Demon slayer بیش از حد بولد شده است!

انیمه Demon Slayer: Kimetsu no Yaiba، یکی از مهم ترین و محبوب ترین انیمه های شونن مهم است که محال است تاکنون اسمش را نشنیده باشید. این انیمه، طرفداران جدی و سرسختی دارد که آن را شاهکار قرن می نامند و از آن، به عنوان بهترین انیمه تاریخ یاد می کنند. خیلی ها، حتی پا را فراتر می گذارند و انیمه شیطان کش را، جزء ده سریال برتر تلویزیون کل دنیا می دانند. انیمه شیطان کش، انیمه بدی نیست و بدون شک، از نظر انیمیت، می تواند در لیست سه انیمه برتر جای داشته باشد؛ اما اگر انیمیت و موسیقی را از آن بگیریم، خب، چیز زیادی از آن باقی نمی ماند. در نقد انیمه شیطان کش با ما همراه باشید.

نقد انیمه شیطان کش

انیمه شیطان کش، ساده است و شبیه افسانه های حماسی می ماند که وقتی همه بچه های فامیل دور هم جمع می شوند، بابابزرگ برایشان تعریف می کند. نه کمتر، نه بیشتر. هیچ اشکالی هم ندارد – البته به شرط اینکه اثر مورد نظر، فرهنگسازی منفی نداشته باشد. در کل، آثار بهتر از شیطان کش وجود دارند و اگر چندان از آن لذت نبرده اید، سعی نکنید خودتان را همرنگ جماعت کنید و آن را شاهکاری بنامید که هر کسی توانایی درکش را ندارد. در این مطلب، قصد داریم بررسی کنیم که چرا انیمه شیطان کش، با بت بی همتایی که از آن ساخته اند، فاصله ای طولانی و پایان ناپذیری دارد. بنا به دلایلی، در نقد انیمه شیطان کش ارجاعات زیادی به سریال The Boys به چشم می خورند؛ از جمله اینکه هر دو اثر، کلیشه های معروف را برمی دارند و هر دو، به “نو بودن” مشهورند و فندوم متعصبی دارند. همراه مجله وارونه باشید.

10/ شروع نه چندان جذاب

نقد انیمه شیطان کش تانحیرو و نزوکو

تانجیرو به عنوان پسر بزرگ خانواده ای پر جمعیت، وظایف زیادی دارد. او هیزم جمع می کند و زغال می فروشد. یک روز صبح، او به خانه می آید و می بیند که همه سلاخی شده اند و یکی از خواهرهایش به نام نزوکو، به یک شیطان تبدیل شده است. این شروع سری شیطان کش است. با اینکه کشته شدن خانواده تانجیرو، می توانست مثل یک قلاب، بیننده را به خوبی در اشتیاق اتفاقات بعدی، نگه دارد، اما نه، شیطان کش ترجیح می دهد که شروع خسته کننده ای داشته باشد و همه پتانسیل هایش را در جوب بریزد؛ چون که محصولات ضعیف اما محبوب تلویزیون، عاشق شنیدن این جمله از طرفداران سرسخت خود خطاب به منتقدان هستند: «بیخیال بابا، چه انتظاراتی داریا».

در واقع، خود شیطان کش، آنقدر به حوصله سربر بودن نقطه آغاز داستان خود، ایمان دارد که حتی ترجیح می دهد با آن شروع نکند و در نتیجه، اولین صحنه انیمه، تانجیرو در حال حمل کردن نزوکو در برف و طوفان است. با اینکه این صحنه می توانست با مهارت بیشتر، بیننده را ناگهان در وسط دنیای انیمه گیر بیندازد و راه های خروج را برای او ببندد، ولی شیطان کش از همان صحنه اولش، یک پتانسیل و ایده به هدر رفته است.

بعد از اینکه صحنه افتتاحیه به پایان می رسد، ما به مدتی قبل برمی گردیم و زندگی عادی و روزمره تانجیرو را دنبال می کنیم. تانجیرو، به عنوان کلیشه رایج برادر بزرگتر مهربان، فداکار و مسئولیت پذیر معرفی می شود که با مادر و بیشمار خواهر و برادر قد و نیم قدش زندگی می کند. و وقتی می گویم بیشمار، یعنی بیشمار! آنقدر زیادند که نه اسمی از آنها به یاد می ماند و نه شخصیت خاصی. در این شرایط و با توجه به اولین صحنه انیمه، حتما نیاز نیست که انیشتین زمانه باشید تا متوجه شوید که همه این آدم های بی نقص و مهربان که مثلا دلیل زندگی تانجیرو هستند، قرار است به زودی به یک مصیبت بزرگ دچار و از داستان حذف شوند. معلوم است که قرار نیست این همه آدم فقط به عنوان “خانواده تانجیرو” در داستان حضور داشته باشند!



چرا انیمه Demon slayer در ارائه شروعی جذاب شکست می خورد

نقد انیمه شیطان کش

اصلا دلیل اینکه انیمه شیطان کش، همان اول کار، این همه آدم را معرفی می کند و همه، به شکل کپی پیست واری، ویژگی های یکسانی دارند – کیوت هستند و تانجیرو را دوست دارند – این است که خودش می داند که نمی تواند از پس معرفی اساسی یک شخصیت بربیاید و کاری کند که مخاطب، واقعا به او اهمیت بدهد. در نتیجه، چند صد (شاید چند هزار؟ یا چند میلیون؟ واقعا نمی دانم چندتا بودند) بچه کوچک را به ما نشان می دهد که بعدا، بدون اینکه کار خاصی با آنها انجام دهد، تکه پاره‌شان کند و در خون بغلتاند؛ چون چیزی به اسم شخصیت پردازی در شیطان کش وجود ندارد و ما فقط گدایی هایی رقت انگیز برای ترحم می بینیم.

انیمه ها، فیلم ها و سریال های زیادی هستند که با مرگ عزیزترین افراد زندگی پروتاگونیست شروع می شوند. این یک تکنیک موثر برای نمایش دنیای بیرحم و خشونت بار داستان از همان اول کار است. انیمه شیطان کش از همین تکنیک استفاده می کند و با وجود اینکه مقدمه چینی را بسیار، بسیار، بسیار، زیاد طول می دهد، ولی بدون اغراق، با توجه به مدت زمان افتتاحیه، شیطان کش پرادعاترین اما بدترین شروع این مدلی را دارد.

هیویی – سریال The Boys

بیایید یک مقدمه بسیار کوتاه، اما بسیار موثر را با مقدمه شیطان کش مقایسه کنیم: مقدمه سریال The boys. بویز، با یک صحنه حماسی از نبرد ابرقهرمانان با گروهی از سارقین شروع می شود و در ادامه، می بینیم که تمام این قهرمان بازی ها، صرفا متعلق به قاب تلویزیون است. هیویی، به عنوان یک فروشنده ساده لوازم الکترونیکی، تلویزیون هایی که این نمایش ها را به خورد مردم می دهند را برق می اندازد و بعد، با رابین، دوست دخترش، احوال پرسی بامزه ای می کند. رابین، دختر جسور و مستقلی است که از هیویی حمایت می کند و رابطه را رهبری و هدایت می کند. با توجه به صحبت نه چندان طولانی‌شان، ما می فهمیم که اوضاع برای آنها، به خوبی پیش می رود: خانواده های هم را می شناسند و به تازگی، تصمیم گرفته اند با همدیگر زندگی کنند. در حالی که ما زندگی آرام هیویی را می بینیم، در کمتر از یک صدم ثانیه، همه چیز دگرگون می شود؛ هیویی که هنوز دستان رابین را در دست دارد، به کنارش نگاه می کند و با صحنه ای وحشتناک روبرو می شود: از رابین، چیزی به جز خون و استخوان های متلاشی شده باقی نمانده است. رابین توسط یک ابرقهرمان کشته شده است.

سه دقیقه، تمام مدت زمانی است که بویز، به معرفی رابین اختصاص می دهد و اتفاقا، خیلی هم خوب از پس این معرفی برمی آید. مقدمه بویز، نسبت به مقدمه شیطان کش، یک شاهکار است، چون که:

  • ما درد هیویی به خاطر از دست دادن رابین را در تمام طول سریال احساس می کنیم؛ در حالی که خانواده تانجیرو، به راحتی قابل فراموش شدن هستند.
  • رابین خیلی به یادماندنی تر و “انسان”تر از خانواده تانجیرو است. مادر و خواهر و برادرهای تانجیرو، بیشتر از انسان هایی با هویت خاص خودشان، شبیه عروسک های تبلیغاتی هستند.
  • بویز، در همان چند دقیقه اول، حقیقت را درباره سیستم ظالم دنیایش و انگیزه پروتاگونیستش برای جنگیدن با آن را افشا می کند؛ در حالی که سیستم شیطان کش مبهم است و انگیزه اصلی تانجیرو معلوم نیست.
  • شما برای اینکه درد کارکتر را برای مخاطبتان قابل فهم کنید، نیاز به سلاخی کردن ده نفر ندارید، فقط باید سعی کنید از پس پردازش یک نفر بربیایید.

همچنین بخوانید: غم انگیزترین انیمه ها که حتما باید تماشا کنید!


9/ دنیای ناقص و حوصله سربر

نقد انیمه شیطان کش

به طور کلی، دو راه برای معرفی یک دنیای فانتزی وجود دارد: راه اول، این است که خلاق باشید و به مرور زمان، با روش های هیجان انگیز بخش های مختلف آن را افشا کنید، به طوری که کاملا ملکه ذهن بیننده شود، یا اینکه به تاریخچه و منطق جهانتان، به چشم کتاب تاریخ نگاه کنید و همان اول کار، همه چیز را در یک دیالوگ نه چندان قابل توجه، لو بدهید و از مخاطبان بخواهید این اطلاعات را در جا حفظ کنند؛ چون که بعدا قرار است از آنها درباره درس “سوال بپرسید”. شیطان کش و خیلی از انیمه های مشابهش، جزء دسته دوم هستند.

اصلا به معرفی شیاطین توجه کنید. تانجیرو یک شب در خانه یک مرد میانسال می ماند – که بعدا به سرعت فراموش می شود – و او برایش تعریف می کند که: «آره، یه سری موجوداتی هستن به اسم شیاطین، که از آدما تغذیه می کنن و به نور خورشید حساسن. بعضی از آدم ها هم دور هم جمع شدن و یه سپاه به وجود آوردن، آموزش می بینن و شیاطین رو می کشن». اگر از این خطای غیرقابل چشم پوشی شیطان کش، یعنی معرفی بیش از پنج، شش نفر در ده دقیقه اول، بگذریم، با گناه کبیره‌ی دیگری مواجه می شویم و آن، از بین بردن کیف و حال اکتشاف و گشت و گذار در یک جهان رنگارنگ و نسبتا گسترده است.



سیستم سردرگم کننده

نقد انیمه شیطان کش

پاورسیستم شیطان کش، با وجود اینکه ماهیتی ساده و قابل هضم دارد، اما به شکلی ناقص به تصویر کشیده می شود و درک آن، تاحدودی مشکل است؛ به طوری که اگر بعدا کسی از شما بپرسد: «خب، تانجیرو چطوری فلانی رو شکست داد؟» پاسخ شما، احتمالا از: «خب، ام، نفس کشید و… یکم شمشیرزنی کرد» فراتر نمی رود. تازه این در بهترین حالت است.

در حالی که پاورسیستم شیطان کش، به خودی خود، بسیار جذاب و مبتکرانه است، اما این انیمه، به دنبال کنندگانش، اجازه نمی دهد که چیز زیادی از آن را متوجه شوند. تکنیک های تنفس در انیمه شیطان کش، درست مثل چاکراها و جوتسوها در انیمه ناروتو، براساس نکاتی واقعی و کاربردی در هنرهای رزمی شرقی است. با این تفاوت که پاورسیستم ناروتو قابل هضم و یادگیری است، در حالی که شیطان کش از ما می خواهد برای فهمیدن سیستمش، تحقیق کنیم و کتاب بخوانیم و این بدترین اشتباهی است که یک محصول فانتزی می تواند مرتکب شود.

انیمه شیطان کش، بین تکنیک ها، فرقی قائل نمی شود و بعضی اوقات، به نظر می رسد که خود خالق داستان هم نمی داند درباره چه چیزی صحبت می کند، یا اینکه می داند، اما نمی تواند به درستی آن را بیان کند. به نظر می رسد که تکنیک های زیاد تنفس، صرفا به خاطر اضافه کردن رنگ و لعاب به صحنه های اکشن بوده است؛ چرا که انیمه شیطان کش، برای معرفی تفاوت های آنها با هم، وقت نمی گذارد و حوصله ندارد که بگوید چرا هر کدام از آنها، اهمیت دارند. به همین دلیل است که وقتی برادر رنگوکو، به خاطر نبودن یک جانشین برای هاشیرای شعله، ابراز نگرانی می کند، علت نگرانی او، غیرقابل درک و مجهول است.



8/ محتوای Demon slayer چندان غنی و تازه نیست

نقد انیمه شیطان کش زنیتسو

انیمه شیطان کش، از نظر فرم، یک شاهکار است. انیمیت بی نقص، دیزاین خاص، نورپردازی و رنگ آمیزی چشمگیر و مبهوت کننده، این انیمه را به اثری تبدیل کرده است که در بهترین لحظاتش، چشم برداشتن از آن غیرممکن است. اصلا به خطوط طراحی شده دقت کنید. اگر دستی در طراحی داشته باشید، حتما ارزش خط ها را می دانید و به همین دلیل، قطعا موقع دیدن سمفونی خط ها در شیطان کش، شگفت زده می شوید. سمفونی خطوط! چنین چیزی در انیمیشن های زیادی، به این زیبایی دیده نمی شود. موسیقی شیطان کش هم که اصلا حرف ندارد. حتی کلمه فوق العاده نمی تواند توصیفش کند.

مشکل اصلی شیطان کش، محتوای آن است. داستان انیمه شیطان کش، جدید نیست. پیام های آن، کهنه و زمخت هستند. تکراری بودن یک پیام، هیچ اشکالی ندارد، اما اگر آن پیام، بخواهد نجویده و به زور، از طرف خالقان اثر، وارد حلقمان شوند، آن موقع است که یک جای کار می لنگد. شخصیت های شیطان کش، الگوهایی پوسیده هستند و تعلیق خاصی در خود داستان (و نه در فایت ها) وجود ندارد. محتوای شیطان کش، آنقدر عملکرد ضعیفی دارد که حتی از جایی به بعد، زحمات آهنگساز و انیماتورها به هدر می رود و دیگر به اندازه قبل، به چشم نمی آید.



7/ شخصیت پردازی Demon slayer ضعیف و مشکل‌دار است

نقد انیمه شیطان کش

شخصیت پردازی انیمه شیطان کش، یک افتضاح تمام عیار است. شیطان کش، انقدر در این مبحث مشکل دارد که می شود درباره مشکلات بیشمار شخصیت هایش، یک مطلب کامل و طولانی نوشت. مشکلاتی که قرار است در ادامه به آنها بپردازیم، نه فقط درباره شیطان کش، که برای بسیاری از انیمه های شونن صدق می کند (فقط یک لحظه به این فکر کنید که شیطان کش قرار است الگوی نسل جدید شونن ها باشد تا عمق فاجعه را درک کنید). شخصیت های شیطان کش، تخت و کاریکاتوری هستند و کارهای هیچ کدامشان، حتی عاقل ترهایشان، حتی گیو، با عقل جور در نمی آید. انگیزه های آنها نامشخص است، کاربردشان نامشخص است و خلاصه اینکه، با توجه به آنچه نویسنده در لحظه می خواهد، تغییر می کنند و دگرگون می شوند. نه قوس شخصیتی وجود دارد، نه حتی پردازش درست به شخصیت هایی که دارای ثبات هستند (انصافا لیوای را با گیو و دیگر هاشیراها مقایسه کنید).

Demon slayer فقط از ما می خواهد دلمان برای تانجیرو بسوزد

نقد انیمه شیطان کش

انیمه شیطان کش، تانجیرو را در یک کلمه محدود می کند: مهربان. تانجیرو چطور آدمی است؟ مهربان. خب، او مهربان است. خیلی، خیلی، مهربان. او فقط مهربان است. آنقدر مهربان است که آدم حوصله اش سر می رود. به همین دلیل، اینوسکه و زنیتسو، به مراتب شخصیت های بهتری هستند؛ چون با روی اعصاب راه رفتن هایشان، حداقل سرگرمتان می کنند و من، ترجیح می دهم در حد مرگ عصبانی شوم تا اینکه در حد مرگ، حوصله ام سر برود. تانجیرو کاری می کند که بخواهم پلیر را ببندم، سیستم را جمع کنم و بروم طبقه بالا و با خاله خانم همسایه، درباره تاخیر اتوبوس صحبت کنم. یا داوطلبانه به خاطرات غیرمنطقی و نان‌سنس دبیر دینی دوران دبیرستان گوش بدهم. یا ویدیوهای آموزشی، که برای “بعدا” سیو کرده ام را تماشا کنم. هر کدام از اینکارها، به مراتب از تماشای کارکتری که فقط “مهربان” است، جذابیت بیشتری دارد.

«دلسوزی به جای پردازش»، ویروس رایجی است که بین مانگاکاها، به طرز نگران کننده ای در حال شیوع است. نویسنده، به جای اینکه به این بپردازد که: «شخصیت داستان من کیست؟ چه می خواهد؟ درباره فلان قضیه چه فکر می کند؟ آیا از حیوانات مراقبت می کند؟ پیرو سیستم است یا برهم زننده آن؟ چه چیزی را از دیگران پنهان می کند؟ چه چیزی را از خودش پنهان می کند؟» از روش ساده ای استفاده می کند و آن هم این است که هر چه درد و بدبختی به ذهنش رسیده، سر کارکتر خالی کرده و با استفاده از تصاویر دردناک و صداهای سوزناک ویس اکتر که جگر همه را تکه پاره می کند، ترحم و دلسوزی گدایی می کند. در نتیجه، مخاطب فقط یک “اتفاق” را به یاد می آورد، نه “تاثیر اتفاق” بر روی شخصیت. چنین فرمولی، فقط عروسک هایی پوچ را به عنوان چهره های محبوب فرهنگ عامه معرفی می کند و در طولانی مدت، هیچ تاثیری بر روی بینندگان ندارد.



هدف تانجیرو در طول داستان مشخص نیست

نقد انیمه شیطان کش

یکی از اولین و ساده ترین درس هایی که جان تروبی، مولف کتاب آناتومی داستان، به شما می آموزد، این است که فقط یک هدف اصلی برای قهرمانتان انتخاب کنید که اهداف فرعی، از آن نشات می گیرند. هر هدف بزرگ، یک داستان مجزا می طلبد و اگر شما نتوانید انتخاب کنید که بین فلان هدف و بهمان هدف، داستان کدام را روایت کنید، آن زمان است که همه چیز تمام است. رشته کلام به راحتی از دستتان در می رود و با یک داستانگویی شلخته و بی هدف روبرو می شوید.

قضیه “هدف”، برای همه سریال ها صدق نمی کند. مثلا اگر یک سریال، سیتکام یا اپیزودیک باشد، به هدف های آنچنانی نیاز نیست؛ اما انصافا، قضاوت با خودتان، آیا شیطان کش یک سیتکام است؟ یا داستانش اپیزودیک است؟ نه، نیست! معلوم است که نیست! تانجیرو، هدف دارد، هدف خوبی هم دارد، ولی این هدف، حرف و حدیث های زیادی را به همراه خود می آورد.

ماجرا از این قرار است که تانجیرو دو هدف بزرگ دارد که هر دو کاملا قانع کننده هستند، اما مسیرشان از هم جداست. و هر دو آنقدری جذابیت دارند که بتوان یک داستان خوب را با آنها تعریف کرد: تانجیرو از طرفی می خواهد انتقام خانواده اش را از موزان بگیرد و از طرف دیگر، می خواهد راهی برای درمان نزوکو پیدا کند. اینجاست که با خودمان فکر می کنیم که: «خب چه اشکالی دارد؟ هر دو را انتخاب می کنیم و داستان هم پر پیچ و خم تر می شود». بله، خیلی هم عالی. فقط باید همان موقعی که تصمیم می گیریم هر دو هدف را برای قهرمان در نظر بگیریم، باید زحمت بکشیم و فاتحه کار را همان جا بخوانیم؛ چون انتخاب همزمان دو هدف به این بزرگی، داستان را از هم متلاشی می کند.

ایده خوبی است که بخواهیم با انتخاب دو هدف، در نقطه ای از داستان، شخصیت را در یک دوراهی سخت بگذاریم و از این طریق، باعث تکامل قوس شخصیتی او شویم. اما خب، به نظر نمی رسد که تانجیرو مجبور باشد بین دو هدفش، فقط یکی را انتخاب کند. در واقع، تانجیرو هرگز مجبور به انتخاب نمی شود؛ چرا که همیشه گزینه “درست” همان جا جلوی چشم قرار دارد.

از طرفی، به مرور زمان متوجه می شویم که اهداف تانجیرو، چندان با شخصیت او همخوانی ندارند. از طرفی، تانجیرو بسیار مهربان تر و دلرحم تر از این حرف هاست که بخواهد تمام زندگی اش را صرف انتقام گرفتن کند و همچنین به نظر می رسد که او به خوبی با مرگ خانواده اش کنار آمده و از طرف دیگر، شیطان بودن نزوکو، حداقل تا اینجای کار هیچ مشکل خاصی برایشان به وجود نیاورده است که هیچ، بلکه خیلی اوقات، تانجیرو و دوستانش، به کمک نزوکو در نبردها پیروز شده اند.

بعد از گذشت مدتی، انگار بیهوده بودن هدف های تانجیرو، خیلی تابلو می شود و به همین دلیل، هدف جدیدتری برای او در نظر گرفته می شود که با شخصیت او، همخوانی بیشتری دارد، و آن هدف، چیزی نیست به جز رمزگشایی از هینوکامی کاگورا. اتفاقا هینوکامی کاگورا، یک نقطه مثبت در داستان شیطان کش محسوب می شود، اما از آنجایی که شیطان کش، با جهان و تاریخش، مثل یک افسانه حوصله سربر رفتار می کند که به جای اینکه دیده شود، شنیده می شود، افشا شدن رازهای هینوکامی کاگورا نیز چندان هیجان زیادی به داستان اضافه نمی کند.

اگر انیمه شیطان کش، می خواهد که هدف تانجیرو را تغییر دهد، باید به دلیل آن بپردازد. چرا تانجیرو تغییر کرده؟ چرا دنیا شکل دیگری به خود گرفته؟ چرا شرایط عوض شده؟ اما شیطان کش، طوری از عناصر شخصیت پردازی عبور می کند که با هیچ کلمه ای به جز “تنبل” توصیف نمی شود.



ما واقعا نزوکو را نمی شناسیم

نقد انیمه شیطان کش

نزوکو، خواهر کوچکتر تانجیرو و یک شیطان قدرتمند است که به خاطر داشتن ویژگی هایی، با سایر شیاطین فرق دارد. او مدت زمان زیادی را ساکت می ماند و سرگرم “کیوت بودن” است و در زمان های لازم، در فایت ها مشارکت پیدا می کند و نتیجه را به نفع تانجیرو تغییر می دهد. از آنجا که نزوکو، ساکت است، در نتیجه انیمه هیچ تلاشی برای معرفی او نمی کند. ما نمی فهمیم که نزوکو، چطور آدمی است، چه چیزی را دوست دارد و چه چیزی را دوست ندارد، چه چیزی می خواهد و از چه بیزار است. شیطان کش، پرداخت به نزوکو را آنقدر عقب می اندازد که وقتی که تصمیم می گیرد بلاخره آن را عملی کند، دیگر کسی اهمیتی نمی دهد. (باز هم جا دارد که اینجا، به پردازش فوق العاده کیمیکو و بلک نوآر در سریال بویز اشاره کنم؛ شخصیت هایی که توانایی صحبت کردن نداشتند، اما موفق به برقراری ارتباط موثری با مخاطبان شدند).

نزوکو فقط یک بچه است

حالا که حرف از نزوکو شد، بد نیست به ظلم هایی که به او شده نیز نگاهی داشته باشیم. نزوکو نه تنها به پردازش درست و به موقعی که واقعا لایق بود نمی رسد، بلکه اغلب اوقات، او تنها به عنوان وسیله ای برای فن سرویس در نظر گرفته می شود. بگذریم از اینکه او فقط یک بچه چهارده، پانزده ساله است و استفاده از یک بچه، برای فن سرویس، غیرقابل بخشش و زننده است. نزوکو لایق بیشتر از اینها بود.

زنیتسو، اینوسکه و… فقط عروسک هایی ابزاری هستند

نقد انیمه شیطان کش

آیا زنیتسو، اینوسکه و سایر شخصیت های فرعی، افرادی هستند که واقعا نقش مهمی در پیشروی داستان دارند، یا صرفا به خاطر شلوغ تر شدن صحنه های اکشن و ایجاد لحظات کمیک خلق شده اند؟ پاسخ شیطان کش به این سوال، گزینه دوم است. شیطان کش، به شخصیت هایش، به چشم انسان هایی با عاطفه، انسانیت و قدرت تفکر نگاه نمی کند؛ بلکه از آنها، صرفا به عنوان ابزارها و ربات هایی بی هویت استفاده می کند که در هر لحظه، می توانند به خواست نویسنده، تغییر کنند.

در زمان آرامش و صلح، اینوسکه و زنیتسو، به جان هم می افتند تا خنده ای حقیقتا چیپ از مخاطب بگیرند (هرچند در اینکار به شکل فجیعی شکست می خورند) و در فایت ها، خب، فقط مجلس گرم کن هستند. شما می توانید اینوسکه، زنیتسو و چندین و چند شخصیت دیگر را به طور کامل از شیطان کش حذف کنید و هیچ اتفاقی برای داستان نیفتد – همانطور که در فصل سوم بدون هیچ مشکلی از صحنه خارج شدند. داشتن این همه شخصیت هرز و زائد که نه به یادماندنی و تازه هستند و نه در پیشبرد داستان نقشی اساسی دارند، یک مشکل جدی است.

رابطه ای وجود ندارد

نقد انیمه شیطان کش

در حالی که انیمه های شونن، پتانسیل بسیار زیادی برای ساخت رفاقت هایی فراموش نشدنی و دوست داشتنی دارند، اما شیطان کش هیچ رابطه معناداری بین شخصیت هایش نمی سازد. مثلا در ناروتو، ما در ابتدا با اعضای گروه هفت، که شخصیت هایی کاملا متفاوت از همدیگر دارند، به صورت جدا جدا آشنا می شویم. در نتیجه، زمانی که آنها با هم در یک گروه می افتند، از اینکه آنها چطور قرار است با هم بسازند، متعجب می شویم. اما در ادامه، رابطه پرمعنا و عمیقی بین آنها به وجود می آید که نمی توانیم تصور کنیم اگر ناروتو، ساسکه و ساکورا، در یک گروه نبودند، چه اتفاقی می افتاد.

یکی دیگر از مثال های خوب روابط در انیمه های شونن، انیمه مای هیرو آکادمیاست. رابطه بین تریوی اصلی (میدوریا، باکوگو و تودوروکی) به خوبی پرداخته شده. باکوگو و تودوروکی، در ابتدا، به عنوان دو دانش آموز گند دماغ معرفی می شوند که همه از آنها حساب می برند. رقابتی بودن آنها و خشم همیشگی‌شان، نقاط اشتراکی است که آنها در موقعیت های زیادی مقابل هم قرار می دهند؛ اما زمانی که موفق به شناخت جنبه های مخفی همدیگر می شوند (باکوگو از کودکی فاجعه بار تودوروکی اطلاع پیدا می کند و تودوروکی، می فهمد که عقده برتری باکوگو، ضعفی‌ست که خودش را هم اذیت می کند) به خوبی با هم کنار می آیند. فراموش نکنیم که نقطه اتصال این دو نفر، میدوریاست و بدون او، احتمالا تودوروکی و باکوگو، تا ابد دشمن می ماندند.

حالا روابط شیطان کش را با ناروتو و مای هیرو آکادمیا مقایسه می کنیم. اصلی ترین روابط در انیمه شیطان کش، رابطه تانجیرو با نزوکو و روابط بین تریوی اصلی است. روابطی مختصر بین هاشیراها و دیگر شخصیت ها وجود دارند، که آنقدر سطحی هستند که اصلا ارزش صحبت کردن را هم ندارند. رابطه تانجیرو با نزوکو، پوچ است. از آنجا که ما نزوکو را به خوبی نمی شناسیم (یا حداقل انیمه خیلی شناساندن او را طول می دهد) تقریبا باور اینکه رابطه ای عمیق بین او و تانجیرو جریان دارد، مشکل است. شیطان کش، با کلمه “خانواده”، ضعفش در پردازش رابطه این خواهر و برادر را ماستمالی می کند.

اگر رابطه تانجیرو و نزوکو، با عبارت “خانواده” به یک گوشه رانده و فراموش شد، رابطه تریوی اصلی، با عبارت “هم‌رزم” به این سرنوشت غم انگیز دچار می شود. با این تفاوت که همرزم، قدرت خانواده را ندارد. درست است که خانواده، خیلی اوقات سمی و اذیت کننده است، ولی بلاخره، خواهر کوچکتر شما، کسی است که از زمان تولدش، همراهش بوده اید و با او قد کشیده اید. اما همرزم، کسی است که شما در وسط مسیر زندگی‌تان به او برمی خورید. مدت زمانی طول می کشد تا بتوانید او را بشناسید، به او اعتماد کنید و در نهایت، اجازه دهید به بخش مهمی از زندگی‌تان تبدیل شود. دقیقا به همین دلیل است که قسمت چهاردهم فصل اول شیطان کش، تا اینجای کار، بهترین اپیزود این انیمه است: در این قسمت، سه شخصیت اصلی، سر به سر هم می گذارند، همدیگر را بهتر می شناسند و شب، قبل از خواب، مثل سه بچه واقعا پانزده، شانزده ساله رفتار می کنند. آنها جنبه خوش خیالشان، که در شرایط سخت، کمی کمرنگ است را به هم نشان می دهند.

ولی در سایر بخش های انیمه، ما هیچ وقت نمی بینیم رابطه آنها، به چیزی بیشتر تبدیل شود. رفتارهای آنها همیشه یکسان است: اینوسکه، کاری واقعا احمقانه می کند، زنیتسو به او می گوید که احمق است، آنها به جان هم می افتند و تانجیرو در نهایت از هم جدایشان می کند. این سه نفر، نه خودشان رشد می کنند و نه شرایط رشد همدیگر را فراهم می کنند.

تکلیف هاشیراها معلوم نیست

نقد انیمه شیطان کش

آیا در مجموع، سپاه شیطان کش و هاشیراها، در طرف مثبت ماجرا قرار می گیرند؟ یا خودشان به نوعی سیستم مریض را تقویت می کنند؟ آیا گنداخلاق بودن برخی هاشیراها، صرفا به خاطر اضافه کردن بار کمیک داستان و دادن پند و اندرزهای اخلاقی است: «آره بچه ها، با هم مهربون باشید، به هم توهین نکنید». یا اینکه انیمه سعی دارد بگوید که همه جا آدم خوب و بد پیدا می شود؟ آیا هاشیراها فقط با اعضای سپاه اینطور رفتار می کنند یا کلا اینطوری هستند؟ اگر کلا بدرفتار هستند، این بدرفتاری چه تاثیری در زندگی شخصی و اجتماعی آنها دارد؟ آیا آنها واقعا به نجات دادن مردم اهمیتی می دهند؟ جان زیردست ها برایشان ارزشی دارد؟

زمانی که شیطان کش از رفتار بد شخصیت ها آگاهی دارد، تلاش خاصی برای پاسخ دادن به این سوال ها نمی کند و مدام از توضیحات کامل، طفره می رود. اما اوضاع زمانی بدتر می شود که شیطان کش، رفتارهای زننده شخصیت ها – نه فقط هاشیراها – را عادی جلوه می دهد و حتی با آنها، مثل جوکی خنده دار رفتار می کند. در نهایت، نتیجه، نه تنها اصلا خنده دار نیست، بلکه توهین آمیز و خشمگین کننده است.

حذف بی برنامه کارکترها

نقد انیمه شیطان کش

گاهی اوقات، روند داستان در شیطان کش، آنقدر یکنواخت می شود که خالق اثر، تصمیم می گیرد یکی دو نفر را بکشد تا کمی تعلیق و فراز و فرود به داستان اضافه شود. البته از آنجا که شیطان کش، خیلی ریسک پذیر نیست، معمولا کارکترهای سیاهی لشکر و کسانی که شناخت درستی از آنها نداریم، قربانی می شوند. البته، اینکار بدون مشکل و تاحدودی درست است؛ مشکل این است که معرفی کارکترهای قربانی، به درستی انجام نمی شود.

معروف ترین مثال این موضوع، رنگوکو کیوجیرو، هاشیرای شعله است. بگذریم از اینکه پیش از انتشار فصل دوم، فیلم قطار موگن، لطف کرد و همه اطلاعات مربوط به او، از جمله مرگش را، لو داد؛ فصل دوم، در آغازش، یک اپیزود کامل را به این کارکتر اختصاص می دهد که اگر بخواهیم صادق باشیم، اتلاف وقت است. این قسمت، هیچ کمکی به ما برای شناخت بهتر رنگوکو نمی کند – چه فیلم را دیده باشیم و چه ندیده باشیم. «رنگوکو، همیشه لبخند بر لب دارد و عاشق غذاست. دیگر اینکه… خب، آها، او مهربان است. خیلی خیلی مهربان». به نظر می رسد که شیطان کش، خیلی از “مهربانی” تانجیرو درس عبرت نگرفته باشد!

نقد انیمه شیطان کش

اشتباه نکنید، مهربان بودن شخصیت، هیچ اشکالی ندارد؛ تنها مشکل این است که “مهربانی” نباید صفت اصلی باشد، بلکه باید در دسته صفات فرعی قرار بگیرد. بلاخره، مهربان بودن هر شخص، با فرد دیگر فرق دارد. حتی اگر بخواهیم مهربانی را به عنوان صفت اصلی کارکتر در نظر بگیریم، باید آنها را با ویژگی هایی عمیق تر همراه کنیم و این ویژگی ها، صد درصد باید پرمعناتر از “عاشق غذا بودن” باشند! مثلا فرنچی عاشق آشپزی است و دستپخت فوق العاده ای دارد، زیرا خاطرات آشپزی کردن با مادرش، تنها چیزی بود که وقتی مورد خشونت شدید پدر شیدایی – افسرده اش قرار می گرفت، به او تسکین می داد.

چنین قضیه ای، می توانست درباره رنگوکو هم صدق کند، ولی نمی کند: چرا رنگوکو همیشه لبخند می زند؟ چرا رنگوکو هیچ وقت از پدرش عصبانی نمی شود؟ چرا هیچ وقت حرصش را سر برادر کوچکش خالی نمی کند؟ خب، چون که او خیلی مهربان است، بی عاطفه! باشد، ولی “چرا” او مهربان است؟ همینجوری. پاسخ شیطان کش به اغلب سوالات راجع به ویژگی های شخصیت ها، یک «همینجوری» خشک و خالی است. و دقیقا به همین دلیل است که حذف شخصیت هایی مثل رنگوکو، در بدترین زمان های ممکن انجام می شود. زمان هایی که ما کارکتر قربانی را حتی به اندازه کافی نمی شناسیم و در حالی که کلی سوال ذهنمان را به خود مشغول کرده، پرونده آنها برای همیشه بسته می شود. در آخر هم، اگر خیلی خیلی به فکر باشند، یک فلش بک 15 ثانیه ای از مادر در حال مرگ رنگوکو نشانمان می دهند و از ما می خواهند به خاطر مرگ قهرمانانه و حماسی هاشیرای شعله، تحت تاثیر قرار بگیریم.

Demon slayer از تروماهای شخصیت ها به درستی استفاده نمی کند

نقد انیمه شیطان کش

به به، تروما! بهترین چیزی که یک سریال با دنیایی خشونت بار، نصیبش می شود، تروماهای شخصیت هاست. تروما، فرصتی طلایی برای تکمیل شخصیت پردازی، بخشیدن عمق بیشتر به داستان و در مجموع، بالا بردن عیار کل سریال است. خیلی از سریال ها، می خواهند به زور ترومایی غلیظ و ترسناک برای شخصیت ها ایجاد کنند که اصلا با تم کلی داستان همخوانی ندارد و اغراق آمیز به نظر می رسد. با این وجود، شیطان کش، حتی نیاز ندارد زور بزند تا ترومایی تاثیرگذار برای شخصیت ها در نظر بگیرد. در واقع، ترومای هر شخصیت در شیطان کش، به طوری است که می توان درباره هر کدامشان، یک سریال جداگانه و مفصل ساخت.

ولی، در کمال تاسف، تروماهای شخصیت های انیمه شیطان کش، درست مثل دیگر پتانسیل ها، به هدر می روند. شیطان کش، تروماها را به یک فلش بک خلاصه می کند و علاقه ای به پرداختن به تاثیر آنها روی فرد ندارد. «آیا کارکتر توانسته به خوبی با این موضوع کنار بیاید یا نه؟ اگر نه، آیا او در حال سرکوب کردن احساساتش است یا اینکه خودش نیز به یک قربانی کننده تبدیل شده؟ آیا تمام رفتارهای بد او در زمان حاضر، ناشی از فلان اتفاق است یا اینکه ریشه این رفتارها به قبل تر برمی گردد؟» اینها تنها گوشه ای از سوالاتی هستند که اگر می خواهید ترومای شخصیت، واقعا برای مخاطب مهم باشد، باید از خودتان بپرسید. باید همیشه به یاد داشته باشید که شخصیت پردازی، نشان دادن یک بک استوری ناراحت کننده نیست؛ بلکه نشان دادن عواقب اتفاقات است، بدون اینکه خود “اتفاق” لزوما پررنگ ترین نکته باشد.

جلب ترحم با شخصیت پردازی فرق دارد!

نقد انیمه شیطان کش

انیمه شیطان کش، خیلی تنبل تر از این است که بخواهد واقعا شخصیت پردازی داشته باشد. ولی از آنجا که اگر شما به شخصیت ها اهمیتی ندهید، طبیعتا علاقه ای هم به دنبال کردن ماجراهایشان نخواهید داشت، در نتیجه، شیطان کش، میانبر می زند. او یک گونی سیب زمینی را به ما معرفی می کند و بعد، روضه سوزناکی برایشان می خواند: «ای وای، پوستشون رو کندن، خردشون کردن، بعد سرخشون کردن…». شیطان کش، ترحم بیننده را می خرد، به جای اینکه چیزی جدیدی برای فکر کردن به او بدهد؛ ولی این حقیقت عوض نمی شود که سیب زمینی، سیب زمینی است، حتی اگر به شکل دردناکی پخته شود.

6/ انیمه Demon slayer هیچ چیز جدیدی به ژانر اضافه نمی کند

زمانی که شما ادعا دارید یکی از بهترین ها هستید، باید به نوعی ثابت کنید که چیز جدید و تازه ای به ژانر – یا کلیشه – اضافه کرده اید. البته، انیمه شیطان کش، دست به اقدام کم سابقه ای می زند: این انیمه، هیچ تلاشی برای اضافه کردن چیزی جدید به ژانر نمی کند. این انیمه، تک تک کلیشه های موجود در دنیای انیمه و مانگا را جمع آوری می کند و به هم می چسباند. هیچ چیز نویی به چشم نمی خورد. از این نظر، شیطان کش اصل جنس است. واقعا قابل تحسین است که یک سریال بتواند هرچه کلیشه در دنیا بوده را جمع کند و حواسش هم باشد که مبادا حرف جدیدی نزند. خیلی هنر می خواهد. شیطان کش لایق ساعت ها تشویق دسته جمعی ایستاده است.

5/ Demon slayer همه رشته های فیلم قطار موگن را پنبه می کند

نقد انیمه شیطان کش

انیمه شیطان کش، بیشتر از اینکه محصول فرهنگی باشد، یک محصول تجاری است. شیطان کش، محصول موفقی است که قرار است تا مدت ها خوب بفروشد و پول زیادی را روانه جیب مالکانش کند. محصولات جانبی شیطان کش، از اکشن فیگور گرفته تا کاستوم، پیکسل، زیورآلات، استیکر و کاغذ دیواری، یا حتی کیبوردهای فانتزی طرح دار، در بازار جهانی، به فروش سرسام آوری می رسند که بسیاری از فرنچایزهای بزرگ باید خوابش را ببینند! مدرک این ماجرا، فروش خیره کننده و چشمگیر فیلم شیطان کش: قطار موگن است که رکورد بسیاری از فیلم های بزرگ آن سال، و همینطور انیمه های مهم را شکست. خیلی هم خوب.

ولی، (بله، پای یک ولی در میان است) انیمه شیطان کش، با فصل دومش، ثابت کرد که فیلم قطار موگن، یک اتلاف وقت حسابی و یک ابزار کثیف برای کسب درآمد بیشتر بوده است. چند قسمت اول فصل دوم، آرک قطار موگن را پوشش می دهد، که عملا هیچ تفاوت خاصی با فیلم سینمایی ندارد. به عبارت دیگر، سازنده انیمه، از فروش فیلم، مطمئن بوده است و به همین دلیل، آن را برای اکران در سینماها تدارک دیده است تا درآمد بیشتری نصیبش شود. از طرفی، انیمه شیطان کش، حتی آنقدر هم شجاع نبوده و دل و جگر آن را نداشته که بخواهد به اکران فیلم، وفادار بماند و از اینکه طرفداران، آن را تماشا کرده اند، مطمئن باشد؛ به همین دلیل، تصمیم می گیرد چندین هفته، وقت را با پخش اپیزودهای تکراری تلف کند. این مجموعه به هر حال خوب می فروشد، خب بگذاریم کمی دیگر هم بفروشد. واقعا دست مریزاد.



4/ Demon slayer به منطق خودش هم پایبند نیست

نقد انیمه شیطان کش

انیمه شیطان کش، هیچ گونه چارچوبی برای دنیا و پاورسیستمش تعیین نمی کند و به همین دلیل، خیلی جاها، غیرمنطقی، قابل پیش بینی، مسخره و به اصطلاح، “فیلم هندی” به نظر می رسد. ممکن است بگویید که “چارچوب نداشتن” خوب است؛ چرا که در این صورت محدودیتی وجود ندارد و جا برای خلاقیت باز است. این حرف، بدون هیچ شک و تردیدی، غلط است. چارچوب، برابر با محدودیت خلاقیت نیست. چارچوب، یعنی اینکه شما لیستی از ضعف های شخصیتتان، پتانسیل های هر توانایی و حداقل ها و حداکثرهایی داشته باشید و بعد، از گزینه های بی نهایتی که شرایط خلق شده توسط خودتان در اختیارتان قرار می دهد، استفاده کنید. ما می توانیم توانایی جابجا کردن اعضای داخلی بدن را، در یک اثر، غیرقابل باور و توهین آمیز بدانیم و در اثری دیگر، آن را بدون هیچ حرفی، قبول کنیم. بستگی به این دارد که چارچوب ها چه باشند و اصلا در ابتدای کار، تعیین شده باشند یا نه. برای مثال، اگر شیطان کش می خواست از موش ها در آرک منطقه سرگرمی استفاده کند، باید از قبل سرنخ هایی نه چندان بزرگ درباره توانایی های هاشیرای صوت، تنگن اوزوی، به ما می داد.

نقد انیمه شیطان کش

در شیطان کش، هر اتفاقی ممکن است و این حرف، اصلا تحسین آمیز نیست. زمانی که چارچوب وجود نداشته باشد، داستان همیشه بی هدف به نظر می آید و هر پیچش داستانی، شبیه یک امداد غیبی است. مثلا، در فصل دوم انیمه شیطان کش، نزوکو، بعد از اینکه یک شیطان قدرتمند را شکست می دهد، زورش نمی رسد که بخواهد خودش را از دست تانجیرو رها کند و زمانی که تانجیرو، برای متوقف کردنش، با یک دستش شمشیر را نگه می دارد و با دست دیگر، دست نزوکو را در دست می گیرد، نزوکو می توانست به راحتی از نداشتن تعادل در یک سمت شمشیر استفاده کند و آزاد شود. یا در بخشی دیگر از انیمه، تنگن، برای جلوگیری از پخش شدن سم در بدنش، قلبش را موقتا متوقف می کند و بعد خودش را زنده می کند. بله، اینکار ممکن است و حرفه ای ها آن را انجام می دهند؛ اما به شرط اینکه یک نفر دیگر به آنها شوک بدهد و آنها را بیدار کند، وگرنه آنها چگونه قرار است از مرگ برگردند؟

اگر بنا بر این باشد که اتفاقات انیمه را براساس واقعیت و حقایق بررسی کنیم، که انیمه شیطان کش صد درصد غیرمنطقی است. و اگر قرار باشد براساس منطق خود داستان، وقایع را بررسی کنیم، که خب، متاسفانه باید اعلام کنیم که انیمه شیطان کش، هیچ منطقی ندارد. نزوکو و تانجیرو، هر زمان که نویسنده بخواهد، قدرتمند می شوند و هر زمان که او نخواهد، به راحتی شکست می خورند. هر وقت عشقش بکشد، هاشیراها را از داستان حذف می کند و هر وقت نخواهد، آنها را نامیرا می کند.



3/ همیشه پای یک امداد غیبی در میان است

نقد انیمه شیطان کش

انیمه شیطان کش، معمولا شخصیت ها را در یک مخمصه درست و حسابی قرار نمی دهد. همیشه “به نظر می رسد” که: «وای، این یه تهدید جدیه! وای، ما در خطریم! ای وای!». اما از جایی به بعد، مخاطب هیچ وقت خطر آنچنانی احساس نمی کند؛ چرا که همیشه پای یک امداد غیبی – به عبارت دیگر، دست نویسنده – در میان است. همیشه یک نفر پیدایش می شود که تانجیرو را نجات دهد، همیشه یک تکنیک جدید هست که خطر را از تانجیرو دور می کند، یا اینکه خود ویلین تسلیم شود، یا با یک فلش بک، شخصیت ها قدرتمندتر از قبل، به پا خیزند. خبری از “عواقب” نیست و اوضاع همیشه روبراه می شود. شاید یکی دو بار اشکالی نداشته باشد، ولی اگر بساطمان همیشه همین باشد، خب، سریال به مرور زمان خسته کننده و حوصله سربر می شود و مخاطب، هیچ دلیلی نمی بیند که به در دردسر افتادن شخصیت ها اهمیتی بدهد.

2/ تکلیف آنتاگونیست ها در انیمه Demon slayer مشخص نیست

نقد انیمه شیطان کش

آنتاگونیست رقت انگیز یا کاریزماتیک؛ مسئله این است! انیمه شیطان کش، علاقه زیادی به این دارد که شیاطین را در ابتدا، به عنوان روانی های خونریز و سادیست معرفی کند که هیچ هدفی به جز اینکه ملت را سلاخی کنند، ندارند. بعد، زمانی که کار آنها تمام می شود، یک بک استوری مثلا غمناک و ناراحت کننده از آنها می بینیم و در نهایت، همگی از اینکه به دستان پاک و مقدس تانجیرو کشته می شوند، خوشحال و راضی به آن دنیا می روند و قبل از اینکه بمیرند، یکی دو قطره اشک هم می ریزند.

فقط یک سوال دارم، چرا؟ چرا، چرا، چرا؟! انیمه شیطان کش، هم می خواهد ادا در بیاورد که مثلا شخصیت های منفی اش خیلی عمیق هستند و فلسفه های پیچیده ای دارند و هم می خواهد که خاکستری باشند و ما دلمان برایشان بسوزد و با آنها همذات پنداری کنیم. مشکل این است که همه تغییرات خیلی ناگهانی صورت می گیرند و به همین دلیل باورپذیر نیستند. نتیجه، این می شود که تک تک آنتاگونیست های انیمه شیطان کش، عملا از یک جوک فراتر نمی روند.

بگذارید با مثال این بحث را ادامه دهیم. شوگو ماکیشیما در انیمه سایکو-پاس را به یاد دارید؟ او یک شورشی ضدسیستم بود که از اول تا آخر داستان، پای حرفش ماند و تغییری نکرد. با اینکه او گاهی ترسناک می شد و در کل شخصی کاریزماتیک بود که کل کیف سایکو-پاس به او بستگی داشت و نمی شد از دیدنش ذوق نکرد، ولی در آخر، او موفق شد همدلی مخاطبان را برانگیزد. شما می توانید آنتاگونیستی داشته باشید که هم پیچیده و سرسخت باشد و هم بتواند همذات پنداری مخاطبتان را برانگیزد. واقعا کسی برایش مهم نیست که شخصیت منفی شما چگونه آدمی است؛ تنها چیزی که مهم است، این است که باید پردازش او را به درستی انجام دهید؛ وگرنه بیننده او را هرگز جدی نخواهد گرفت.



انیمه سایکوپس
شوگو ماکیشیما – انیمه Psycho pass

حالا بیایید یک آنتاگونیست رقت انگیز را بررسی کنیم؛ هوم لندر از سریال The Boys. هوم لندر، با اختلاف بسیار، بسیار، بسیار زیاد، رقت انگیزترین، بدبخت ترین و بیچاره ترین شخصیت سریال است. با اینکه او خون همه را در شیشه کرده، جنایات بیشماری مرتکب شده و هیچ اهمیتی به این همه خشونت در رفتارهایش نمی دهد، ولی آنچنان حقیر و پست است، که نمی شود دلمان برایش نسوزد. ممکن است حتی بخواهیم به خاطر نیاز بی پایان او برای “دوست داشته شدن”، با او همدلی کنیم.

مهم ترین امتیازی که ماکیشیما، هوم لندر یا حتی شخصیتی مثل جوکر دارک نایت، نسبت به ویلین های انیمه شیطان کش دارند، این است که تکلیفشان مشخص است. نویسنده دقیقا می داند که می خواهد با آنها چه کار کند، چگونه برایشان برنامه ریزی کند و اصلا در همان ابتدای خلقتشان، چه هدفی برایشان در نظر بگیرد. هوم لندر، رقت انگیز اما خطرناک است، اوکی. جوکر، پیچیده و خطرناک است، اوکی. ماکیشیما کاریزماتیک و خطرناک اما همدلی برانگیز است، اوکی. آن وقت شیاطین انیمه شیطان کش دقیقا چه چیزی هستند؟ هیچی. آنها از هیچی محض فراتر نمی روند. شیطان کش، نمی تواند تصمیم بگیرد که آنها را به عنوان قربانی های سیستم مریض گونه موزان معرفی کند یا افرادی روانی یا حتی پیچیده که به نوبه خود در گند زدن به این دنیا موثر بوده اند.

زمانی که انیمه شیطان کش تصمیم می گیرد آنها را مثلا چندلایه و تامل برانگیز جلوه دهد، برایشان مونولوگی طولانی و ملال آور ترتیب می دهد که شامل جملاتی تکراری درباره لذت کشتن و شکنجه دادن آدم هاست و زمانی که می خواهد آنها قابل درک و ملموس به نظر برسند، به یک بک استوری پانزده ثانیه ای قناعت می کند. انیمه شیطان کش، حتی زمانی که می خواهد فقط یکی از این حالات را به مخاطب نشان دهد، ضعیف به نظر می رسد؛ چه برسد به اینکه بخواهد هر دو حالت را با هم ترکیب کند.



1/ انیمه Demon slayer عملا یک برنامه کودک است

نقد انیمه شیطان کش

ممکن است که این حرف از نظر بسیاری از بینندگان انیمه شیطان کش، توهین آمیز تلقی شود؛ اما این حرف واقعا یک توهین نیست. حقیقت این است که انیمه شیطان کش، یک انیمه شونن است؛ بنابراین برای مخاطبان کاملا بالغ در نظر گرفته نشده است. هیچ اشکالی هم ندارد، خیلی هم عالی. البته، شونن داریم تا شونن؛ برخی داستان ها با اینکه در دموگرافی شونن قرار می گیرند، اما حرف های بسیار زیادی برای گفتن دارند و به خوبی از پس راضی کردن بزرگترها هم برمی آیند؛ مثل کیمیاگر تمام فلزی، وزش طوفان و یا حتی اتک آن تایتان. اما اغلب شونن ها، صرفا برای سرگرمی گروه های سنی پایین تر ساخته می شوند و درس های اخلاقی زمخت و خامی دارند که البته، برای مخاطبان هدف کاملا ضروری است.

اینکه یک انیمه شونن، در دسته دوم قرار بگیرد، هیچ مشکلی ندارد. نکته اینجاست که انیمه شیطان کش نیز در دسته دوم جای دارد و مخاطب هدفش را، بچه ها و نوجوانان مقطع متوسطه تشکیل می دهند. با این وجود، انیمه شیطان کش همچنان سردرگم است. از طرفی، شخصیت پردازی و کمدی آن، بسیار بچگانه و خام است و عمق چندانی ندارد و از طرف دیگر، حرف هایی می زند که چندان برای مخاطبان هدفش مناسب نیست. اگر از خشونت آن فاکتور بگیریم – که آنقدرها هم شدید نیست – انیمه شیطان کش بعضی اوقات واقعا سوال برانگیز ظاهر می شود؛ از فن سرویس های زننده، آن هم با شخصیت هایی که هنوز بزرگسال هم محسوب نمی شوند گرفته، تا عادی سازی رفتارهای نادرست فقط به خاطر سنگین تر کردن بار کمدی (معرفی تنگن را در آرک منطقه سرگرمی به یاد بیاورید).

اگر انیمه شیطان کش، از نظر بار محتوا، پیام، دنیاسازی و داستان، غنی تر و بالغانه تر بود، می شد بسیاری از رفتارهای آن را بخشید. ولی وقتی که همه چیز آن انقدر بچگانه، ابتدایی و سطحی است، نمی شود از چنین جزئیاتی چشم پوشی کرد. دقیقا به همین دلیل است که انیمه شیطان کش، نه برای تماشاگران بزرگتر مناسب است و نه برای کوچکترها. این انیمه، گیج و سردرگم است؛ نمی داند که می خواهد چه بگوید و در چه فضایی جریان داشته باشد.