوانه کننده اش بیرون می آورد و به مخاطب امید می دهد که حتی ریک هم، اگر بخواهد، قادر به تغییر کردن است.



آشفته بازار فصل پنجم ریک اند مورتی

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

یادتان می آید قبل تر درباره دودستگی مخاطبان در واکنش به خطی یا اپیزودیک بودن داستان ریک و مورتی صحبت کردیم؟ خب، فصل پنجم به خوبی پاسخ هر دو دسته را می دهد. این فصل، هم دارای اپیزودهایی است که سعی دارند شبیه اپیزودهای کلاسیک معروف باشند و هم اپیزودهایی که تعدادی از خطوط داستانی سریال را پیگیری می کنند.

اپیزودهای دسته اول، خودشان به دو بخش تقسیم می شوند: بخش اول، امثال Mortyplicity که با حفظ فضای وحشتناک و غیرقابل پیشبینی ریک اند مورتی، ما را به سفری بی نظیر و مثال زدنی می برند و بخش دوم، امثال Rickdependence Spray که حقیقتا در عین حال که سمی و به شکل خنده داری، افتضاح و تازه هستند، مخاطبان را عمیقا ناامید می کنند. قسمت هایی مثل Rickdependence Spray، اگر بیشتر از حد مشخصی، تکرار شوند، بیننده را به این نتیجه می رسانند که ایده های سازنده سریال به پایان رسیده است.

با اینکه تعداد زیادی از قسمت های فصل پنجم، که حالت اپیزودیک دارند، از کیفیت پایینی برخوردار هستند، اپیزودهایی که دنباله داستان های فصل های قبلی را می گیرند، بهترین قسمت های این فصل را تشکیل می دهند. قسمت هشتم، سرنوشت مرد پرنده ای را بعد از نبرد فصل چهارم پیگیری می کند و اشاره هایی هم به بک استوری ریک دارد، قسمت نهم، به ما نشان می دهد که ممکن است دکمه ریست ریک و مورتی همیشه هم کار نکند و در نهایت، قسمت دهم، بعد از اینکه ادامه پیام قسمت نهم را شفاف تر، قابل درک تر و کوبنده تر به ما انتقال می دهد، با یک اپیزود سیتادلی، انتظارات طرفداران را برآورده می کند. این اپیزود، رابطه سمی ریک و مورتی را زیر ذره بین قرار می دهد و علت و جزئیات اهداف و انگیزه های مورتی شرور را فاش می کند.

فینال فصل پنجم ریک و مورتی، ریک و مورتی را در یک فاجعه “واقعی” گیر می اندازد؛ اتفاقی که تا قبل از این، زیاد پیش نیامده بود. در انتهای این فصل، منحنی ابدی – یعنی مجموعه تمام دنیاهایی که ریک در آنها حرف اول و آخر را می زند – نابود می شود و بلاخره، ما می توانیم امیدوار باشیم که این دانشمند دیوانه و افسرده، با دیدن موجوداتی باهوش تر و قدرتمندتر از خودش، برای تغییر تلاش کند (اتفاقی رویایی که هرچند بعید به نظر می رسد).



چالش واقعی

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

می توانید هرچقدر که دوست داشتید، راجع به فصل پنجم ریک و مورتی بدگویی کنید (اصلا خودم هم با شما همراهی می کنم!)؛ اما حقیقتی غیرقابل چشم‌پوشی درباره این فصل وجود دارد: فصل پنجم، بیشتر از همیشه ما را به حسی که ریک دارد، نزدیک کرده است. زمانی که به فصل پنجم می رسیم، جالب ترین سناریوهای ممکن برای ماجراجویی های ریک و مورتی را تماشا کرده ایم و از اینجا به بعد، همه چیز مثل هم است.

گاهی اوقات به افراد و موجودات جالبی برمی خوریم و قدم به مکان های شگفت انگیزی می گذاریم، ولی چنین موقعیت هایی، خیلی خیلی کمیاب هستند. تا زمانی که فکر کنیم به کمال خود رسیده ایم و امکان ندارد چیزی یا کسی ما را به چالش بکشد، هر روزمان مثل هم خواهد بود. همه چیز پوچ، بی سر و ته، بی معنا و مسخره می شود و حس می کنیم تمام دقایق و لحظات، بدون اینکه برایمان مهم باشند، به سرعت از جلویمان می گذرند.

با تماشای 20 دقیقه از سمی ترین دقایق کل تاریخ تلویزیون، یعنی Rickdependence Spray، کم کم می فهمیم که چرا ریک انقدر به پوچی دنیا اعتقاد دارد. فصل پنجم ریک و مورتی، به ما نشان می دهد که وقت تغییر از راه رسیده. این فصل، سعی دارد که بگوید اگر بخواهیم تا ابد با یک رویه پیش برویم، به مرور زمان، تمام دنیا برایمان بی معنی، بی اهمیت و خسته کننده خواهد شد. وقت یک چالش واقعی از راه رسیده است.

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی ؛ آیا فصل های آینده ریک و مورتی حالت خطی تر و منسجم تری می گیرند؟

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

بلاخره، بعد از بررسی مسیر پر پیچ و خم سریال ریک و مورتی، به سوال اصلی مطلب می رسیم: آیا داستان سریال ریک و مورتی در حال خطی شدن است؟ بله. شاید. راستش را بخواهید، قسمت اول فصل ششم، یکی از دارک ترین و ترسناک ترین اپیزودهای کل سریال محسوب می شود. نه به خاطر اینکه به خاطر یک معجون عشق لعنتی، کل دنیا به هوا می رود و نه به خاطر اینکه ریک با خونسردی، جسد خودش را دفن می کند، بلکه به خاطر پرداختن به عواقب این اتفاقات. قبلا، جوک های بیرحمانه سریال ریک و مورتی را می دیدیم و طعم متفاوتی از کمدی را می چشیدیم؛ اما حالا باید تاوان آن خنده ها را پس بدهیم.

در قسمت اول فصل ششم، نه تنها به تعداد بسیار بسیار بسیار زیادی از داستانک های فصول قبلی اشاره می شود، بلکه بسیاری از آنها نقش مهمی را در پیشروی داستان این قسمت ایفا می کنند. یکی از انگل های قسمت Totall Rickall، باعث نابودی زمین می شود و از طرف دیگر، متوجه می شویم که جری، در تمام این مدت، با یک جری دیگر در مهد کودک جری ها جابجا شده بوده است (قسمت دوم فصل دو را به یاد دارید؟).

اما تکان دهنده ترین بخش، مربوط به بازگشت مورتی به بعد خودش است. او می فهمد که مادر و خواهر اصلی اش، به خاطر یک کراش ساده او، مرده اند و پدرش در وضعیت تاسف باری زندگی می کند. با اینکه در تمام طول سریال، به نظر می رسید که همه فجایع، زیر سر ریک است و هرطور در نظر بگیریم، مقصر اصلی اوست، جری به جای اینکه مثل ما دلش برای مورتی بسوزد، به او می گوید که وقت آن رسیده تا سهم خودش را در این حوادث گردن بگیرد. او، مورتی را برای کمک نکردن به خانواده اش سرزنش می کند و از او می پرسد که تا کی می خواهد با مظلوم نمایی، از زیر بار مسئولیت فرار کند. تنها شدن مورتی در یک دنیای ناشناخته، باعث شده او زمانی برای فکر کردن راجع به خودش، به عنوان یک انسان با هویت مستقل، داشته باشد.

از طرف دیگر، ریک ماجراهای غم انگیزی را پشت سر می گذارد که به شناخت ما از او کمک می کند. او به بعد اصلی خودش برمی گردد، به صدای دایان گوش می دهد تا خودش را شکنجه کند، با همسایه اش دوستانه صحبت می کند و یک خانه واقعا معمولی دارد. خانه ای که مشخص است قبلا، جایی بوده که زندگی و شادی در آن جریان داشته است.



بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی ؛ قسمت اول

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

قسمت اول این فصل، بلاخره از رازی که احتمالا همگی برای فهمیدنش مشتاق بوده ایم، پرده برمی دارد: این قسمت، پدربزرگ واقعی مورتی را به ما نشان می دهد و هویت او را فاش می کند. نکته ای که این آشکارسازی را کوبنده تر می کند، این است که پدربزرگ اصلی مورتی، قاتل خانواده ریک ماست. او که بیرحم تر، خونسردتر، دیوانه تر و بیخیال تر از ریکی است که ما می شناسیم (همین موضوع توضیح می دهد که چرا در تمام این مدت به خانه برنگشته است) توانسته برای خودش قابلیت جاودانگی ایجاد کند – نکته ای که قطعا در آینده به آن اشاره خواهد شد. میل او به جاودانگی، نشان می دهد که او دقیقا در نقطه مقابل ریک قرار دارد.

ریک اصلی سریال، به دنیا و آدم هایش اهمیتی نمی دهد، چون که به خودش اهمیت نمی دهد. او در قسمت ششم فصل سوم اعتراف می کند که این ماجراجویی های غیرقابل تحمل را به خاطر تنفر از خودش ادامه می دهد. او مدام خودش را به اشکال دردناکی شکنجه می دهد و فکر می کند لایق مردن است. او می خواهد بمیرد، اما نمی تواند (شما بگویید، مارتین دین هست، یا نه!). ریک ما، فکر می کند دسترسی به بی نهایت و داشتن قدرت مطلق، افسرده کننده است و آدم را در تنهایی دیوانه کننده ای گیر می اندازد.

او در جوانی، علم را به خاطر عشق به دانستن دنبال می کرد (سرنخ هایی از این موضوع در قسمت Pilot به چشم می خورد) اما پدربزرگ اصلی مورتی، یعنی قاتل خانواده ریک، با هدف رسیدن به قدرت از نبوغش استفاده می کند (به یاد دارید در فلش بک فصل سوم، او چطور راجع به اسلحه پورتالی صحبت می کرد؟).

قسمت اول فصل ششم، با اینکه کلا 20 دقیقه است، اما بسیار پرماجرا، پیچیده و درهم و برهم است. این قسمت، به چند سوال اساسی پاسخ می دهد و پرونده‌شان را می بندد، اما پایان چند ماجرای جذاب دیگر را باز می گذارد تا بعدا سر وقت به آنها برسد.

قسمت دوم Rick and Morty: این رابطه، سمی است!

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

قسمت دوم فصل ششم، به اندازه قسمت اول، پرماجرا و پیچیده نیست؛ اما به نوبه خودش، بسیار پرمحتوا و جذاب است. این اپیزود، یکی از آن اپیزودهایی است که رابطه سمی ریک و مورتی را بررسی می کنند و به ما نشان می دهند که شاید در نگاه اول به چشم نیاید، ولی هر چیزی دارای عواقب مشخصی است.

ماجرای اصلی اپیزود Rick: A Mort Well Lived، تلاش ریک برای نجات دادن مورتی است. مورتی، در بازی “زندگی روی” گیر افتاده (اگر یادتان باشد، این بازی در فصل دوم معرفی شد) و بخش های مختلف شخصیت او، بین کاراکترهای فرعی بازی تقسیم و پخش شده اند؛ در حالی که هیچ کدام از این کاراکترها، مورتی را نمی شناسند و روحشان هم از این قضیه خبر ندارد.

ریک، به عنوان روی، وارد بازی می شود و سعی می کند با جمع آوری این بخش ها و انتقال آنها به دنیای واقعی، مورتی را نجات دهد. ریک، به کمک مارتا، بخش شجاع مورتی که جرات بیان نظراتش را دارد، تمام بخش های دیگر را راضی به آمدن می کند؛ اما در لحظه آخر، مارتا برای آمدن، شرط می گذارد شرط او هم، این است که ریک بگوید واقعا به نوه اش اهمیت می دهد و او را دوست دارد. ریک، که از قرار معلوم، از اتفاقات اپیزود ریکمورایی جک درس عبرت نگرفته، از پذیرش این شرط امتناع و مورتی را رها می کند. در نهایت، مارتا که روی واقعی ریک را دیده، اجازه می دهد که سایر بخش های مورتی از بازی خارج شوند، اما خودش آنجا می ماند. یک معامله دو سر سود: مارتا به زندگی مستقلش می رسد و ریک، از شر بخش منتقد و جسور مورتی راحت می شود.

اپیزود دوم فصل ششم، مثل اپیزود اول به عواقب ترسناک اقدامات ریک نمی پردازد، اما به خوبی جلوه سوءاستفاده گر و ظالم او را نشانمان می دهد. تماشای چنین اپیزودی بعد از Solaricks، به ما یادآوری می کند که شاید گاهی اوقات ریک همدلی برانگیز و قابل درک باشد، اما او همچنان یک عوضی تمام عیار است!



قسمت سوم Rick and Morty: در ادامه یک جدال نامرئی

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

در ادامه، قسمت سوم فصل ششم ریک و مورتی، با یک اپیزود بث محور، سردرگمی و درگیری هویتی بث را به یک نتیجه قابل قبول می رساند. این قسمت، نشان می دهد که فقط یک تصمیم متفاوت، قادر به ایجاد تفاوت هایی بزرگ و غیرقابل انکار است. Bethic Twinstinct، با قرار دادن بخش “زن خانه دار” و بخش “دختر ماجراجوی ریک”، حسرت های بث در زندگی را بررسی می کند. اگر صحبت های بث فضایی با بث خانه دار را در پایان قسمت اول این فصل به یاد داشته باشید، می دانید که او گاهی دلش برای زندگی عادی و آرام تنگ می شود و از طرف دیگر، بث خیلی باهوش تر و جسورتر از آن است که بخواهد همیشه، تا ابد، یک زندگی معمولی داشته باشد و انتخاب هایش، خیلی خیلی محدودتر از چیزی شوند که او ظرفیتش را دارد.

با اینکه سردرگمی بث بر سر این دوراهی گیج کننده، برای خودش و سایر اعضای خانواده، بسیار مخرب و آسیب زننده است و با اینکه او سعی می کند راه حلی برای این مشکل پیدا کند و مسئولیت هایش را در زندگی بپذیرد، در نهایت، هر دو نسخه او، ترجیح می دهند صورت مسئله را پاک کنند. آنها واقعا مشکل را حل نمی کنند، بلکه با یک اقدام به شدت سمی، مشکل را به حاشیه ها می رانند و توجهات را از روی آن برمی دارند؛ در حالی که بدون شک، این مشکل یک روز دوباره از بین سایه ها، ظاهر می شود، در حالی که ممکن است برای حل کردن آن، خیلی دیر باشد.

آیا داستان سریال ریک و مورتی در حال خطی شدن است؟

بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی

بعد از 5 فصل ترن هوایی و سرگیجه، بلاخره ریک و مورتی به یک ثبات نسبی رسیده است. با دیدن فصل ششم، کاملا متوجه می شویم که سازندگان سریال، از تجربیات گذشته درس گرفته اند و حالا، آماده اند به شکلی هدفمند سریال را ادامه دهند. با اینکه همه ما عاشق ریتم اپیزودیک هیجان انگیز و جذاب ریک و مورتی هستیم، اما با توجه به زنگ خطر فصل پنجم، به نظر می رسد که ادامه دادن این مسیر، “به همان شکل قبلی”، چندان به صلاح نیست.

فصل ششم ریک و مورتی، گربه را دم حجله می کشد. این فصل از همان ابتدا، به ما یادآوری می کند که وقت فکر کردن و یافتن یک چاره برای عواقب کارهاست و به شکل جدی تری، شخصیت ها را از نظر روانشناختی، کاوش می کند. فصل ششم، به آرامی و بدون اینکه توجهات زیادی را به خودش جلب کند، در حال ساخت دنیایی منسجم تر است (اشاراتی که به وقایع فصل های قبلی می شوند، بسیار بیشتر از چیزی است که قبلا شاهدش بوده ایم) و به نظر می رسد که خالقان سریال، می خواهند خطوط داستانی مثل مورتی شرور، سیتادل، انتقام ریک، کلون بث و… را جدی تر و فکر شده تر ادامه دهند.

امیدواریم که از بررسی فصل ششم سریال ریک و مورتی لذت برده باشید. مثل همیشه نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.

در ادامه بخوانید: بهترین سریال های شبیه ریک و مورتی که اصلا نباید از دستشان بدهید!