6.5
امتیاز

با بررسی فیلم last night in soho در خدمت شما هستیم. دیشب در سوهو جدیدترین فیلم ادگار رایت، یکی از کاربلدترین فیلمسازان سال‌های اخیر انگلیسی، اثری روانشناختی است که بالاخره بعد از کشمکش‌هایی که با همه‌گیری کویید 19 گریبان گیرش شده بود به اکران درآمد و مورد استقبال مخاطبین هم قرار گرفت.

بررسی فیلم last night in soho

درام روانشناسانه و خوش رنگ لعاب رایت با ریتم تند و داستان پرکشش‌اش در مورد دختر دانشجوی روستایی به نام الویس (با بازی توماسین مک‌کنزی) است که رویای مد و طراح لباس شدن در سر دارد. فیلم با قبولی او در دانشگاه هنر لندن در رشته‌ی طراحی لباس آغاز می‌شود و با وجود هشدارهای مادربزرگش نهایتا به آنجا می‌رود. طی یک اتفاق رویایی از طریق دختری به نام سندی (آنیا تیلور جوی) که به خوابش می‌آید، به لندن دهه‌ی 1960 سفر می‌کند اما این رویایی است که قرار است به کابوسی وهمناک تبدیل شود!

موضوع میل دیوانه‌وار به شهرت و دیده شدن که معمولاً به جنون و فروپاشی شخصیت منجر می‌شود در سینما سابقه‌ی طولانی دارد و مهمولاً آثار خوبی هم از آن ساخته شده است. از شاهکارهایی چون سانست بلوار (1950)، مالهالند درایو (2001) بگیرید تا قوی سیاه (2010). و حالا این‌بار نوبت ادگار رایت است که با ایده‌ای لینچی دست روی این موضوع جذاب و محبوب بگذارد.

همچنین بخوانید:

بررسی فیلم دست خدا ساخته‌ی “پائولو سورنتینو” ؛ روزی روزگاری در ناپل 

بهترین فیلم هایی که دهه 80 میلادی را به تصویر می کشند! 

بررسی فیلم last night in soho

ادگار رایت کارگردانی به دور از کلیشه

اکثر منتقدین ادگار رایت را فیلم‌سازی می‌دانند که در آثار غیرکلیشه‌ای و پرریتمش جهان را بیشتر از هر چیز از گذر سینما می‌بیند و اشاره‌هایی که به فیلم‌های محبوبش در فیلمش می‌کند را به مضامین منتقد پسند و مخاطب پسند ترجیح می‌دهد. به این نشانه‌ها در آخرین فیلم رایت نگاهی بیاندازید: زن بلوندی با بارانی سفید در خیابان‌های شلوغ، قتل زن در رختخواب، قهوه‌ی مسموم، پیرزنی در آتش و هالووین و چهره‌های رنگ شده، چراغ‌ قرمز چشمک‌زن نئون که مخاطب را یاد مارنی، سرگیجه‌ی هیچکاک، لباسی برای کشتن (1980) و اشتیاق (2012) دی‌پالما و قوی سیاه (2010) آرنوفسکی واولد بوی پارک چان ووک می‌اندازند که البته حضور چونگ-هو چونگ به عنوان فیلم‌بردار مشترک فیلم آخر و اثر مورد بحث در تشابه‌ش بی‌تأثیر نیست!

 حس و هیجانِ آنی و انتقال‌های خلاقانه‌‌ای که رایت در آثارش از طریق کات‌های به موقع و گاه متهورانه و نحوه‌ی فیلمبرداریش ایجاد می‌کند، لحظات نابی را برای مخاطب بوجود می‌آورد. رایت هیچ گاه در آثارش اعتقاد به قاعده‌ و ژانر خاصی نداشته است. او با مهارت تمام بر اسلوب یک ژانر حرکت می‌کند و ناگهان همه‌ی آن اسلوب را بهم می‌ریزد و مارپیچ‌وار در میان ژانرهای مختلف و گاهاً متضاد حرکت می‌کند تا نهایتاً بتواند آن‌ها به یک تعادل نسبی برساند.

مرتبط: بهترین فیلم های تینیجری نتفلیکس 

بررسی فیلم last night in soho

به نظر این ویژگی در آخرین اثر رایت، شکل افراطی‌تری هم گرفته است. در این فیلم تمامی عناصر سبکی و روایی در برابر هم قرار می‌گیرند. چراغ نئونی چشمک زن هم در حکم رقص نوری جذاب به چشم می‌آید و هم در حکم چراغی هشدار دهنده. قاتل‌ها به مقتول‌ها تبدیل می‌شوند، رویای شیرین نوستالژی به کابوس درهم‌تنیده‌ی نوستالژی منجر می‌شود، متجاوزان و هوس‌بازان تبدیل به موجوداتی مظلومی می‌شوند که می‌خواهند دادشان را بستانند. جای قربانی و ستمگر، پلیس و فاسد عوض می‌شود. روانی‌ها جای عاقلان را می‌گیرند و سیاه‌پوست بهترین یار سفیدپوست می‌شود و سفیدپوست به سفیدپوست رحم نمی‌کند!

در واقع ما تا اواسط فیلم با اثری موزیکال روبروییم که تمامی المان‌های یک فیلم موزیکال درست و حسابی را داراست اما به مرور رقص و آواز جایشان را به ترس و خون می‌دهند. فیلم با رقصیدن اولیس و آرامشی نسبی فیلم‌های روانشناسانه آغاز می‌شود سپس تبدیل به یک موزیکال مفرح می‌شود. دوباره تبدیل به تریلری روانشناسانه با چاشنی تجاوز و توهم می‌شود که نهایتاً آن را به اثری جنایی می‌رساند.

بررسی فیلم last night in soho

علاوه بر تدوین، نورپردازی و کلاً رنگ‌ها هم در این فیلم نقش مهمی را ایفا می‌کنند. رنگ‌هایی که مانند بقیه‌ی اجزای فیلم مدام تغییر می‌کنند و بسته به فضایی که داستان در آن لحظه دارد تعریفی جدید ارائه می‌دهند. قرمز هم رنگ خون و وحشت را به ذهن می‌اورد هم رویا و شهوت را. این ویژگی‌ها و بازی فیلمساز با رنگ‌ و نور سبب شده فیلم جلوه‌ی بصری خیره‌کننده‌ای بگیرد و با وجود ضعف‌هایی در ساختار فیلم‌نامه‌اش باز دیدنی از آب دربیاید.

جدا از ضعف شخصیت‌پردازی کاراکتر‌های محوری، پایان‌بندی دم دستی و اینکه فیلم‌نامه در پرده‌ی اولش کُند (نه به معنای خوبش!) است و به اصطلاح نوار خالی پُر می‌کند اما باز هم داستان به مدد ایده‌ی جذابی که دارد به خوبی جلو می‌رود. درواقع همانطور که ذکر شد ادگار رایت در تمام طول فیلم با استفاده از عناصر سبکی (میزانسن، فیلمبرداری، تدوین و…) لحظه‌ای بیننده را آزاد نمی‌گذارد و البته تفاوت اصلی و برتری اثر او با آثار مشابه‌ش در این است که وی همان‌قدر که به عناصر سبکی بها می‌دهد از عناصر روایی (فیلم‌نامه و متعلقاتش) فروگذار نمی‌کند و تلاش می‌کند داستان‌گوی خوبی هم باشد.

در ادامه بخوانید: 5 تا از بهترین فیلم های دیوید لینچ برای علاقه مندان به سینما!