مثبت نگری سمی راه رسیدن به خوشحالی نیست!

عبارت “مثبت نگری سمی” این روزها خیلی مورد توجه قرار گرفته است. همگی خیلی خوب میدانیم که مثبت نگری سمی زیر شاخه ای از خودِ مثبت گرایی است؛ اما خیلی ها نمی دانند که این دو عبارت از زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند. مثبت گرایی و خوشحال بودن چیز خیلی خوبی است اما تاکید بیش از اندازه به داشتن دید مثبت حتی در شرایط نا به سامان حالتی است که در نهایت موجب ناراحتی می شود؛ نه خوشحالی! پس مثبت نگری سمی یعنی از آن ور بوم افتادن!

مطلب مرتبط:

ترومای مزمن یا تجربه مداوم اتفاقات بد با شما چه خواهد کرد؟

10ماده خوراکی که باعث خوشحالی تان می شود

بله! حق با شماست. تحقیقات نشان داده که افراد خوشحال عمر طولانی تری دارند. شادتر هستند و احتمالا در زندگی شان هم موفق تر خواهند بود. هر چه در زندگی شادتر باشید مزایای بیشتری از این حس خوب دریافت خواهید کرد. اما گاهی همین شادی و مثبت نگری حالتی سمی پیدا کرده و شما را در مسیر عکس شادی حرکت خواهد داد.

چرا در پی خوشحالی هستیم و از آن دور می شویم؟

 مثبت گرایی سمی

تحقیقات ما از 500 فردی تشکیل شده که این ناهماهنگی احساسی را تجربه کردند. ناهماهنگی هیجانی یعنی مثبت نگر بودن در پی رسیدن به شادی، اما در عین حال دور شدن از آن! ما هم تمام تلاشمان را کردیم تا نکته کلیدی که مثبت نگری را سمی می کند یا در واقع عامل مثبت نگری سمی را پیدا کرده و به شما معرفی کنیم. با من و مجله وارونه همراه باشید تا از نتیجه این تحقیقات جالب که در مجله “روان شناسی مثبت گرا” چاپ شده خبردار شوید.

انتظار بهترین ها را داشتن و بدترین ها را تجربه کردن!

بر اساس تحقیقات انجام شده گاهی ما آدم ها اهمیت بیش از اندازه ای برای خوشحال بودن قائل می شویم. تا جایی که راه رسیدن به خوشحالی در نهایت به ناراحتی می رسد. این حالت ناخوشایند درست زمانی اتفاق می افتد که شما بیشترین انتظار برای خوشحال بودن را دارید.

انتظار خوشحالی داشتن و تجربه نکردنش در نهایت موجب می شود خودتان را سرزنش کنید و بگویید :” چرا من خوشحال نیستم؟” همین حس های ناهماهنگ است که در نهایت موجب بروز علائم افسردگی و امراض متفاوت فیزیکی خواهد شد. شاید برایتان خنده دار باشد اما در کارتونی به کارگردانی رندی گلاسبرگن بیماری به تصویر کشیده شده که به دکترش می گوید:

” من خیلی خیلی خوشحالم! اما می خواهم خیلی خیلی خیلی خوشحال تر باشم و همین مرا خیلی خیلی خیلی ناراحت میکند”

مرتبط: مثبت اندیشی و واقعیت هایی مهم درباره مثبت فکر کردن

هدف گذاری غیر مستقیم برای رسیدن به خوشحالی

البته تحقیقات دیگری هم هست! در این تحقیقات اثبات شده که اگر افراد اولویت کاری شان را روی مسائلی قرار دهند که در آینده خوش حالشان میکند، حال بهتری خواهند داشت. به عبارت دیگر به جای هدف گذاری بر خوشحالی در همین لحظه که در آن هستیم باید بر کارهایی تمرکز کنیم که در آینده منجر به خوشحالی مان خواهند شد. حالا می خواهم با یک مثال این موضوع را برایتان روشن کنم. برای خوشحال بودن می توان در فعالیت هایی شرکت کرد که هدف گذاری بلند مدت دارند. با این روش شما حس دستیابی به هدف را در خودتان تقویت می کنید و وقتی به مقصد رسیدید، وقتی در نهایت تلاش هایتان به ثمر نشست خوشحالی واقعی را حس خواهید کرد.

پس باید خوشحالی را غیرمستقیم دنبال کرد. نه مستقیم! به عبارت دیگر خوشبختی نباید هدف اصلی ما برای رسیدن باشد. تمرکز اصلی را بر فعالیت های دیگر قرار دهید تا مثبت نگری سمی تان را به مثبت نگری درمانی تبدیل کنید.

اهمیت دادن به خوشحالی، نه اولیت بخشی به مثبت نگری

حالا می خواهیم ببینیم چه فاکتوری باعث می شود هدف قرار دادن خوشحالی نتیجه عکس دهد و ما را به ناامیدی و ناراحتی برساند. برای اینکه نتایج واضح تر باشند دو مسیر رسیدن به خوشحالی را جداگانه بررسی کردیم. این دو مسیر شامل  “اهمیت دادن به خوشحالی” و “اولیت بخشی به مثبت نگری” می شود.

مرتبط: چگونه تفکر مثبت سبب موفقیت می گردد؟ 

اهمیت دادن به خوشحالی

افرادی که موافق راه “اهمیت دادن به خوشحالی بودند” این جمله را در تست شان انتخاب کردند که “خوشحالی برای من خیلی مهم است حتی وقتی واقعا حس میکنم خوشحالم بازهم میخواهم خوشحال تر باشم” یا “اگر احساس خوشحالی نکنم حس میکنم که ایراد از من است”.

اولیت بخشی به مثبت نگری

افرادی که راه “اولویت بخشی به مثبت نگری” را انتخاب کردند این جمله در تست شان انتخاب کردند که “من روزم را طوری برنامه ریزی میکنم که در نهایت به خوشحالی برسد و با این روش اعتماد به نفس ام را تقویت میکنم” یا “من به دنبال حس های خوب می گردم تا مثبت نگری ام را تقویت کنم”.

سنجش میزان پذیرش حس های بد

در این تحقیقات تستی برای بررسی میزان ناراحتی افراد از احساس های منفی شان هم قرار داشت. به این منظور جملاتی مانند “هر وقت عصبی هستم و افسرده، فکر می کنم در زندگی شکست خورده ام” یا “وقتی عصبی هستم و افسرده، از خودم بدم می آید و احساس پشیمانی می کنم”.

نتایج جالب توجه!

حالا برویم سراغ نتایج. افرادی که انتظار خوشحالی داشتند (یعنی همان هایی که اهمیت دادن به خوشحالی را انتخاب کردند)، حس های منفی زندگی شان را نشانه ای از شکست می دانستند. در واقع این تجربه های حسی برایشان غیر قابل قبول بود. همین حس بد در مواقع شکست خوردن بود که موجب می شد اکثر این افراد وضعیت سلامتی خوبی هم نداشته باشند.

در آن طرف سکه، آنهایی که غیر مستقیم به دنبال خوشبختی بودند (یعنی همان هایی که اولویت بخشی به مثبت نگری برایشان مهم تر بود) حس های منفی شان را مانند گروه قبلی سرکوب نمی کردند. حس های بد برای این گروه نشانه ای از شکست نبوده و قبول کردن ناراحتی هم برایشان راحت تر بود.

آنالیز کاربردی نتایج

از نتایج به دست آمده اینطور برداشت می کنیم که وقتی افراد همه تمرکزشان را بر خوشحالی می گذارند، وقتی تمام تلاششان می کنند تا خوشحال باشند، که زندگی شان با ارزش شود و دیگران برایشان اهمیت قائل شوند، نسبت به احساسات منفی شان ضعیف تر هستند. این افراد به جای قبول حس های منفی به عنوان بخش جدا نشدنی از زندگی، با این حس ها می جنگند و از قبول شان سر باز می زنند.    

اما، پیدا کردن خوشحالی در راهی غیرمستقیم این نتایج را در بر نخواهد داشت. گاهی حس های بد و ناراحتی به سراغ مان می آیند اما این دلیل نمی شود که در نهایت به خوشحالی نرسیم.

مرتبط: راز خوشبختی را از زبان انیشتین بشنوید 

چه چیزی موجب می شود مثبت نگری، سمی شود؟

تا به حال به این نتیجه رسیدیم که فاکتور اصلی سمی کننده مثبت نگری، خودِ مثبت نگری نیست. این دید ما به خوشحالی و پاسخ گویی مان به حس های بد است که می تواند مثبت نگری را سمی کند.

رو به رو شدن با حس هایی مانند درد، شکست، ناامیدی و از دست دادن غیرقابل پیشگیری است. حتما در زندگی مان روزهایی خواهند بود که ناراحت می شویم، دچار افسردگی می شویم، می ترسیم یا احساس می کنیم خییلی تنهاییم. اما نکته اصلی در پاسخگویی به این احساسات است. در مقابلشان خم می شویم یا آنها را به عنوان بخشی از زندگی می پذیریم؟

اگر تمام تلاشمان را بر این هدف متمرکز کنیم که خوشحال باشیم، هزارویک دست انداز سر از راه مان در می آورند و مسیرمان را مخدوش می کنند. اما اگر تمرکزمان را بر مثبت نگری بگذاریم، حس های منفی برایمان قابل هضم تر شده و راه برایمان هموارتر می شود. چرا که می دانیم غم و غصه و ناراحتی هم بخشی از سفر دور و درازمان است.

رسیدن به خوشحالی در گرو پذیرش روزهای ناراحتی!

در این صورت به حای اینکه بنشینیم و غصه بخوریم که چرا خوشحال نیستیم به این فکر می کنیم که حس های منفی هم بخشی از تجربه زندگی کردن هستند. این واکنش ما به حس های بدمان است که درد را برای مان کمتر یا حتی بیشتر میکند. باور کنید که فرار کردن و قبول نکردن استراتژی های خوبی برای کم کردن درد نیستند!

فرار کنید تا ببینید درگیر شدن با این حس های منفی چه حالی دارد. اما راه دیگری هم هست. این حس های منفی را بپذیرید! البته که در وهله اول ناراحت می شوید. حالتان بد می شود اما در نهایت از پذیرفتن حال بدتان، خوشحال خواهید شد.

رو به رو شدن با درد غیر قابل پیشگیری است اما اینکه زجر بکشید یا نه دست خودتان است!